مجله سیمدخت
0

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟
بازدید 7

«جان سخت» (Die Hard) یکی از محبوب‌ترین مجموعه‌های فیلم اکشن تاریخ است که با بازی برجسته بروس ویلیس شناخته می‌شود. در مراحل اولیه تولید قسمت اول، استودیوی فاکس به دنبال بازیگران مشهور مانند آرنولد شوارتزنگر و سیلوستر استالونه بود. اما وقتی نقش به بازیگر جوان و گمنام بروس ویلیس سپرده شد، تحلیلگران این انتخاب را اشتباهی بزرگ دانستند و فیلم را محکوم به شکست قلمداد کردند. نمایش‌های اولیه فیلم نیز موفقیت‌آمیز نبود و فاکس امید چندانی به فروش آن نداشت. اما ناگهان همه چیز تغییر کرد و «جان سخت» به یک پدیده جهانی تبدیل شد، به فروش بالایی دست یافت، چهار نامزدی اسکار را کسب کرد و بروس ویلیس را به عنوان یک ستاره معرفی کرد.

قسمت اول به کارگردانی جان مک‌تیرنان اکنون به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های اکشن تاریخ شناخته می‌شود. در چند دهه اخیر، صدها فیلم با الهام از آن ساخته شده، اما تنها تعداد معدودی از آن‌ها توانسته‌اند به سطح این فیلم نزدیک شوند. با موفقیت تجاری فیلم، طبیعی بود که مجموعه‌ای سینمایی جدید ایجاد شود و برای «جان سخت» چندین دنباله ساخته شد که اگر طرفدار جان مک‌کلین هستید، تماشای آن‌ها ارزش دارد.

۵- یک روز خوب برای جان سخت (A Good Day to Die Hard)

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

  • سال اکران: ۲۰۱۳
  • کارگردان: جان مور
  • بازیگران: بروس ویلیس، جای کورتنی، سباستیان کخ، راشا باکویچ، کول هاسر، یولیا اسنیگر، مگالین اچیکاوکی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۲ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۵ از ۱۰۰

برای ساخت فیلم «یک روز خوب برای جان سخت»، استودیوی فاکس قرن بیستم به انتخابی روی آورد که به این مجموعه آشنا نبود. پنجمین قسمت از سری فیلم‌های «جان سخت»، ۲۵ سال پس از نسخه اصلی به روی پرده آمد، در زمانی که خاطرات طرفداران قدیمی کم‌رنگ شده و بسیاری از مخاطبان جدید حتی چهار فیلم اول را ندیده بودند. این فیلم می‌توانست این افراد ناآشنا را به «جان سخت» جذب کند، اما به دلیل کیفیت پایینش، قادر به انجام چنین کاری نبود. توضیح دیگری برای این فیلم بی‌کیفیت با تمام ویژگی‌های یک فیلم اکشن ضعیف وجود ندارد.

هیچ‌چیز در این فیلم مشابه با «جان سخت» نیست، حتی بازیگر اصلی آن، بروس ویلیس. او در قسمت چهارم نیز چندان جان مک‌کلین به نظر نمی‌رسید، ولی سکانس‌های اکشن آن فیلم به خوبی این کمبودها را جبران کرد. اما در اینجا، چنین چیزی وجود ندارد و کل تولید فیلم به نظر یک سوءاستفاده هالیوودی از برند قدیمی می‌آید. از دید تهیه‌کنندگان، کافی بود که نام برند معروف «جان سخت» وجود داشته باشد، و کیفیت محصول نهایی اهمیتی نداشت؛ فاکس مطمئن بود که هزینه‌ها جبران خواهد شد.

اکثر فیلم‌های «جان سخت» توسط کارگردانان برجسته ژانر اکشن ساخته شده‌اند. قبل از نسخه اصلی، جان مک‌تیرنان که کارگردان آن فیلم بود، آرنولد شوارتزنگر را در «غارتگر» (۱۹۸۷) کارگردانی کرده بود و سپس «شکار برای اکتبر سرخ» و بازسازی «حادثه توماس کراون» را ساخت. لن وایزمن نیز قبل از کارگردانی «آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر»، فرنچایز موفق «دنیای مردگان» را راه‌اندازی کرده بود. اما برای قسمت پنجم، استودیو به سراغ جان مور رفت که آثار بی‌روح گذشته‌اش، او را به عنوان گزینه‌ای آخر برای کارگردانی پروژه‌های درجه‌دو معرفی کرده است؛ او هر چیزی که به او داده شده را ساخته و تقریباً همیشه با شکست مواجه شده است، از «پشت خط دشمن» (۲۰۰۱) و بازسازی «پرواز ققنوس» (۲۰۰۴) تا بازسازی «طالع نحس» (۲۰۰۶) و اقتباس لایواکشن بازی ویدیویی محبوب «مکس پین» (۲۰۰۸). تمام این فیلم‌های ضعیف توسط فاکس تولید و توزیع شده‌اند. مور سبکی خاص ندارد و از تکنیک‌های سینمایی مایکل بی استفاده می‌کند، اما حتی در اجرای آن‌ها نیز ناموفق است. دوربین او به طور مداوم می‌لرزد و نماها آن‌قدر سریع برش می‌خورند که اصلاً متوجه نمی‌شوید چه می‌گذرد و داستان‌گویی در فیلم‌های او اهمیتی ندارد.

یکی دیگر از گزینه‌های محبوب فاکس برای تولید پروژه‌ها با کمترین زمان و انرژی، اکیپ وودز بود، فیلمنامه‌نویسی که تعدادی از بدترین فیلم‌های دو دهه اخیر مانند «هیتمن» و «خاستگاه مردان ایکس: ولورین» را نوشته است. سناریوی وودز برای «یک روز خوب برای جان سخت» آن‌قدر پوچ و خالی از جذابیت است که دلمان برای نسخه‌های قبلی که از کتاب‌های بی‌ربط به مجموعه اقتباس می‌شدند، تنگ می‌شود. از میان تمامی ایده‌های ممکن، وودز داستانی را انتخاب کرده که در آن، جان مک‌کلین نیویورکی برای پیدا کردن پسرش، جک (جای کورتنی) که در زندان روسیه به سر می‌برد، به آنجا می‌رود.

مک‌کلین نمی‌داند که جک در واقع یک مامور مخفی سیا است که در حال انجام یک عملیات سه ساله برای به دست آوردن یک فایل محرمانه از افشاگر زندانی به نام کاماروف (سباستین کوخ) است. این فایل شواهد مهمی درباره یک مقام دولتی به نام چاگارین (سرگی کولسنیوف) را شامل می‌شود. مک‌کلین، که پسرش به توانایی‌های او اعتقادی ندارد، با حضور خود و فاش کردن هویت جک، عملیات را خراب می‌کند. در همین حال، گروهی از ارازل و اوباش چاگارین به رهبری یک شرور اروپایی به نام آلیک (راشا بوکویچ) همزمان با مک‌کلین وارد عمل می‌شوند. وقتی افراد او کاماروف را می‌گیرند، با شکنجه مکان فایل را پیدا می‌کنند و تعقیب و گریز میان مک‌کلین و پسرش از یک‌سو و آدم‌های آلیک از سوی دیگر آغاز می‌شود، که هر دو به دنبال یک هدف هستند. نتیجه؟ تیراندازی، انفجار و مرگ‌های بی‌معنی و کسل‌کننده.

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

با پیشرفت داستان، ویلیس و کورتنی به سرعت از یک سکانس اکشن به سکانس بعدی منتقل می‌شوند و بی‌تفاوتی آن‌ها تأثیر زیادی بر لحن فیلم و روحیه تماشاگران می‌گذارد. دیالوگ‌های قابل پیش‌بینی آن‌ها درباره گذشته‌شان و تنش‌های پدر و پسری، که به نوعی به رابطه پرتنش مک‌کلین با دخترش لوسی (مری الیزابت وینستد، که فقط در ابتدای فیلم و انتهای آن حضور دارد) بازمی‌گردد، به نظر نمی‌آید که بر جذابیت فیلم افزوده باشند.

درگیری‌های کلامی آن‌ها در میان سکانس‌های تیراندازی و تعقیب و گریز، که به نظر می‌رسد قرار است جنبه کمدی داشته باشد، اصلاً موفق عمل نمی‌کند. متأسفانه، در تمام این مدت، جان مک‌کلین دوست‌داشتنی به نقش مکمل تقلیل می‌یابد و جایگاه خود را به جک، یک شخصیت بی‌اهمیت و یکنواخت می‌دهد که نمی‌تواند توجهی را جلب کند. در عین حال، مک‌کلین از این که «قرار بود در تعطیلات باشد!» شکایت می‌کند، در حالی که او برای نجات پسرش از زندان به روسیه سفر کرده، نه برای تعطیلات. جالب است که برخی از دیالوگ‌ها در مرحله نهایی تولید و به‌واسطه صداگذاری به فیلم اضافه شده‌اند!

تبهکاران نیز به همان اندازه کم‌عمق هستند و شاید لازم به گفتن نباشد، اما وجود یک شرور جذاب برای فیلم‌های «جان سخت» ضروری است. آلیک، یک نوچه بی‌اهمیت، به شکلی عجیب‌وغریب به عنوان یک شرور عمل می‌کند و می‌گوید: «می‌دونی از چه چیزی در آمریکایی‌ها متنفرم؟ … از همه‌چیز. مخصوصاً کابوی‌ها.» آیا این جمله به ما کمک می‌کند انگیزه‌های او را درک کنیم؟

شرورهای دیگر فیلم وضعیت به مراتب بدتری دارند و به طور تک‌بعدی ترسیم شده‌اند. به نظر می‌رسد چاگارین مغز متفکر این ماجراها باشد، اما پس از چند پیچش داستانی، این فرضیه نیز به نتیجه نمی‌رسد. یکی از مشکلات عمده «یک روز خوب برای جان سخت» فقدان یک شرور اصلی از ابتدا تا انتها است. هیچ معادلی برای شرورهای به‌یادماندنی نسخه‌های پیشین وجود ندارد و این شخصیت‌ها فاقد هدف مشخصی هستند؛ ما فقط می‌دانیم که خوب نیستند. فیلم‌های «جان سخت» سابقه‌ای طولانی در ارائه جنایتکاران خطرناک با انگیزه‌های پنهان دارند، اما جان مور در اینجا قادر به انجام چنین کاری نیست، و وقتی هم که سعی می‌کند به این شرورها بپردازد، دیگر دیر شده و نقشه‌های آن‌ها برای ما اهمیتی ندارد.

با مدت زمان ۹۷ دقیقه، این فیلم کوتاه‌ترین قسمت از مجموعه «جان سخت» است؛ احتمالا به این دلیل که تهیه‌کنندگان قصد داشتند تعداد نمایش‌های روزانه را افزایش دهند. این کاهش زمان باعث شده تا در نسخه نهایی فیلم، بخش‌های زیادی از داستان حذف شده به نظر برسد؛ حتی در تریلر فیلم نیز مشهود است که بسیاری از نماها در فیلم اصلی وجود ندارند. از طرف دیگر، این تدوین سریع و بی‌ملاحظه موجب شده است که داستان و سکانس‌های اکشن به نظر بی‌ارتباط و پراکنده بیایند.

اگرچه «یک روز خوب برای جان سخت» در گیشه شکست نخورد، این موفقیت به دلیل کیفیت فیلم نبوده، بلکه به دلیل علاقه شدید طرفداران «جان سخت» بود که به سینماها رفتند تا این قسمت را ببینند. با این حال، اگر در آینده قسمت جدیدی از این مجموعه ساخته شود، به احتمال زیاد مسیر متفاوتی را خواهد پیمود. برای موفقیت در ادامه این مجموعه، نیاز به نویسندگان و فیلمسازان ماهری است که درک عمیقی از «جان سخت» داشته باشند، دلایل محبوبیت آن را بشناسند و از تکرار کلیشه‌ها دوری کنند. متاسفانه، «یک روز خوب برای جان سخت» در میان فیلم‌های این مجموعه، ضعیف‌ترین است و به طور غم‌انگیزی به پایان بروس ویلیس در دنیای بازیگری به خاطر بیماری کمک کرد.

۲- جان‌ سخت ۲ (Die Hard 2: Die Harder)

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

  • سال اکران: ۱۹۹۰
  • کارگردان: رنی هارلین
  • بازیگران: بروس ویلیس، ویلیام سدلر، آرت ایوانز، بانی بدیلیا، دنیس فرانز، جان آموس، فرانکو نرو، رجینالد ول‌جانسون
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۹ از ۱۰۰

عجله استودیوی فاکس قرن بیستم برای بهره‌برداری مالی و تکرار موفقیت قسمت اول، به تولید فیلمی متوسط به نام «جان سخت ۲» منجر شد، که به وضوح نمونه‌ای از بدترین ویژگی‌های دنباله‌های هالیوودی را دارد. در حالی که قسمت اول با کنار گذاشتن کلیشه‌های فیلم‌های اکشن، به اثری منحصربه‌فرد تبدیل شد، این دنباله به عقب برگشته و در تله‌ی فیلم‌های اکشن درجه‌بی پیش از «جان سخت» گرفتار شده است. حتی زمانی که سعی دارد نوآوری داشته باشد، به وضوح شکست می‌خورد.

بدتر از همه، آسیب‌پذیری‌هایی که جان مک‌کلین با بازی بروس ویلیس را به یک قهرمان اکشن غیرمعمول تبدیل کرده بود، در این قسمت از بین رفته‌اند و او به جز چند خراش و کبودی، بدون هیچ آسیب جدی از ماجرا خارج می‌شود. برخلاف قسمت اول که مک‌کلین برای اثبات مردانگیش به همسرش هالی (بونی بدیلیا، که دوباره حضور کوتاهی دارد) تلاش می‌کرد، در اینجا تنها به شلیک به مردم و بحث با مقامات مشغول است. او به یک قهرمان شکست‌ناپذیر تبدیل شده است، شبیه به شخصیت‌های تک‌نفره‌ای که هیچ نگرانی برایشان وجود ندارد.

این قسمت بر اساس رمانی به نام «۵۸ دقیقه» نوشته والتر وانگر ساخته شده که ارتباطی با «جان سخت» ندارد. فیلمنامه این قسمت توسط استیون ئی. د سوزا، نویسنده قسمت اول، و داگ ریچاردسون نوشته شده و پر از دیالوگ‌های کمدی و شوخی‌های ضعیف است. به جای بازگرداندن جان مک‌تیرنان که آن زمان فیلم‌های خوبی ساخته بود، تهیه‌کننده جوئل سیلور به سراغ رنی هارلین از فنلاند رفت و او را به عنوان کارگردان انتخاب کرد. هارلین، که در آن زمان فیلم «کابوس در خیابان الم ۴: استاد رؤیایی» (۱۹۸۸) را ساخته بود، انتخابی عجیب برای این پروژه به نظر می‌رسید. هارلین به سختی فیلم را در زمان مقرر تکمیل کرد و بودجه فیلم نیز به طور قابل توجهی افزایش یافت.

فیلم در فرودگاه بین‌المللی دالاس در واشینگتن دی.سی. (اگرچه عمدتا در میشیگان فیلمبرداری شده) و در شب کریسمس اتفاق می‌افتد. مک‌کلین بار دیگر در حال مبارزه با گروهی از تروریست‌ها است که برج مراقبت را به تصرف درآورده و تمامی پروازها را به مدار می‌برند تا سوختشان تمام شود.

مک‌کلین متوجه فعالیت تروریست‌ها شده و تلاش می‌کند با آن‌ها مقابله کند. در اینجا، او با مقام پلیس فرودگاه، کاپیتان کارمین لورنزو (دنیس فرانز) که همیشه داد می‌زند، درگیر می‌شود. با این حال، حضور مک‌کلین در اینجا کم‌اثر و بی‌معنی به نظر می‌رسد و گاهی حتی از خود می‌پرسید که چرا او در این موقعیت قرار دارد و چه انگیزه‌ای برای مواجهه با این بحران دارد.

در «جان سخت» اصلی، تضاد بین جان و هالی، که هالی برای پیشرفت به لس آنجلس نقل مکان کرده و به نوعی از جان مستقل شده بود، عنصر مهمی برای داستان و تاثیر عاطفی فیلم بود. اما در «جان سخت ۲»، این تضاد وجود ندارد. مک‌کلین دیگر نیازی به اثبات خود ندارد و تحولی در شخصیت او مشاهده نمی‌شود. او اکنون به یک پلیس لس‌آنجلسی تبدیل شده و به نظر می‌رسد که هویت نیویورکی خود را کنار گذاشته است. او در انتظار رسیدن هواپیمای همسرش است و حتی با ماشین مادرزنش رانندگی می‌کند. این تغییرات در شخصیت او به نوعی رشد او را در فیلم اول تضعیف می‌کند.

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

فیلمنامه‌ی خنثی و کلیشه‌ای نوشته‌شده توسط ریچاردسون و د سوزا، راهی آسان را برای ادامه داستان انتخاب کرده و بر روی این ایده تمرکز دارد که چگونه همان موقعیت – از فیلم اول – می‌تواند دوباره برای مک‌کلین تکرار شود. حتی خود مک‌کلین متوجه این تکرار می‌شود و با گفتن دیالوگی مانند: «چطور همون چرت و پرت می‌تونه دو بار برای یه آدم اتفاق بیفته؟»، به این موضوع اشاره می‌کند. این سوال را باید از فیلمنامه‌نویسان بپرسیم. هرچند این اشاره به تکرار به طور شوخ‌طبعانه‌ای انجام شده، اما آن‌ها در این زمینه افراط کرده‌اند. اگر فقط یک بار به تشابه رویدادها اشاره می‌کردند، ممکن بود بامزه باشد، اما وقتی در پایان فیلم، این شوخی پنج بار تکرار می‌شود، دیگر جالب نیست. (حتی در لحظات پایانی فیلم، هالی دوباره این سوال را مطرح می‌کند: «چرا این اتفاق برای ما می‌افته؟») اگرچه اشاره به تکرار رویدادها به نوعی خودآگاهی در داستان افزوده، اما این تکرار بیش از حد، هرگونه حس درگیری را از بین می‌برد و باعث می‌شود لحظات حساس و کمدی فیلم نتوانند به خوبی اثرگذار باشند.

تروریست‌های «جان سخت ۲» نیز به اندازه هانس گروبر (شرور باهوش و کاریزماتیک که آلن ریکمن فقید نقش او را ایفا کرده بود) جذابیت ندارند. ویلیام سدلر (که نقش‌های کوچک خوبی در کارنامه دارد) نقش سرهنگ استوارت را بازی می‌کند، کسی که به همراه گروهی از همکاران خیانتکارش، قصد دارد شرایط را برای فرار یک زندانی سیاسی فراهم کند. دلیل دقیق انگیزه‌های او مشخص نیست، اما این انگیزه‌ها چندان اهمیت ندارد، زیرا استوارت تنها به این دلیل به فیلم افزوده شده که مک‌کلین دشمنی برای مقابله داشته باشد.

در یکی از نماهای فیلم، استوارت در حال تمرین حرکات رزمی دیده می‌شود که قرار است نمایش قدرت او باشد، اما این صحنه‌ها بیشتر به کمدی تبدیل شده و نمی‌توان آن‌ها را جدی گرفت. او با گروبر، که نقشه‌های پیچیده و تروریستی داشت، تفاوت زیادی دارد و به نظر می‌رسد یک شرور سنتی و مضحک است. در یکی از بخش‌های فیلم، او باعث سقوط یک هواپیما و مرگ ده‌ها مسافر می‌شود، اما دلیل این اقدام برای کمک به فرار یک فرد سیاسی است. عدم توضیح انگیزه‌های استوارت، حساسیت بسیاری از کشمکش‌های فیلم را از بین می‌برد.

چند چهره آشنا نیز در این دنباله حضور دارند، مانند پاول (رجینالد ول‌جانسون) که در قسمت اول شخصیت به‌یادماندنی بود، اما در اینجا حضورش کم‌اهمیت است. (احتمالاً به همین دلیل است که عدم حضور او در قسمت سوم مورد توجه قرار نگرفته است.) ویلیام آترتون نیز در نقش خبرنگار متکبر، ریچارد تورنبورگ، از فیلم اول بازمی‌گردد، اما بدون دلیل مشخص. هیچ یک از این شخصیت‌ها ضروری نیستند و حذف آن‌ها از فیلمنامه تنها می‌توانست داستان را بهبود بخشد، زیرا حضورشان در داستان اجباری و بی‌نقش به نظر می‌رسد. حتی هالی نیز در این قسمت حضورش مشکوک است، زیرا اغلب از پنجره هواپیما به بیرون نگاه می‌کند و منتظر است شوهرش همه چیز را نجات دهد. وقتی سرانجام مک‌کلین موفق به نجات او می‌شود و آن‌ها در آغوش یکدیگر قرار می‌گیرند، این صحنه به هیچ وجه تاثیرگذار و دراماتیک نیست. مک‌کلین نه تنها در این قسمت تغییر کرده، بلکه مشکلات ازدواجش نیز حل نشده است.

نام «جان سخت‌تر» که برای فیلم انتخاب شده، نشان‌دهنده ضعف خلاقانه تیم سازندگان است و این مشکل در سایر بخش‌ها نیز به چشم می‌خورد. کارگردانی رنی هارلین به اندازه فاجعه نیست و صحنه‌های اکشن نیز چندان بد نیستند، اما فیلم چیزی ندارد که آن را از نمونه‌های مشابه متمایز کند و در واقع، کاملاً کلیشه‌ای و معمولی است. «جان سخت» هیچ علاقه‌ای به تکرار فرمول‌های رایج ژانر اکشن نداشت، اما «جان سخت ۲» کاملاً بر پایه فرمول‌ها ساخته شده و در مقایسه با نسخه اصلی، هیچ نوآوری ندارد. در حالی که مجموعه‌های سینمایی غالباً با قسمت سوم یا چهارم به بن‌بست می‌رسند، استودیوی فاکس موفق شد فرنچایز «جان سخت» را با قسمت دوم به مرز نابودی بکشاند. خوشبختانه فروش فیلم کمک کرد تا در سال‌های بعد، شاهد نسخه‌های باکیفیت‌تری از این فرنچایز باشیم. «جان سخت ۲» مهم‌ترین ویژگی‌های قسمت اصلی را نادیده گرفته و به تکرار مکررات بسنده کرده، و از نوآوری پرهیز کرده است. این فیلم نمونه‌ای از دنباله‌سازی‌های بی‌دلیل هالیوودی و ناتوانی در احترام به آثار بزرگ است.

۳- آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر (Live Free or Die Hard)

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

  • سال اکران: ۲۰۰۷
  • کارگردان: لن وایزمن
  • بازیگران: بروس ویلیس، جاستین لانگ، تیموتی اولفینت، مگی کیو، مری الیزابت وینستد، کوین اسمیت، کلیف کرتیس
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۲ از ۱۰۰

دنباله‌ها معمولاً به قانون «هرچه بزرگ‌تر، بهتر» پایبندند. در یک فرنچایز پرفروش، فیلمسازان تلاش می‌کنند تا جلوه‌های ویژه و شیرین‌کاری‌های فیلم‌های قبلی را پشت سر بگذارند. در مجموعه‌های سینمایی اکشن، این روند اغلب به انفجارهای بیشتر و صحنه‌های اکشن بیشتر منجر می‌شود، زیرا قسمت‌های قبلی شخصیت‌های اصلی را به خوبی توسعه داده‌اند و فیلم بعدی می‌تواند بر روی اکشن تمرکز بیشتری داشته باشد. این موضوع در مورد «آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر» نیز صدق می‌کند.

چهارمین قسمت از مجموعه «جان سخت» که می‌توانست به یک فیلم معمولی تبدیل شود، به طور شگفت‌انگیزی سرگرم‌کننده است. هرچند اکشن و نگرش خاص «جان سخت» به دلیل درجه‌بندی پی‌جی‌-۱۳ (مناسب برای همه‌ی اعضای خانواده) کمی کم‌رنگ شده و کارآگاه جان مک‌کلینِ نیویورک به نظر نمی‌رسد که همان مک‌کلینی باشد که می‌شناسیم و دوستش داریم، اما کارگردان لن ویزمن به خوبی سکانس‌های تیراندازی، مبارزات و تعقیب و گریز را طراحی کرده و نیازهای اساسی سرگرمی ما را برآورده می‌کند.

چهارمین فیلم نیز مانند دو قسمت قبلی، بر اساس فیلمنامه‌ای ساخته شد که ابتدا برای «جان سخت» طراحی نشده بود. فیلمنامه توسط دیوید مارکونی، نویسنده‌ی «دشمن دولت»، بر اساس مقاله‌ای در وایرد درباره‌ی تأثیر احتمالی هکرها بر اینترنت نوشته شد. در حالی که قسمت سوم به خوبی از این ایده استفاده کرده بود، فیلمنامه‌ی بازنویسی‌شده توسط مارک بامبک نتوانسته است درک درستی از جان مک‌کلین ارائه دهد. بومباک تلاش نکرده است تا توطئه تروریستی را به سرقت تبدیل کند، بلکه به نظر می‌رسد که او حس و حال مک‌کلین را که این مجموعه را به چیزی که هست تبدیل کرده، در نظر نگرفته است. ویزمن، کارگردان «دنیای مردگان»، انرژی خاصی به صحنه‌های اکشن می‌بخشد، اما بازیگران او به الهام نیاز دارند. حتی جان مک‌تیرنان، کارگردان دو فیلم اول و سوم، نمی‌توانست این فیلم را از عدم ارتباط با پیشینیانش نجات دهد، مگر اینکه ویژگی‌های شخصیتی جان مک‌کلین کلاسیک را پررنگ می‌کرد.

بروس ویلیس تقریباً بیست سال پس از بازی در نقش کارآگاه جان مک‌کلین، که او را به ستاره‌ای تبدیل کرد، به این نقش بازمی‌گردد. مک‌کلینِ ویلیس با ویژگی‌های شوخ‌طبعی، بدبینی و آسیب‌پذیری انسانی، در طول چهار فیلم تغییر چندانی نکرده و به همین دلیل همچنان قابل اعتماد است و این فرنچایز به طور خلاقانه موفق بوده است. اما در اینجا چیزی کم است. مک‌کلین که معمولاً در زمان و مکان اشتباه قرار دارد، به طرز عجیبی در محل کار خود ظاهر می‌شود و از هکر رایانه‌ای مت فارل (جاستین لانگ) در برابر گروهی از تروریست‌های سایبری محافظت می‌کند. لانگ در طول فیلم نظرات خنده‌دار اما مبتدیانه‌ای ارائه می‌دهد که نقش‌آفرینی ویلیس را نسبت به فیلم‌های قبلی «جان سخت» بی‌روح می‌کند. لهجه نیویورکی مک‌کلین تقریباً از بین رفته و علاقه‌اش به فحاشی و سیگار کشیدن نیز ناپدید شده است. مک‌کلین حتی موهایش را نیز از دست داده است!

سناریوی تروریست‌های سایبری فیلم به این صورت است که آن‌ها در سراسر ایالات متحده هکرهای باهوش را به قتل می‌رسانند تا طرح اصلی رهبرشان خنثی نشود. هدف آن‌ها این است که اینترنت، سوابق مالی، منابع انرژی و اطلاعات شخصی را خراب یا پاک کنند تا آمریکا به عصر حجر برگردد. این بار، تروریست‌ها تحت رهبری توماس گابریل (تیموتی اولفینت)، مامور سابق بخش تکنولوژی وزارت دفاع ایالات متحده، هستند. او ممکن است پیچیدگی هانس گروبر یا برادرش سایمون (به ترتیب آلن ریکمن و جرمی آیرونز در فیلم‌های اول و سوم) را نداشته باشد، اما نگاهی جهنمی پشت چشم‌های اولفینت وجود دارد. شخصیت او به شدت تلاش می‌کند تا کنترل را حفظ کند و در عین حال، مک‌کلین طرح‌های او را خراب کرده و توماس گابریل را پریشان و خشمگین می‌کند. اولفینت دیالوگ‌ها را با آرامشی ترسناک ارائه می‌دهد و هرگز لحن تهدیدآمیز خود را از دست نمی‌دهد. مک‌کلین همچنان شوخی‌های معمول خود را دارد، اما با شدت کمتری نسبت به فیلم‌های قبلی. گابریل با ربودن لوسی (مری الیزابت وینستد)، دختر مک‌کلین، مسئله را شخصی کرده تا جان انگیزه‌ای شخصی برای رویارویی با او داشته باشد.

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

فیلم‌های قبلی «جان سخت» با درجه سنی «آر» (مخصوص بزرگسالان) به نمایش درآمدند، اما دنباله جدید به دلایل تجاری درجه سنی پی‌جی-۱۳ (مناسب برای بالای ۱۳ سال) دریافت کرد. فاکس با هدف حفظ برند و معرفی جان مک‌کلین به مخاطبان جوان‌تر تصمیم به ساخت دنباله‌ای با درجه سنی پایین‌تر گرفت. این تصمیم با انتقادات طرفداران مواجه شد و بروس ویلیس در کمپین‌های تبلیغاتی تلاش کرد تا نشان دهد که تغییر درجه‌بندی تأثیری بر لذت تماشاگران از فیلم نخواهد گذاشت.

هرچند بدون خشونت‌های شدید نیز اکشن فیلم می‌تواند جذاب باشد، اما فقدان زبان رکیک مک‌کلین باعث از دست رفتن یکی از ویژگی‌های برجسته شخصیت او شده است. با وجود درک تمایل فاکس به جذب مخاطبان جوان‌تر، فیلم با درجه سنی بالاتر نیز می‌توانست موفقیت مشابهی را تجربه کند، چرا که جوانان همراه با والدینشان که هنوز عاشق نسخه‌های اصلی هستند، به سالن‌های سینما می‌آمدند. فاکس به هدف خود در فروش بلیت رسید، اما در این میان، دیالوگ‌های ماندگار و به یادماندنی جان مک‌کلین حذف شد.

در گذشته، مک‌کلین همیشه با زبانی رکیک با تروریست‌ها از طریق بی‌سیم یا تلفن صحبت می‌کرد، اما در این فیلم، زمانی که متوجه می‌شود دخترش توسط اعضای گروه گابریل ربوده شده، حتی یک «لعنتی» هم نمی‌گوید. این تغییر در شخصیت مک‌کلین در فیلمنامه توضیح داده نشده است. ممکن است به دلیل تغییرات مذهبی یا فقدان انرژی برای فحاشی باشد. هر چه که هست، ویلیس انرژی مک‌کلین را کاهش داده است. این تغییر ممکن است به سن مک‌کلین یا ویلیس مربوط باشد، اما حتی اگر نسخه‌ی دی‌وی‌دی بدون درجه‌بندی منتشر و شامل فحاشی‌ها هم باشد، «آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر» آن جان مک‌کلین آشنا را ندارد.

علاوه بر این، فضای فیلم نیز آن چیزی نیست که از فیلم‌های قبلی «جان سخت» به یاد داریم. در حقیقت، هیچ یک از قسمت‌های این مجموعه به طور کامل خط داستانی «مرد تنها در برابر تروریست‌ها در فضای محدود» را دنبال نکرده‌اند. «جان سخت ۲» مک‌کلین را در یک فرودگاه بزرگ قرار داد که می‌توانست هر زمان از آن خارج شود.

«جان سخت ۳» مک‌کلین را در سطح کل شهر نیویورک برای جستجوی بمب ساعتی سایمون قرار داد. «آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر» مک‌کلین را در حال سفر به سراسر سواحل شرقی نشان می‌دهد. حس خفقان -که در نسخه‌ی اول پررنگ بود- در قسمت چهارم به صورت یک مفهوم انتزاعی ظاهر می‌شود، مشابه آنچه در «جان سخت ۳» وجود داشت. در این فیلم، هیچ تایمر دیجیتالی برای افزایش تعلیق وجود ندارد. مک‌کلین نه توسط زیرساخت فیزیکی ساختمان ناکاتومی در فیلم اول و نه توسط محدودیت‌های زمان و حمل و نقل در «جان سخت ۳» محدود می‌شود، بلکه با کمبود فناوری -به خاطر هکرها- مواجه است. او نمی‌تواند از تلفن‌های همراه استفاده کند و با دوربین‌های متصل به رایانه‌ها در معرض دید قرار دارد، بنابراین جایی برای پنهان شدن از اراذل و اوباش سایبری گابریل ندارد.

شاید با خواندن مطالب بالا فکر کنید که «آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر» فیلم چندان برجسته‌ای نیست، اما باید اعتراف کرد که به شدت سرگرم‌کننده است و یکی از بهترین فیلم‌های تجاری تابستان ۲۰۰۷ به شمار می‌رود، سالی که با اکران آثار ناامیدکننده‌ای مانند «مرد عنکبوتی ۳» و «دزدان دریایی کارائیب: پایان جهان» همراه بود. با وجود اینکه ممکن است از برخی جهات، قسمت چهارم «جان سخت» فیلمی ناامیدکننده به نظر برسد، اما حس کلی آن باعث نمی‌شود که از صحنه‌های اکشن و جلوه‌های ویژه‌اش لذت نبرید. این فیلم هنوز هم بعد از چند سال، لحظات تعلیق‌آمیز و جذابیت‌های خود را حفظ کرده است. بروس ویلیس به همان اندازه دوست‌داشتنی است، حتی اگر نسخه متفاوتی از مک‌کلین را ارائه دهد که شاید کمتر با تصویر اصلی او سازگار باشد. حقیقت این است که اگر نام جان مک‌کلین در این فیلم تغییر می‌کرد، شاید کسی متوجه نمی‌شد که با قسمت جدید «جان سخت» روبروست. با این حال، فیلم خوب است و هرچند نمی‌تواند به اندازه قسمت‌های اول و سوم موفق باشد، همچنان جذابیت خود را دارد.

۲- جان سخت ۳ (Die Hard with a Vengeance)

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

  • سال اکران: ۱۹۹۵
  • کارگردان: جان مک‌تیرنان
  • بازیگران: بروس ویلیس، جرمی آیرونز، ساموئل ال. جکسون، لری بریگمن، گراهام گرین، کالین کمپ، استیون پرلمن
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۵۹ از ۱۰۰

وقتی به دنباله‌های سینمایی می‌رسیم، «فرمول‌ها» تبدیل به یک چالش بزرگ می‌شوند. یک دنباله خوب نه تنها باید به فرمول‌های نسخه‌های قبلی احترام بگذارد و آن‌ها را به کار بگیرد، بلکه باید عنصر جدیدی نیز ارائه دهد که کار ساده‌ای نیست. بهترین نمونه، شاید «بیگانه‌ها» باشد، جایی که جیمز کامرون با افزودن قوانین و پیچیدگی‌های جدید به قهرمان و هیولای معروف فیلم، دنیای «بیگانه» را به طرز شگفت‌انگیزی گسترش داد. در حالی که «بیگانه‌ها» به خوبی این کار را انجام داد، «جان سخت ۲» نتوانست مشابه آن موفقیت را برای مجموعه «جان سخت» به ارمغان بیاورد.

همان‌طور که اشاره شد، این فیلم نه تنها به برخی از عناصر کلیدی نسخه اصلی وفادار نماند، بلکه به شدت تحت تاثیر کلیشه‌های ژانر قرار گرفت و نتوانست شخصیت جان مک‌کلین و تروریست‌ها را به درستی به تصویر بکشد. خوشبختانه، «جان سخت ۳» به مسیری متفاوت روی آورد؛ در حالی که قسمت دوم مک‌کلین را به یک ابرقهرمان شکست‌ناپذیر تبدیل کرده بود که در بسیاری از فیلم‌های اکشن مشابه دیده‌ایم، قسمت سوم دوباره انسانیت را به این شخصیت بازمی‌گرداند.

این فیلم بر اساس فیلمنامه‌ای به نام «سایمون می‌گوید» نوشته جاناتان هنزلی ساخته شد. وقتی پیشنهاد شد که این سناریو ممکن است مناسب این فرنچایز باشد، هنزلی آن را به‌طور ویژه برای «جان سخت» بازنویسی کرد. در حالی که تغییرات زیادی در طرح کلی ایجاد نشد، فیلمنامه‌ی هنزلی به طرز جالبی به نسخه اصلی وفادار است (بیشتر از دیگر دنباله‌ها) و از تله‌های رایج دنباله‌های تجاری پرهیز می‌کند.

شخصیت‌های همیشگی مانند هالی (همسر مک‌کلین)، خبرنگار ریچارد تورنبرگ و همکار وفادار مک‌کلین، سروان پاول، در این قسمت حذف شده‌اند، هرچند هالی در طول فیلم به‌طور غیرمستقیم ذکر می‌شود. دیالوگ‌های بی‌وقفه مک‌کلین درباره بودن در موقعیت‌های اشتباه نیز از بین رفته است. همچنین، محدودیت‌های محیطی که در فیلم‌های قبلی وجود داشت کنار گذاشته شده‌اند؛ داستان دیگر در یک مکان کوچک بلکه در سراسر نیویورک روایت می‌شود. با این حال، هنزلی با بازگرداندن مک‌کلین به ریشه‌هایش و نشان دادن آسیب‌پذیری او، او را به شخصیت فیلم اول نزدیک می‌کند. وقتی فیلم شروع می‌شود، مک‌کلین دوباره در نیویورک، جایی که به آن تعلق دارد، قرار دارد، اما ازدواجش تقریبا به پایان رسیده و او از اداره پلیس نیویورک معلق شده است و به دلیل مشکلات شخصی، در آستانه اعتیاد به الکل قرار دارد.

هنگامی که برای اولین بار مک‌کلین را می‌بینیم، او در حال بهبودی از خماری شدید در پشت یک کامیون پلیس است. یک بمب در مرکز شهر نیویورک منفجر شده و حالا، با توجه به حوادث تروریستی اخیر، این موضوع ترسناک‌تر به نظر می‌رسد. با دستورالعمل‌های مبهم یک بمب‌گذار آلمانی‌زبان به نام سایمون، مقامات مجبور می‌شوند مک‌کلین را از تعلیق خارج کنند تا خواسته‌های این مرد دیوانه را انجام دهد، کسی که تهدید می‌کند اگر مک‌کلین کارهای او را انجام ندهد، بمب دیگری در یک مکان عمومی منفجر خواهد شد.

اولین ماموریت مک‌کلین او را به هارلم می‌برد، جایی که او تنها یک زیرشلواری به تن دارد و تابلو‌ای روی سینه‌اش با نوشته «من از سیاه‌پوستان متنفرم» دارد. این صحنه به طرز نگران‌کننده‌ای خطرناک‌تر از رویارویی‌های متعدد مک‌کلین با گروهی از تروریست‌های بی‌تفاوت در «جان سخت ۲» به تصویر کشیده شده است. با این حال، این آغاز منحصر به فرد به نمایش می‌گذارد. (نکته جالب این است که در نسخه تلویزیونی، پیام روی تابلو به «من از مردم متنفرم» تغییر کرد، که نشان می‌دهد چرا یک گروه از خلافکاران آفریقایی-آمریکایی به شدت از نفرت کلی یک مرد نسبت به «مردم» عصبانی شده‌اند.)

مک‌کلین توسط زئوس کارور (ساموئل ال. جکسون)، صاحب مغازه تعمیرات که با لحنی خاص و بی‌پرده صحبت می‌کند، در خیابان دیده می‌شود. وقتی مک‌کلین توضیح می‌دهد که این موضوع به پلیس مربوط می‌شود، زئوس با درک بیشتری برخورد می‌کند و حتی برای دفاع از مک‌کلین در برابر گروهی از معترضین، به او کمک می‌کند. هنزلی با ظرافت موضوع نژادپرستی را در گفتگوهای مک‌کلین و زئوس مطرح می‌کند، که ممکن است شما را به این فکر بیندازد که چرا مک‌کلین همیشه در فیلم‌های «جان سخت» یک همراه سیاه‌پوست دارد.

این موضوع قابل توجه است، اما به نظر می‌رسد صرفا تصادفی باشد. رجینالد ول‌جانسون در نقش سروان پاول، روحیه مک‌کلین را در «جان سخت» بالا نگه داشت و پاول به طور خلاصه در قسمت دوم بازمی‌گردد. اما در این قسمت، زئوس کارورِ جکسون، دوست سیاه‌پوست مک‌کلین است که در هارلم متولد شده و نقش مهم‌تری نسبت به پاول یا بارنز دارد. او فرمول سنتی «مرد تنها» در «جان سخت» را تغییر می‌دهد و فیلم را به اثری دو نفره تبدیل می‌کند. زئوس به ندرت به عنوان یک همراه انسانی برای قهرمان سرشار از نقص ویلیس عمل می‌کند، هرچند در چند لحظه خنده‌دار با سایمون تعامل دارد و مسلسل به دست می‌گیرد.

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

حدود چهل و پنج دقیقه طول می‌کشد تا متوجه شویم که سایمون در واقع سایمون گروبر، برادر هانس گروبر است و این شخصیت به طور فوق‌العاده‌ای توسط جرمی آیرونز، بازیگر بریتانیایی، به تصویر کشیده شده است. آیرونز، که معمولاً به عنوان یک بازیگر کلاسیک شناخته می‌شود، تمام جذابیت سینمایی خود را در این نقش به کار گرفته و به شخصیتی که ممکن است یک‌بعدی به نظر برسد، عمق می‌بخشد. مانند برادرش، سایمون نیز نقشه‌ای پیچیده برای انتقام طراحی کرده است که به عنوان حواس‌پرتی از طرح اصلی‌اش عمل می‌کند؛ یک سرقت بزرگ برای دزدیدن میلیاردها شمش طلا از بانک فدرال نیویورک. صدای آیرونز به تنهایی حضور سایمون گروبر را در بخش‌های ابتدایی فیلم حفظ می‌کند و وقتی او به صورت فیزیکی روی پرده ظاهر می‌شود، تقریباً به اندازه برادرش جذاب و شیطانی است. سایمون همراه با گروهی از بنیادگرایان اروپای شرقی، مغز متفکرانی هستند که برای رسیدن به اهدافشان به همه خیانت می‌کنند و قدم‌های بعدی‌اشان غیرقابل پیش‌بینی است.

تمام اتفاقات همان‌طور که سایمون می‌خواهد پیش می‌رود، حداقل برای مدتی. ریتم پرشتاب فیلم مک‌کلین و زئوس را به تمامی نقاط شهر می‌برد تا وظایف سایمون را انجام دهند و همزمان نقشه اصلی او را کشف کنند. وقتی سایمون اعلام می‌کند که بمبی در یکی از مدارس نیویورک کار گذاشته شده، پلیس نیویورک (به سرپرستی لری بریگمن، گراهام گرین و کولن کمپ) به همراه آتش‌نشان‌ها و نیروهای دیگر به محل می‌روند تا بمب را پیدا کنند. نیویورک به یک شخصیت اصلی تبدیل می‌شود؛ ما به مکان‌های مختلفی برده می‌شویم: پارک مرکزی، وال استریت، ورزشگاه یانکی و حتی زیر شهر برای یک انفجار مترو شگفت‌انگیز؛ تنها چیزی که کم است یک نبرد در بالای مجسمه آزادی است.

نکته مثبت این است که تمامی سکانس‌ها در لوکیشن‌های واقعی فیلمبرداری شده‌اند، بنابراین هر صحنه به طرز واقعی به نظر می‌رسد. مک‌کلین در فیلم اول نماینده پلیس نیویورک بود، در «جان سخت ۲» برای پلیس لس آنجلس کار می‌کرد و به دلایلی که هرگز توضیح داده نمی‌شود، در «جان سخت ۳» دوباره به پلیس نیویورک بازمی‌گردد. شاید علاقه عمومی به شهر نیویورک باعث شده است که فیلم‌های اول و سوم بهتر از سایرین به نظر برسند؛ ما در این دو فیلم بیشتر با مک‌کلین همدردی می‌کنیم زیرا او از جایی می‌آید که همه به آن احترام می‌گذارند و به آن علاقه دارند؛ نیویورک همیشه حس و حال متفاوتی دارد.

جان مک‌تیرنان، کارگردان «جان سخت» اصلی، پس از کناره‌گیری از «جان سخت ۲»، با ساخت «شکار برای اکتبر سرخ» به دنیای کارگردانی بازمی‌گردد. مهارت او به عنوان استاد تعلیق و خلق فضاهای خفقان‌آور در سراسر فیلم به خوبی به چشم می‌آید. در لحظات ابتدایی فیلم، احساس می‌کنیم دوباره در ساختمان ناکاتومی هستیم، اما این بار محدودیت‌ها به اندازه یک شهر بزرگ است. پیش از آنکه از هویت واقعی سایمون آگاه شویم، بمب مدرسه همیشه در ذهن ماست.

تایمر دیجیتالی که شمارش معکوس را نشان می‌دهد، یادآور ناکاتومی است. به تدریج، محیط اطراف مک‌کلین از یک ساختمان به کل یک فرودگاه و تمام شهر نیویورک گسترش می‌یابد. اگرچه مک‌کلین در فیلم دوم به فرودگاه محدود شده بود، اما هرگز سطح محدودیت زمانی یا محیطی را که در قسمت‌های اول یا سوم احساس می‌کنیم، تجربه نکردیم.

نقشه‌های سایمون هر ثانیه در حال پیشرفت است و مک‌کلین و پلیس نیویورک همیشه یک قدم عقب‌تر هستند تا اینکه سرانجام سایمون متوقف می‌شود تا موفقیت‌هایش را جشن بگیرد و اینجا است که قهرمانان داستان به او نزدیک می‌شوند. جذابیت اصلی فیلم، سرعت بالای آن است که اجازه نمی‌دهد تا نگران جزئیات بی‌معنی شویم؛ اهمیتی ندارد که برخی عناصر داستان ممکن است بی‌معنا به نظر برسند، ما نشسته و از ماجراجویی‌های مک‌کلین و زئوس لذت می‌بریم.

برخی ممکن است بگویند که وسعت محیط «جان سخت ۳»، که نقطه مقابل محیط بسته و کوچک فیلم اول است، باعث می‌شود تا از ریشه‌های مجموعه دور شود. با این حال، این دنباله به اندازه کافی خوب ساخته شده و رضایت‌بخش است که به عنوان یک فیلم مستقل، به جای پایبندی بی‌شرمانه به تمام اجزای قسمت اول، خود را به نمایش بگذارد. موفقیت این دنباله در این است که ویلیس همچنان به خوبی به عنوان جان مک‌کلین اصلی احساس می‌شود، اما ایده کلیشه‌ای «محصور کردن جان مک‌کلین در یک محیط خاص» را که در فیلم‌های دهه ۹۰ رایج بود، از دست می‌دهد. در مقابل، ناتوانی «جان سخت ۲» در توسعه یا حتی انتقال درست شخصیت مک‌کلین از فیلم اول، بزرگترین شکست آن بود. قسمت سوم، به جز پایان‌بندی نسبتاً عجولانه، روحیه اکشن سری فیلم‌های سال ۱۹۸۸ را به خوبی حفظ کرده است. به طور کلی، «جان سخت ۳» یکی از بهترین فیلم‌های مجموعه است که ممکن است به اندازه کافی دیده نشده باشد، اما همین حالا هم اگر به سراغ آن بروید، سرگرم‌کننده و هیجان‌انگیز خواهد بود.

۱- جان سخت (Die Hard)

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

  • سال اکران: ۱۹۸۸
  • کارگردان: جان مک‌تیرنان
  • بازیگران: بروس ویلیس، آلن ریکمن، بانی بدیلیا، رجینالد ول‌جانسون، الکساندر گودونوف، پال گلیسون، تیلور فرای
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰

فیلم «جان سخت» ویژگی‌هایی را به نمایش می‌گذارد که پیش از آن در شخصیت‌های قهرمان فیلم‌های اکشن وجود نداشت: ضعف‌های انسانی، آسیب‌پذیری و امکان خطا. این ویژگی‌ها به طور کلی “انسانیت” نامیده می‌شوند و همین عناصر هستند که جان مک‌کلین با بازی بروس ویلیس را به یکی از دوست‌داشتنی‌ترین و قابل درک‌ترین قهرمانان اکشن سینما تبدیل کرده‌اند. مک‌کلین، پلیسی قهرمان است که در سال ۱۹۸۸ با نوعی شخصیت‌پردازی کاملاً متفاوت به پرده سینما آمد، در حالی که خود فیلم نیز در ژانر اکشن نوآوری‌های فراوانی داشت.

این اثر که توسط کمپانی قرن بیستم فاکس با موفقیت خیره‌کننده‌ای منتشر شد، بروس ویلیس را به یک ستاره سینما تبدیل کرد و آغازگر مجموعه‌ای شد که چندین دنباله و تقلیدهای بی‌شماری به دنبال آن ساخته شدند تا بتوانند همان جادوی منحصر به فرد نسخه اصلی را تکرار کنند. با این حال، فیلم اول همچنان به عنوان استاندارد طلایی در ژانر اکشن باقی ماند؛ اثری که سنت‌های ژانر را یا متحول کرد یا امضاهای جدید خود را به آن افزود، کاری که دنباله‌های بعدی هرگز به آن خوبی انجام ندادند.

جوئل سیلور (تهیه‌کننده) و جان مک‌تیرنان (کارگردان)، که پیش از این با فیلم «غارتگر» همکاری موفقی داشتند، به دنبال پروژه جدیدی برای همکاری بودند و قرعه به نام «جان سخت» افتاد، اقتباسی از رمان «هیچ‌چیز برای همیشه ماندگار نیست» نوشته رادریک ترپ. بودجه ساخت فیلم به طرز شگفت‌آوری پایین بود (۳۰ میلیون دلار) و اگر امروز ساخته می‌شد، هزینه‌ها به بیش از ۱۰۰ میلیون دلار می‌رسید. به دلیل استفاده از بازیگران ارزان‌تر، هزینه‌ها تحت کنترل بود.

بروس ویلیس، که به‌جز فیلم کمدی «قرار ملاقات دو ناشناس» (۱۹۸۷) و بازی در سریال «مون‌لایتینگ» (به مدت پنج سال)، چندان شناخته‌شده نبود، تنها پس از رد شدن نقش توسط بازیگرانی چون آرنولد شوارتزنگر، سیلوستر استالونه و ریچارد گی‌یر، برای این نقش انتخاب شد. آلن ریکمن، بازیگر تئاتر، برای نخستین فیلم سینمایی خود توسط سیلور انتخاب شد و در نقش هانس گروبر، یک شرور اروپایی، ظاهر شد و بعدها در فیلم‌های دیگری مانند «رابین هود: شاهزاده دزدان» و «کویگلی در استرالیا» به عنوان نقش‌های منفی بازی کرد.

نمایش‌های اولیه فیلم بازخوردهای منفی داشت و فاکس معتقد بود دلیل آن به عدم تأیید ویلیس به عنوان یک ستاره اکشن مربوط می‌شود. اما در نهایت، فیلم بیش از حد انتظار فروخت و با درآمد نهایی ۱۴۰ میلیون دلاری، سه برابر بودجه خود را بازگرداند و همه را شگفت‌زده کرد.

آنچه «جان سخت» را متمایز می‌کند، این است که مک‌کلین بیشتر شبیه یک فرد عادی است تا یک قهرمان اکشن؛ او تنها در زمان و مکان اشتباه قرار گرفته است. مک‌کلین که شکست‌خورده و مسلح است، به بدشانسی خود گلایه می‌کند و با طنز تلخ با شرایط غیرممکن کنار می‌آید. برخلاف قهرمانان اکشن پیش از او، مانند شوارتزنگر و استالونه که بدون هیچ آسیبی از نبردها عبور می‌کردند، مک‌کلین آسیب‌پذیر است. او یک جنگجوی ناپایدار و غیرقابل شکست نیست که بر اساس الگویی از خدایان فناناپذیر ساخته شده باشد. ویلیس با اجرای انسانی خود، مک‌کلین را به شخصیتی باورپذیر و ماندگار تبدیل می‌کند که خونریزی می‌کند، از درد و ناامیدی رنج می‌برد و ضعف‌های شخصیتی دارد.

یکی از نکات برجسته فیلم این است که چگونه مک‌کلین به تدریج در طول فیلم از نظر جسمی و روحی فرسوده می‌شود. این آسیب‌پذیری‌ها چیزی است که او را برای مخاطب قابل لمس و ماندگار می‌کند. هرچند امروز، داستان یک قهرمان که به‌تنهایی در برابر یک گروه تروریستی می‌ایستد، کلیشه‌ای به نظر می‌رسد، اما نباید فراموش کرد که این کلیشه توسط «جان سخت» خلق شد.

مک‌کلین، پلیس نیویورکی، برای تعطیلات کریسمس به لس‌آنجلس سفر می‌کند تا با همسرش هالی (با بازی بانی بدیلیا)، که اخیراً از او دور شده است، دیدار کند. اما در همین زمان، گروهی از تروریست‌های بین‌المللی به رهبری هانس گروبر (آلن ریکمن)، ساختمان محل کار هالی را به گروگان می‌گیرند. مک‌کلین که در ساختمان مخفی شده، یکی پس از دیگری تروریست‌ها را از میان برمی‌دارد. مبارزات مک‌کلین با تروریست‌ها با اکثر نبردهای اکشن آن دوران متفاوت است، زیرا او نه‌تنها با دشمنان می‌جنگد، بلکه برای بازگرداندن اقتدار مردانه خود نیز تلاش می‌کند. موفقیت حرفه‌ای هالی که اکنون دیگر به نام خانوادگی جنرو بازگشته و در لس‌آنجلس زندگی می‌کند، باعث شده جان احساس ناکامی کند. این حس که هالی دیگر به او نیازی ندارد، مک‌کلین را در یک بحران هویتی قرار داده است، و در این میان، تهدید تروریست‌ها فرصتی برای او فراهم می‌کند تا خود را بازسازی کند.

شخصیت مک‌کلین، ذاتاً قهرمان و دلسوز، ریشه در خصوصیات نیویورکی او دارد و به همین دلیل، «جان سخت» بدون نیویورکی بودن مک‌کلین به این اندازه موفق نمی‌شد. مک‌کلین از هر نظر نمایانگر انسانیت و مردانگی است، و برخلاف سایر قهرمانان اکشن، او نیازی به لباس‌های خاص یا عضلات فراوان برای اثبات مردانگی خود ندارد. ویلیس شخصیتش را فراتر از یک بدن عضلانی و جذاب می‌سازد و با این کار، نوعی قهرمان اکشن متفاوت خلق می‌کند.

جان سخت؛ از بدترین تا بهترین: کدام قسمت را از دست ندهید؟

مک‌کلین در مقایسه با سایر قهرمانان اکشن هیچ برتری آشکاری ندارد؛ فیزیک ساده و پابرهنگی‌اش تنها چالش‌های او را بیشتر می‌کند و از سوی دیگر، او باید به درک بیشتری از زنانگی هم برسد. در یکی از صحنه‌های ابتدایی فیلم، یک مسافر هواپیما به مک‌کلین توصیه می‌کند که برای رفع پرواززدگی (جت لگ)، انگشتان پایش را فشار دهد. مک‌کلین ابتدا با شک و تردید به این پیشنهاد نگاه می‌کند، شاید به دلیل ماهیت غیرمعمول یا زنانه‌ی این عمل. انگشتان پا، یا پا به طور کلی، در برخی موارد به عنوان نماد زنانه در نظر گرفته می‌شود. با این حال، لحظاتی بعد، او در دفتر هالی پابرهنه می‌شود و انگشتان پایش را جمع می‌کند.

این عمل نشان‌دهنده آن است که مک‌کلین به نوعی در برابر تصورات سنتی از مردانگی مطلق مقاومت می‌کند، اما وجه زنانه‌اش به‌طور خصوصی بروز پیدا می‌کند؛ چیزی که هرگز در مقابل هالی یا گروبر نمی‌خواهد نشان دهد. به نظر می‌رسد در درون مک‌کلین، کشمکشی میان جنبه‌های مردانه و زنانه‌اش در جریان است. او در حالی که می‌تواند انگشتان پایش را برای تسکین فشار دهد، هنوز باید همسرش را نجات دهد و جایگاهش را به عنوان مرد آلفای رابطه‌اش ثابت کند.

این مسیر رشد شخصیتی مک‌کلین در صعود او به بالای ساختمان ناکاتومی به اوج می‌رسد و با «اوج‌گیری انفجاری» به‌طور نمادین تکمیل می‌شود. او به جای تسلیم شدن در برابر تهدیدات مردانه‌ی گروبر، از ساختمان بالا می‌رود و در این مسیر با کشتن تروریست‌ها، مردانگی‌اش را اثبات می‌کند.

در فیلم «جان سخت»، مسئله‌ی مردانگی به دغدغه‌ی اصلی تبدیل می‌شود و داستان مبارزه با شرور و نجات بی‌گناهان به حاشیه می‌رود. مک‌کلین این چالش را با رسیدن به اوج پیروزی در انفجار نهایی و نجات همسرش حل می‌کند و بدین‌ترتیب رابطه‌ی شکننده‌اش با هالی را ترمیم می‌نماید.

ساختمان ناکاتومی، با معماری شیشه‌ای‌اش، به‌نوعی نماد شکنندگی مردانگی است که باید در مقابل تهدیدات حفظ شود. مک‌کلین در حین مبارزه و در حالی که با پای برهنه و زخمی بر روی شیشه‌های شکسته راه می‌رود، نشان می‌دهد که در برابر خطرات تسلیم نمی‌شود. اگرچه در هر لحظه امکان شکست او وجود دارد، اما مک‌کلین با پابرهنه دویدن بر روی شیشه‌ها و فرار از گلوله‌ها، عزم خود را نشان می‌دهد. او در گفتگوی خود با پاول (افسر پلیسی که به او از طریق بی‌سیم کمک می‌کند)، در حالی که از درد زخم‌هایش رنج می‌برد، آرامش خود را حفظ می‌کند. این لحظات احساسی، جنبه‌های زنانه‌تری از مک‌کلین و پاول را نشان می‌دهد، جایی که مک‌کلین برای پاول شانه‌ای برای اعتراف و گریه کردن می‌شود.

در نهایت، پس از بیرون آوردن شیشه از پایش، مک‌کلین در ضعیف‌ترین حالت خود قرار می‌گیرد. او با ارسال پیامی احساسی به پاول، از او می‌خواهد که پس از مرگش، عذرخواهی‌هایش را به هالی برساند. اما هالی هرگز این پیام را نمی‌شنود، زیرا مک‌کلین زنده می‌ماند و غرور مردانه‌اش را حفظ می‌کند. فیلم با بازگشت غرور هر دو شخصیت اصلی پایان می‌یابد؛ پاول با کشتن آخرین تروریست به رستگاری می‌رسد و مک‌کلین نیز همسرش را نجات می‌دهد و دوباره او را به دست می‌آورد.

علاوه بر تحلیل‌های روان‌شناختی، فیلم «جان سخت» با تمایلات ملی‌گرایانه نیز همراه است. استثناگرایی آمریکایی به شدت با موضوع مردانگی قهرمان داستان گره خورده است. مک‌کلین به‌عنوان یک کابوی آمریکایی، در مقابل گروبر که یک مهاجم خارجی و ضدآمریکایی است، قرار می‌گیرد. تضاد میان این دو شخصیت در فیلم، به مبارزه‌ی «خیر مطلق در برابر شر مطلق» و نوعی دوئل سنتی غربی تبدیل می‌شود.

در سال‌های بعدی، فیلم‌های زیادی مانند «تحت محاصره» و «درد» از فرمول موفق «جان سخت» الهام گرفتند. این تقلیدها نه تنها به دلیل موفقیت تجاری فیلم و ارزش سرگرمی آن، بلکه به دلیل لایه‌های عمیق‌تر و نمادگرایانه‌ای است که جان مک‌تیرنان در کارش به نمایش گذاشت. علاوه بر این، تکنیک‌های فیلمبرداری جذاب یان ده بونت و تدوین‌های دقیق و روشن جان اف لینک و فرانک جی اوروست، به وضوح صحنه‌های اکشن را به نمایش می‌گذارند و همچنان تأثیر این فیلم بر ژانر اکشن ادامه دارد.

اگرچه «جان سخت» کمتر به‌عنوان یک اکشن سطحی و بیشتر به‌عنوان داستانی از تلاش ناامیدانه‌ی یک مرد عادی برای بازگرداندن همسر و جایگاه خود شناخته می‌شود، اما آنچه این فیلم را بزرگ و حتی جاودانه می‌کند، کنار گذاشتن کلیشه‌های رایج اکشن‌های هالیوودی آن زمان است. این فیلم تماشاگران را با جان مک‌کلین همراه می‌کند، مردی که به سختی و با خستگی‌ناپذیری تلاش می‌کند مردانگی‌اش را به نمایش بگذارد، اما گاهی ویژگی‌های زنانه را نیز از خود بروز می‌دهد. اگر از دیدگاه فمینیستی به فیلم نگاه کنیم، شاید بتوان برخی جنبه‌های آن را مورد انتقاد قرار داد. با این حال، وجود درون‌مایه‌های پیچیده‌ای که حول تضاد میان جنبه‌های مردانه و زنانه‌ی قهرمان فیلم شکل گرفته است، «جان سخت» را از دنباله‌ها و فیلم‌های مشابهش متمایز می‌کند.

این فیلم نه تنها ژانر اکشن را برای همیشه تغییر داد، بلکه موفقیت آن در شخصیت‌پردازی عمیق جان مک‌کلین نهفته است. اگر هر قهرمان دیگری جای او بود، فیلم به‌سادگی شکست می‌خورد یا تبدیل به اثری کلیشه‌ای و عادی می‌شد. به‌ندرت در یک بلاک‌باستر اکشن چنین ریسک‌هایی دیده می‌شود که قهرمانی را به تصویر بکشد که آسیب‌پذیری و انسان‌دوستی‌اش بر خشونت غالب است. «جان سخت» شگفت‌انگیز است زیرا به تعادلی دست یافت که دست‌یافتنی به نظر نمی‌رسید.

منبع: collider

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *