پستامپرسیونیسم فرصتی است برای درک بهتر و مشاهده متفاوت نور و رنگ در درون برداشتهای خیالی از واقعیت. بر خلاف امپرسیونیسم فرانسوی که توسط گروهی از هنرمندان برجسته با ایدههای مشترک شکل گرفته بود، پستامپرسیونیسم گروهی از هنرمندان را گرد هم آورد که بر اساس ذهنیتهای منحصر به فرد و گسترده خود، به آزمایشهای نوری متنوعی پرداختند.
منتقد هنری راجر فرای در سال 1910 برای نخستین بار در پاریس نمایشگاهی به نام «مانه و پستامپرسیونیستها» (Manet and the Post-Impressionists) برگزار کرد تا تغییرات در این گروه را تثبیت کند. در این مطلب به بررسی رویکرد پرشور و در عین حال عذابآور ونسان ون گوگ، و همچنین معنویت زنده و نمادین پل گوگن و دو هنرمند دیگر در سبک پستامپرسیونیسم خواهیم پرداخت؛ چهار هنرمندی که تأثیر زیادی بر این سبک گذاشتهاند.
پل سزان (Paul Cezanne)
پل سزان از نقاشان نوگرا و ساختارشکن فرانسوی بود و آثار مشهور زیادی خلق کرد. او از عناصر و ویژگیهای زودگذر امپرسیونیسم فراتر رفت و کیفیتی ماندگارتر به آثار خود بخشید. بدین ترتیب، رویکرد و نگرشی که در نهایت اتخاذ کرد، به نقطهعطفی کلیدی و چارچوبی محکم برای شکلگیری تفکر نوین و ماندگار در عرصه هنر مدرن تبدیل شد. سزان در دوران ابتدایی تا میانسالی خود با ساختارهای امپرسیونیسم از طریق مطالعه، بررسی و کاوشهای عمیق بازی کرد و به رویکرد تازهنفس و کمنظیر پستامپرسیونیستی خود دست یافت.
او با نگاهی نو به جنبههایی چون قلمگذاریهای امپرسیونیسم و مفاهیم فرم، حجم و فضا، ماهیتی متمایز به آثارش بخشید. سزان نوگرا موفق شد تا چیستی ملموس، پنهان و غیرقابل پیشبینی ادراک انسانی را به لایههای عمیقتر ببرد و به این ترتیب، مسیر را برای کوبیسم تحلیلی پابلو پیکاسو و ژرژ براک هموار کرد.
ژرژ سورا (Georges Seurat)
ژرژ سورا شیفتگی خاصی نسبت به نور و رنگ داشت و این علاقه به عنوان نقطه آغازین رویکردهای نوین او در نقاشی عمل کرد. این هنرمند فرانسوی به خاطر استفاده از شیوه رنگگذاری دیویزیونیسم یا پوینتیلیسم شناخته میشود، اما به دلیل قرار دادن جلوههای نوری امپرسیونیستی در چارچوبهای جدید و جسورانه، آثارش در زمره پستامپرسیونیسم قرار میگیرد. سورا تقریباً از تمام تئوریهای رنگ، بهویژه نظریات میشل اوژن شورول (Michel Eugène Chevreul) بهره میبرد و غالباً با رنگهای مکمل نقاط ریزی میساخت تا اثر از فاصله دور یکدست به نظر برسد.
او در شیوهای معروف به «مه-گرما» (heat-haze)، قوس و لبههای افراد، اشیاء و مکانها را به صورت مبهمی ترسیم میکرد، به گونهای که تصاویر گویی از حوضچههای اسرارآمیز نور بیرون میآیند. سورا با این رویکردها به هنر «دیدمانی» یا همان «اپ آرت» (Op art) در دهههای 1950 و 1960 کمک کرد و تأثیر زیادی بر الگوهای انتزاعی آثار بریجیت رایلی (Bridget Riley) گذاشت.
ونسان ون گوگ (Vincent van Gogh)
در آن سوی جهان و فراتر از مرزهای فرانسه، ونسان ون گوگ هلندی، همچون سزان و سورا، به شدت تحت تأثیر امپرسیونیسم قرار گرفت. او نیز به دنبال خلق شیوههای جدید در طبیعت و صحنههای اجتماعی بود تا از تأثیرات زودگذر سبک امپرسیونیسم فراتر رود. ر
ویکرد ونسان در هنر، مشابه پل سزان، روز به روز قویتر میشد، زیرا او با استفاده از رنگها و قلمگذاریهای جسورانه و متمایز، توانست به یکتایی خود دست یابد. اغلب شیوه کاری ون گوگ را ناشی از حالات ذهنی خاصش به دلیل مشکلات روانی میدانستند، اما شاید همین اختلالات او را به یکی از بزرگترین نقاشان تاریخ تبدیل کرد.
ویژگیهای بیانی و معنوی هنر نمادگرا بر جهان فکری ون گوگ تأثیر گذاشت و نقشی کلیدی در شکلگیری نگاه فردیاش ایفا کرد. ونسان بهجای خلق آنچه از دنیای واقعی مشاهده و درک میکرد، بیشتر بر مشاهدات ذهنی و تخیلی تمرکز داشت. ضربات قلمموی اکثر آثار او مسیر را برای ادوارد مونک، ارنست لودویگ و بسیاری دیگر هموار کرد.
پل گوگن (Paul Gauguin)
پل گوگن در آغاز فعالیت هنریاش به شدت تحت تأثیر هنرمندان امپرسیونیستی بود و به طور مشخص از شیوههای آنها تقلید میکرد. اما به تدریج از تداوم این جنبش و استفاده از ساختارهای تکراری و خستهکننده ناامید شد. او مانند دوستش ون گوگ، تحت تأثیر نمادگرایی رنگ و ویژگیهای معنوی محیط قرار گرفت و به همین دلیل صحنههای روزمره را با فضایی تخیلی و رویایی به تصویر کشید. پل گوگن به شدت از صنعتی شدن بیزار بود و بنابراین در اواخر دوران کاریاش به بررسی و خلق آثار هنری در مناظر سرسبز و گرمسیری اطراف خود پرداخت.
مبع: Thecollector
نظرات کاربران