آیا باید فرنچایز «پلیس آهنی» دوباره احیا شود؟ اگر از طرفداران فیلم اصلی پل ورهوفن در سال ۱۹۸۷ بپرسید، بیشتر آنها با این ایده مخالفت خواهند کرد. این وضعیت شباهت زیادی به «پارک ژوراسیک» دارد که با فیلم فوقالعادهای شروع شد و به مرور به یک منبع درآمد بیپایان تبدیل شد، بیآنکه بتواند جادوی فیلم اول را تکرار کند. «پارک ژوراسیک» از همان ابتدا به اثری نمادین تبدیل شد، اما دیگر قسمتهای این مجموعه حتی به جذابیت اثر اسپیلبرگ هم نزدیک نشدند. هالیوود اما بهجای سرمایهگذاری روی ایدههای نوآورانه، مرتب فرنچایزهای گذشته را زنده میکند، حتی اگر استقبال زیادی از آنها نشود.
«پلیس آهنی» یا همان «روبوکاپ» نیز از این قاعده مستثنا نیست. فیلم سال ۱۹۸۷ نه تنها یکی از آثار برجسته دهه هشتاد بود، بلکه به اثری ماندگار با شخصیتهای فراموشنشدنی تبدیل شد. اما تفاوت مهمی که بین «پلیس آهنی» و «پارک ژوراسیک» وجود دارد این است که فرنچایز «پلیس آهنی» پس از موفقیت فیلم اول هرگز نتوانست به همان سطح محبوبیت و موفقیت برسد. بنابراین وقتی خبر ساخت سریالی جدید از «پلیس آهنی» برای آمازون توسط جیمز وان منتشر شد، اولین سوال این بود که چرا؟
با شنیدن خبر احیای فرنچایزهایی مثل «پلیس آهنی»، علاقه هالیوود به استفاده از نوستالژی به ذهن میرسد. گویا هالیوود وظیفه دارد همه فرنچایزهایی را که زمانی محبوب بودهاند اما اکنون کنار گذاشته شدهاند، احیا کند. بیشتر این فرنچایزها که دوران اوجشان گذشته، محصول دوره و مخاطب خاصی بودهاند و بینندگان امروز تمایلی به دیدن آنها ندارند. احیای این فرنچایزهای قدیمی نهتنها خلاقیت را محدود میکند، بلکه منابع مالی را صرف پروژههایی میکند که نه مخاطب چندانی دارند و نه ارزش تماشا.
نگاهی به فیلمهای پرهزینه بیندازید؛ استودیوها به خاطر ترس از عدم بازگشت سرمایه از پروژههای جدید و هنرمندان کمتر شناختهشده فاصله میگیرند. برای مثال، آخرین فیلم فرنچایز «پارک ژوراسیک» با نام «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» با بازی اسکارلت جوهانسن و جاناتان بیلی در حال اکران است، در حالی که این مجموعه مدتهاست اثری قابل توجه ارائه نکرده و با این حال، هنوز هم هالیوود به سرمایهگذاری در آن ادامه میدهد. «پلیس آهنی» نیز به نظر میرسد در چنین مسیری گرفتار شده باشد.
فیلم ۱۹۸۷ پایانی مناسب برای شخصیت الکس مورفی (با بازی پیتر ولر) داشت؛ در پایان مورفی هویت انسانی خود را بازیابی میکند. نیازی به بازتعریف داستانی که شخصیت اصلیاش در همان فیلم اول به سرانجام میرسد، نیست. این پایانبندی خوب نشان میدهد که این فرنچایز دیگر نمیتواند مسیری تازه را طی کند. نکته دیگر این است که از فیلم اصلی ورهوفن تاکنون، همه تلاشها برای احیای فرنچایز «پلیس آهنی» با شکست مواجه شده است؛ از دنبالههای دهه نود گرفته تا سریال ۱۹۹۴ و حتی فیلم ۲۰۱۴ که مورد استقبال واقع نشد. در این شرایط، ادامه دادن داستان فیلم اول، خصوصاً به صورت یک سریال، اشتباه بزرگی به نظر میرسد.
فرنچایز «پلیس آهنی» سالهاست به بنبست خورده است
آیا باید فرنچایز «پلیس آهنی» دوباره احیا شود؟ اگر از طرفداران فیلم اصلی پل ورهوفن در سال ۱۹۸۷ بپرسید، بیشتر آنها با این ایده مخالفت خواهند کرد. این وضعیت شباهت زیادی به «پارک ژوراسیک» دارد که با فیلم فوقالعادهای شروع شد و به مرور به یک منبع درآمد بیپایان تبدیل شد، بیآنکه بتواند جادوی فیلم اول را تکرار کند. «پارک ژوراسیک» از همان ابتدا به اثری نمادین تبدیل شد، اما دیگر قسمتهای این مجموعه حتی به جذابیت اثر اسپیلبرگ هم نزدیک نشدند.
هالیوود اما بهجای سرمایهگذاری روی ایدههای نوآورانه، مرتب فرنچایزهای گذشته را زنده میکند، حتی اگر استقبال زیادی از آنها نشود. «پلیس آهنی» یا همان «روبوکاپ» نیز از این قاعده مستثنا نیست. فیلم سال ۱۹۸۷ نه تنها یکی از آثار برجسته دهه هشتاد بود، بلکه به اثری ماندگار با شخصیتهای فراموشنشدنی تبدیل شد. اما تفاوت مهمی که بین «پلیس آهنی» و «پارک ژوراسیک» وجود دارد این است که فرنچایز «پلیس آهنی» پس از موفقیت فیلم اول هرگز نتوانست به همان سطح محبوبیت و موفقیت برسد. بنابراین وقتی خبر ساخت سریالی جدید از «پلیس آهنی» برای آمازون توسط جیمز وان منتشر شد، اولین سوال این بود که چرا؟
با شنیدن خبر احیای فرنچایزهایی مثل «پلیس آهنی»، علاقه هالیوود به استفاده از نوستالژی به ذهن میرسد. گویا هالیوود وظیفه دارد همه فرنچایزهایی را که زمانی محبوب بودهاند اما اکنون کنار گذاشته شدهاند، احیا کند. بیشتر این فرنچایزها که دوران اوجشان گذشته، محصول دوره و مخاطب خاصی بودهاند و بینندگان امروز تمایلی به دیدن آنها ندارند. احیای این فرنچایزهای قدیمی نهتنها خلاقیت را محدود میکند، بلکه منابع مالی را صرف پروژههایی میکند که نه مخاطب چندانی دارند و نه ارزش تماشا.
نگاهی به فیلمهای پرهزینه بیندازید؛ استودیوها به خاطر ترس از عدم بازگشت سرمایه از پروژههای جدید و هنرمندان کمتر شناختهشده فاصله میگیرند. برای مثال، آخرین فیلم فرنچایز «پارک ژوراسیک» با نام «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» با بازی اسکارلت جوهانسن و جاناتان بیلی در حال اکران است، در حالی که این مجموعه مدتهاست اثری قابل توجه ارائه نکرده و با این حال، هنوز هم هالیوود به سرمایهگذاری در آن ادامه میدهد. «پلیس آهنی» نیز به نظر میرسد در چنین مسیری گرفتار شده باشد.
فیلم ۱۹۸۷ پایانی مناسب برای شخصیت الکس مورفی (با بازی پیتر ولر) داشت؛ در پایان مورفی هویت انسانی خود را بازیابی میکند. نیازی به بازتعریف داستانی که شخصیت اصلیاش در همان فیلم اول به سرانجام میرسد، نیست. این پایانبندی خوب نشان میدهد که این فرنچایز دیگر نمیتواند مسیری تازه را طی کند. نکته دیگر این است که از فیلم اصلی ورهوفن تاکنون، همه تلاشها برای احیای فرنچایز «پلیس آهنی» با شکست مواجه شده است؛ از دنبالههای دهه نود گرفته تا سریال ۱۹۹۴ و حتی فیلم ۲۰۱۴ که مورد استقبال واقع نشد. در این شرایط، ادامه دادن داستان فیلم اول، خصوصاً به صورت یک سریال، اشتباه بزرگی به نظر میرسد.
پس از فیلم سوم و نهچندان موفق، شرکت «اوریون پیکچرز» (Orion Pictures) که در آستانه ورشکستگی قرار داشت، تلاش کرد تا با ساخت یک سریال از «پلیس آهنی» هم فرنچایز و هم خود را از شکستهای پیاپی نجات دهد. اما سریال ۱۹۹۴ نیز همان اشتباه فیلم سوم را تکرار کرد و برای جلب توجه کودکان، لحن و داستان خود را تغییر داد. از این جهت، سریال دهه نودی را میتوان ادامهای بر فیلم سوم دانست، حتی با اینکه بازیگران و عناصر اصلی سهگانه در آن حضور نداشتند. در نهایت، سریال نیز به دلیل مشابه با شکست مواجه شد.
در سال ۱۹۹۸، مایکل ماینر و ادوارد نومایر بار دیگر با انیمیشنی به نام «پلیس آهنی: آلفا کماندو» (RoboCop: Alpha Commando) بازگشتند که در طی چهل قسمت تا سال ۱۹۹۹ پخش شد. این انیمیشن با اینکه توسط نویسندگان اصلی فیلم ساخته شده بود، اما فاقد دقت داستانی لازم بود و خط زمانی و دنیای «پلیس آهنی» در آن با شلختگی به نمایش درآمد.
در سال ۲۰۰۱ نیز یک مینیسریال چهار قسمتی به نام «پلیس آهنی: دستورالعملهای اصلی» (RoboCop: Prime Directives) برای شبکه «اسپیس» (Space) تولید شد که داستان آن ده سال پس از وقایع فیلم اول و در یک واقعیت موازی جریان داشت و داستان فیلمهای دوم و سوم را نادیده میگرفت. این سریال اگرچه خشونت بیشتری را به تصویر میکشید و برخی طرفداران سرسخت فرنچایز را جذب کرد، اما همچنان سریالی کمهزینه و کممخاطب بود که نتوانست موفقیتی چشمگیر کسب کند.
اهمیت این سریال زمانی بیشتر احساس میشود که آن را با فیلم بیروح «پلیس آهنی» در سال ۲۰۱۴ مقایسه کنیم. حتی «پلیس آهنی ۳» با همه ضعفهای داستانی و فیلمنامهایاش، از فیلم ۲۰۱۴ بهیادماندنیتر بود؛ فیلمی که با وجود حضور بازیگران مطرحی چون جوئل کینامن، گری اولدمن، مایکل کیتون و ساموئل ال جکسون، هیچ ایده یا روایت تازهای برای ارائه نداشت و تبدیل به یکی از انبوه فیلمهای اکشن فراموششدنی آن سال شد.
فیلمنامهی زیرخاکی «پلیس آهنی» میتواند راهگشای سریال باشد
در سال ۲۰۱۸ خبر رسید که فیلم جدیدی از «پلیس آهنی» در حال ساخت است که بهعنوان دنباله مستقیم فیلم اصلی ۱۹۸۷ در نظر گرفته میشود و فیلمهای بعدی را نادیده میگیرد. کارگردانی این پروژه ابتدا به نیل بلومکمپ سپرده شد که با ساخت فیلمهایی مثل «منطقه ۹» (District 9)، «ایلیسیوم» (Elysium) و «چپی» (Chappie) توقعات زیادی از این فیلم به وجود آورد.
پروژه که جدیتر شد، نام آن به «پلیس آهنی بازمیگردد» (RoboCop Returns) تغییر یافت. پیتر ولر ابتدا از بازگشت امتناع کرد، اما بعد اعلام کرد که در صورت دریافت دستمزدی مناسب، ممکن است در نقش خود ظاهر شود. نکته جالبتر درباره این فیلم این بود که قرار بود فیلمنامه آن بر اساس نوشتهای از ادوارد نومایر و مایکل ماینر برای «پلیس آهنی ۲» در دهه هشتاد باشد.
نومایر و ماینر در فیلمنامه خود ترکیب بینظیری از طنز و طعنه را وارد داستان «پلیس آهنی» کرده بودند، طعنههایی که رسانهها و صنایع آمریکا را هدف میگرفت و از همین جهت فیلم ۱۹۸۷ را به اثری کلاسیک تبدیل کرد. با این حال، در نهایت از این فیلمنامه در پروژه ۲۰۱۸ استفاده نشد، زیرا هدف سازندگان پایین آوردن ردهبندی سنی فیلم بود. تا سال ۲۰۲۳ شایعات مختلفی درباره این پروژه منتشر میشد، اما اکتبر همان سال، ایب فورسیث اعلام کرد که فیلمنامه پیشرفتی نداشته است. اکنون نیز مشخص نیست که سریال جدید «پلیس آهنی» ارتباطی با این پروژه دارد یا خیر.
اگر به فیلمنامه نومایر و ماینر نگاهی بیندازید، عناصر متعددی را میبینید که تصویری نزدیک به وضعیت امروز آمریکا ارائه میدهند. وقتی مدیر وقت MGM در سال ۲۰۱۸ این فیلمنامه را خواند، با نومایر تماس گرفت و از او پرسید چطور در دهه هشتاد توانسته چنین پیشبینی دقیقی از آمریکای ۲۰۱۸ داشته باشد. در این داستان، شخصیتی به نام بیکسبی اسنایدر، یک کمدین دیوانه، به رئیسجمهوری آمریکا رسیده است؛ نقشی که شباهت زیادی به ریاستجمهوری ترامپ در سال ۲۰۱۶ دارد.
فیلمنامه اصلی عنوان «پلیس آهنی ۲: جنگهای سازمانی» داشت و در آن، پلیس آهنی پس از یک سرقت مسلحانه به شدت مجروح و به کما میرود و ۲۵ سال بعد بیدار میشود؛ در زمانی که لسآنجلس به نام «متروپلکس ۳» (MetroPlex 3) شناخته میشود، ایالات متحده در آستانه ورشکستگی است و شخصی تریلیونر به نام تئودور فلیکر (با شباهتی به ایلان ماسک) برای نجات کشور آماده است.
در این داستان، دو شخصیت به نامهای اد بیلینگز و مایک مونتانا (احتمالاً الهام گرفته از نویسندگان فیلم) پلیس آهنی را نزد دانشمندی دیوانه و کهنهکار به نام استنلی و دستیارش میسو میبرند تا او را احیا و بازسازی کنند. در اینجا مشخص میشود که «متروپلکس ۳» تحت کنترل هوش مصنوعی پیشرفتهای به نام «نوروبرین» (NeuroBrain) است که از مغز همسر فقید استنلی ساخته شده. در شهر رباتهایی انساننما وظایف روزمرهای چون رانندگی و خدمترسانی را انجام میدهند.
پلیس آهنی سپس در خیابانهای شهر به گشتزنی مشغول میشود و در مواجهه با جرم و جنایت، خود نقش قاضی، هیئت منصفه و جلاد را بر عهده میگیرد. نسخهای از این فیلمنامه در اینترنت موجود است که در آن میتوان دیالوگهای بسیاری را یافت که به فیلم ۱۹۸۷ ارجاع دارند.
در مارس ۲۰۱۹، ماینر توضیح داد که ایدههای دیگری هم برای فیلمنامه «پلیس آهنی ۲» داشته که فیلم را به سمت ژانر ترسناک با درونمایه وحشت جسمی (Body Horror) میبرد. او اشاره کرد که در این داستان، «متروپلکس ۳» به یک شهر دیستوپیایی تبدیل شده بود که در آن مردم به صورت داوطلبانه اعضای بدنشان را قطع میکردند تا با اندامهای مکانیکی پیشرفته جایگزین کنند. شخصیت منفی اصلی داستان نیز هیولایی شبیه سانتور با شاخهای بیرونآمده از سرش بود که نامش «قاطر» (Mule) گذاشته شده بود. شاید بازگشت ترامپ به ریاستجمهوری و احیای ژانر وحشت بدن با فیلمهایی مثل «ماده» (The Substance) فرصتی تازه باشد برای بهروزرسانی فرنچایزی که از دهه هشتاد چشماندازی به آینده امریکا داشت.
تا سال ۲۰۲۳ به نظر میرسید که فرنچایز «پلیس آهنی» به پایان رسیده و فیلم ۲۰۱۴ نقطه پایانی بر این مجموعه بود، تا اینکه بازی ویدیویی «پلیس آهنی: شهر آشوب» (RoboCop: Rogue City) عرضه شد و نقدهای مثبتی دریافت کرد. حتی پیتر ولر نیز برای دوبله شخصیت اصلی بازگشت. اما برای سریال «پلیس آهنی» نباید انتظار حضور ولر را داشت، زیرا به نظر میرسد که قصد دارند این سریال را بهعنوان بازسازی جدیدی از پایه شروع کنند. در خلاصه داستان رسمی سریال آمده که یک فناوری نوین محور داستان است: «یک شرکت بزرگ فناوری با پلیس همکاری میکند تا مأموری پیشرفته با قابلیتهای تکنولوژیک را به خیابانها بفرستد و با رشد روزافزون جرایم مبارزه کند.»
چهرههای برجستهای روی سریال تازه کار میکنند
با این اوصاف، همچنان میتوان به سریال «پلیس آهنی» امیدوار بود. اگر به مفاهیم عمیقتر فیلم اصلی در سال ۱۹۸۷ نگاه کنیم، شاید همچنان داستانهای ارزشمندی در دنیای این فرنچایز وجود داشته باشد که با توجه به وضعیت کنونی آمریکا، بازگو کردنشان جذاب باشد. یکی از دلایل امیدواری برای این پروژه، حضور جیمز وان است. کسی که، مانند جردن پیل، هر وقت نقشی در تهیهکنندگی پروژهای داشته، آن را به موفقیت رسانده است.
جیمز وان، که کارش را در سال ۲۰۰۴ با فیلم «اره» (Saw) آغاز کرد، بیشتر در ژانر وحشت فعالیت داشته و کارگردانی فیلمهایی چون «توطئهآمیز» (Insidious) و «بدخیم» (Malignant) را در کارنامه دارد. او همچنین خالق فرنچایز «احضار روح» (The Conjuring) و تهیهکننده بسیاری از آثار ترسناک معروف مانند «آنابل»، «مگان» و «راهبه» است. پیتر آکو، سازنده اصلی سریال «پلیس آهنی»، نیز در سریالهای مطرحی همچون «اداره» (The Office)، «بازماندهها» (The Leftovers)، «دیزیهای جسور» (Pushing Daisies) و «بوستون لیگال» (Boston Legal) حضور داشته و تجربهای غنی در زمینه نویسندگی دارد.
با توجه به کارنامه این دو، میتوان انتظار داشت که سریال جدید «پلیس آهنی» هم خشنتر و ترسناکتر از نسخههای قبلی باشد و هم از نظر داستانی غنیتر. همکاری وان و آکو میتواند زمینهساز تحقق فیلمنامه نومایر و ماینر باشد که با اینکه در سالهای ۱۹۸۸ و ۲۰۱۸ عملی نشد، اکنون با حمایت آمازون، فرصتی دوباره یافته است.
یکی از نقاط قوت پروژه این است که سریال قرار است برای آمازون ساخته شود، بنابراین نگرانی خاصی درباره میزان خشونت و محدودیتهای سنی وجود ندارد، چرا که آمازون معمولا هدفش جذب مخاطبان کودک نیست. از سال ۲۰۲۲، زمانی که آمازون کمپانی MGM را به ارزش ۸.۵ میلیارد دلار خریداری کرد، پروژههای جدیدی در فهرست این پلتفرم قرار گرفت که «پلیس آهنی» یکی از آنهاست.
علاوه بر آن، آمازون به احیای عناوینی چون «حادثه توماس کراون» (The Thomas Crown Affair)، «هفت دلاور» (The Magnificent Seven)، «قانوناً بلوند» (Legally Blonde) و «استارگیت» (Stargate) هم علاقه نشان داده است؛ برای مثال، پروژه «قانوناً بلوند» به مرحله پیشتولید رسیده و قرار است یک پیشدرآمد بر فیلم اصلی باشد. همچنین، آمازون برنامههایی برای بازسازی فرنچایز «ارواح خبیثه» (Poltergeist) نیز در نظر دارد.
تنها کاری که اکنون میتوانیم انجام دهیم، انتظار برای مشاهده مسیر این فرنچایزها، بهویژه «پلیس آهنی» است. آیا این سریال نیز به سرنوشت فیلمهای نهچندان موفق «پارک ژوراسیک» دچار خواهد شد، یا آمازون قصد دارد «پلیس آهنی» را به ریشههای اصلیاش در فیلم کلاسیک ورهوفن بازگرداند؟ شاید این بار با توجه به تحولات اخیر ایالات متحده، ایده بکر فیلمنامه «پلیس آهنی ۲: جنگهای سازمانی» رنگ واقعیت به خود بگیرد.
نظرات کاربران