در این مقاله از مجله ی سیمدخت به سراغ معرفی انیمیشن جذاب (درون و بیرون 2) می پردازیم.
در فیلم «درون و بیرون ۲» (Inside Out 2)، پنج احساس جدید برای رایلی معرفی شدهاند، اما بدون شک احساسات دیگری نیز وجود داشتهاند که به فیلم راه نیافتند. احساساتی مانند اضطراب، حسادت، بیحوصلگی، خجالت و حتی نوستالژی، نقش مهمی در آغاز دوران بلوغ رایلی داشتند و به او کمک کردند تا دنیای خود را با دیدی پیچیدهتر درک کند. از همان ابتدا، پیکسار تصمیم داشت ذهن قهرمان «درون و بیرون» را شلوغتر کند، اما در ابتدا دقیقا مشخص نبود که چه تعداد احساس جدید باید اضافه شود، بنابراین تیم سازنده به خود آزادی عمل زیادی داد.
در یک کنفرانس مطبوعاتی پیکسار که خبرنگاران مجلهی اسکرینرنت در آن حضور داشتند، کلسی مان، کارگردان «درون و بیرون»، و مارک نیلسن، تهیهکننده فیلم، دربارهی هر یک از احساسات جدیدی که بهعنوان گزینههای ممکن برای ذهن رایلی در «درون و بیرون ۲» در نظر گرفته شده بودند، صحبت کردند. علاوه بر پنج احساس اصلی که انتخاب شدند، در مجموع ۱۲ احساس دیگر نیز تصور شده بود که بسیاری از آنها در مرحلهی طراحی باقی ماندند. با اولین نمایش «درون و بیرون ۲»، سرانجام مشخص شد کدام احساسات در این انیمیشن جای گرفتهاند.
«درون و بیرون ۲» دنبالهای بر فیلم اصلی سال ۲۰۱۵ است که در آن دختری به نام رایلی با دنیایی از احساسات متنوع مواجه میشود. در این انیمیشن، ایمی پولر در نقش شادی، بیل هیدر در نقش ترس، میندی کالینگ در نقش انزجار، فیلیس اسمیت در نقش غم و لوئیس بلک در نقش خشم، به ایفای نقش میپردازند. این گروه بازیگری به شکلی زنده، احساساتی را که نوجوانان هنگام رشد، تغییر و سازگاری با موقعیتهای جدید تجربه میکنند، به تصویر کشیدهاند.
۱۲. شرم
شخصیت شرم در مراحل توسعه «درون و بیرون ۲» تا حد زیادی پیشرفت کرد و قرار بود یکی از احساسات جدید مرکزی باشد که وارد ذهن رایلی میشود. اما در نهایت، به دلیل سنگینی و تاثیر منفی بیش از حد، از داستان حذف شد. مان توضیح داد که شرم جذابیت بصری نداشت و حضور او بر روی پرده، حفظ سبک اصلی فیلم را دشوار میکرد. اگرچه تصور اینکه شرم دنیای «درون و بیرون ۲» را به فضایی تاریک و پیچیده میبرد برای سازندگان آسان بود، اما این احساس برخلاف دیگر احساسات جدید، نه تنها به دنبال بهترینها برای رایلی نبود، بلکه به یک احساس منفی و غیرضروری تبدیل شده بود که با جنبههای منفی خود رایلی درگیر بود.
۱۱. حسادت
حسادت دیگری که در فیلم وجود داشت، احتمالاً بیش از حد به حسادتی که در نهایت حذف شد، شباهت داشت. این احساس جدید تا نزدیکی اولین نمایش «درون و بیرون ۲» پیش رفت، اما در نهایت از داستان کنار گذاشته شد. به نظر میرسد که این شخصیت به دلیل شباهت زیاد با حسادتی که در نسخه نهایی فیلم قرار دارد، زائد به نظر میرسید. اگر این شخصیت باقی میماند، نیاز به تمایز بیشتری داشت. با وجود اینکه حسادت میتوانست بامزه و خوشنیت باشد، اما پتانسیل تبدیل شدن به نیرویی تاریکتر و خطرناکتر را نیز داشت.
احساس حسادت در «درون و بیرون ۲» تقریباً بیعیب و نقص بود. این احساس بهطور آشکار منفی نبود، هرچند مشخص است که همهی احساسات میتوانند بهراحتی به جنبههای منفی ذهن تبدیل شوند. معمولاً حسادت به شکل یک هیولای سبز بزرگ تصور میشود. در مورد رایلی، او ممکن است به این دلیل حسادت کند که دو دوست صمیمیاش به دبیرستان دیگری میروند و او جا میماند، یا شاید وقتی کسی دیگر به تیم هاکی پیوسته و او نتوانسته، دچار حسادت شود.
۱۰. گناه
احساس گناه در «درون و بیرون ۲» چندان جدید نبود. گناه میتوانست جایگزین مناسبی برای شرم در این فیلم باشد، زیرا بهطور ذاتی منفی نیست. در حد اعتدال، گناه میتواند به فرد کمک کند تا شخص بهتری شود، زیرا به او اجازه میدهد که اشتباهاتش را بشناسد و برای جبران آنها انگیزه پیدا کند. با توجه به اینکه رایلی در «درون و بیرون ۲» چند اشتباه مرتکب میشود، این احساس میتوانست کاملاً مرتبط باشد. اما مشکل اینجاست که رایلی قبلاً در فیلم اول احساس گناه را تجربه کرده بود. گناه احساسی نیست که صرفاً با بلوغ پدید آید، بلکه او این احساس را از زمانی که یاد گرفت درست و غلط را تشخیص دهد، به عنوان یک کودک نوپا درک کرده بود. علاوه بر این، هر یک از احساسات موجود در ذهن رایلی نشان میدادند که او توانایی تجربه گناه را دارد، بنابراین معرفی شخصیت گناه ممکن است ضرورتی نداشته باشد.
۹. عشق
رایلی از قبل احساس عشق را تجربه کرده بود. با ورود به دوران بلوغ، او هیچ احساس مثبت جدیدی به دست نیاورد. این موضوع با این مرحله از زندگی کاملاً هماهنگ است، اما به نظر میرسد که پیکسار در ابتدا قصد داشت برخی از شخصیتهای احساسی را معرفی کند که کمی شادی بیشتری به داستان اضافه کنند. عشق میتوانست شخصیتی شیرین باشد که شادی به سرعت به او علاقهمند میشد.
با این حال، به راحتی میتوان تصور کرد که این موضوع به سرعت پیچیده میشد. هرچند بلوغ بیشک نحوهی تجربهی عشق را تغییر میدهد، اما عشق احساسی نیست که مختص سالهای اولیهی نوجوانی باشد. رایلی در فیلم اول «درون و بیرون» والدینش را دوست داشت و تا ۱۲ سالگی چندین علاقهمندی دیگر نیز پیدا کرده بود. مانند احساس گناه، توضیح اینکه چرا عشق فقط در آغاز بلوغ به ذهن رایلی وارد میشود، میتواند چالشبرانگیز باشد.
۸. غرور
غرور میتواند هم مثبت و هم منفی باشد و حضور آن در «درون و بیرون ۲» میتوانست جالب باشد. این احساس، بسته به شخصیت، میتواند تأثیرات متفاوتی داشته باشد. رایلی در «درون و بیرون ۲» به تواناییهایش بهعنوان یک بازیکن هاکی افتخار میکند، و این غرور بخشی از اعتماد به نفس او را شکل میدهد. اما اگر شخصیت غرور بیش از حد فعال میشد، ممکن بود رایلی تمایلی به یادگیری چیزهای جدید یا پذیرش اشتباهات خود نداشته باشد.
بسیاری معتقدند که غرور میتوانست نقش مهمی در «درون و بیرون ۲» ایفا کند و با داستان هماهنگی داشت. اما دلیل حذف آن شاید به این مسئله برمیگردد که غرور به طور مستقیم با موضوع بلوغ مرتبط نبود. غرور در هر سنی میتواند مسئلهساز باشد، بنابراین تمرکز بر احساساتی که چیزی جدید و مرتبط با مرحله بلوغ به زندگی رایلی اضافه کنند، ضروریتر به نظر میرسید.
۷. امید
امید میتوانست نقطه مقابل اضطراب باشد. امید، بهعنوان یک احساس مثبت دیگر، میتوانست روشنایی بیشتری به «درون و بیرون ۲» ببخشد. اما باز هم مشکلی در تمایز این شخصیت از احساسات موجود رایلی وجود داشت. شادی بهنوعی همان امید را در خود دارد، چرا که خوشبینی بیپایان او اساساً همان مفهوم امید است. هرچند که شادی در «درون و بیرون» و «درون و بیرون ۲» لحظاتی از ناامیدی را تجربه میکند، اما حالت طبیعی او بسیار امیدوارانه است.
با این حال، اگر امید بهعنوان یک احساس پیچیدهتر در «درون و بیرون ۲» معرفی میشد، میتوانست نقش مهمی در تکمیل دیگر شخصیتهای احساسی داشته باشد. در این فیلم، اضطراب شبیه به یک ضدقهرمان عمل میکرد، اما هدف اصلیاش محافظت از رایلی در برابر تمام احتمالات اشتباه بود. امید میتوانست نقطه مقابل اضطراب باشد و شاید کسی که در نهایت اضطراب را آرام میکند، به جای شادی، امید میبود.
۶. شادنفروید
شادنفروید میتوانست یک عنصر کمدی جالب به داستان اضافه کند. این واژه آلمانی به معنای لذت بردن از بدبختی دیگران است و اگر به «درون و بیرون ۲» راه پیدا میکرد، بیشک میتوانست لحظات سرگرمکنندهای خلق کند. شادنفروید، بهجای اینکه یک شخصیت احساسی همیشگی باشد، شاید بهطور گهگاهی ظاهر میشد، مثل زمانی که دوستان رایلی در حال بازی هاکی بهطور خندهداری زمین میخورند. با این حال، نگرانی دربارهی شادنفروید این است که ممکن است بهعنوان یک احساس نامهربان شناخته شود و نقش مهمی در داستان کلی نداشته باشد. اگر انتخاب بین شادنفروید و نوستالژی بود، منطقی است که پیکسار نوستالژی را انتخاب کرده باشد، زیرا این احساس به طور خاص تغییراتی را که رایلی باید در آینده با آنها مواجه شود، پیشبینی میکرد.
۵. سوءظن
احساس سوءظن میتوانست در «درون و بیرون ۲» جایگاه خوبی پیدا کند، زیرا این احساس بهطور طبیعی برای محافظت از فرد عمل میکند، اما گاهی میتواند مشکلاتی ایجاد کند. در داستان «درون و بیرون ۲»، رایلی ممکن بود به دوستانش مشکوک شود و این سوءظن باعث شود که از آنها فاصله بگیرد. یا شاید او از این که همتیمی بزرگترش، وال، فقط تظاهر به دوستی میکند و در واقع تلاشهای او برای پیوستن به تیم را خراب میکند، ترسیده باشد. با این حال، این نوع ترسها قبلاً توسط احساسات اضطراب یا ترس در «درون و بیرون ۲» به خوبی نشان داده شده بودند، زیرا این دو احساس همیشه نگران افراد اطراف رایلی بودند. اگرچه سوءظن میتوانست نسخهای پیچیدهتر از این احساسات باشد، اما نیازی به حضور آن در داستان نهایی وجود نداشت.
۴. شجاعت
«درون و بیرون ۲» میتوانست جنبه تاریک شجاعت را نیز بررسی کند. اضافه کردن احساس شجاعت به داستان، تغییرات زیادی ایجاد میکرد. شجاعت، که معمولاً یک احساس مثبت است، میتوانست تعادلی برای احساسات منفی مانند اضطراب ایجاد کند. این احساس، مانند امید، میتوانست به رایلی کمک کند تا به جای اینکه وسواسگونه برای ناشناختهها آماده شود، با آنها روبهرو شود. با این حال، ورود شجاعت ممکن بود با رویارویی اصلی شادی و اضطراب در داستان تداخل ایجاد کند.
همچنین جالب است به این فکر کنیم که چگونه شجاعت میتوانست بهعنوان یک احساس منفی نمایش داده شود. هرچند شجاعت اغلب یک ویژگی مثبت است، اما گاهی ممکن است افراط در آن به تصمیمات عجولانه منجر شود. این مسئله در دوران بلوغ رایج است و در «درون و بیرون ۲» بهخوبی به تصویر کشیده شده، بهویژه زمانی که رایلی به دفتر مربی خود نفوذ میکند. البته، این صحنه بدون حضور شجاعت هم به همان اندازه تأثیرگذار بود، بنابراین افزودن این شخصیت به داستان ضرورت نداشت.
۳. طمع
طمع واقعاً با داستان رایلی همخوانی ندارد. رایلی در «درون و بیرون» شخصیت طمعکاری نداشت، اما یکی از مضامین «درون و بیرون ۲» این بود که انسانها پیچیده هستند. ممکن است طمع در دنبالههای بعدی به یکی از احساسات اصلی تبدیل شود، اما به نظر میرسد که این احساس نیز مانند بسیاری دیگر، گذرا است. همه گاهی اوقات طمع را تجربه میکنند، اما در داستان هیچ چیزی وجود ندارد که به حضور این احساس نیازمند باشد. شاید در نسخهای از «درون و بیرون ۲» که طمع وجود داشت، رایلی سعی میکرد یکی از دوستانش را بهطور انحصاری برای خود نگه دارد. اما بهجز این، تصور اینکه چگونه این احساس میتوانست به داستان اضافه شود، دشوار است.
۲. شگفتی
شگفتی نیز در «درون و بیرون ۲» به حسادت شباهت داشت. شگفتی میتوانست بهخوبی با تجربههای رایلی مرتبط باشد، زیرا او در کمپ هاکی از تواناییهای دختران بزرگتر شگفتزده شده بود. اگر این احساس بهعنوان یک شخصیت مجزا معرفی میشد، میتوانست با بیحوصلگی تعامل جالبی داشته باشد، بهخصوص که بیحوصلگی ممکن بود تلاش کند شگفتی را سرکوب کند تا بیتفاوت و بیاعتنا به نظر برسد. اما در نهایت، حسادت به نوعی همان ویژگیهای یک شخصیت شگفتی را داشت. همانطور که قبلاً اشاره شد، حسادت بیشتر شبیه به تحسین بود، با این تفاوت که او میخواست چیزهایی را که تحسین میکرد، برای خود داشته باشد. شگفتی با این ایده هماهنگ بود، بنابراین حذف این شخصیت احتمالاً تصمیم درستی بود.
۱. افسردگی
افسردگی میتوانست غم را عمیقتر کند و به سرعت به یک نیروی تاریک در «درون و بیرون ۲» تبدیل شود. این شخصیت با احساسات جدید فیلم و دیگران هماهنگ بود، زیرا با ادامه تأثیر منفی اضطراب بر رایلی، این احساسات قویتر میشدند. با این حال، همانند شرم، ممکن است تماشای افسردگی چندان جذاب نباشد. علاوه بر این، افسردگی نیز نمونهای از یک احساس حذف شده است که نقش آن توسط یک شخصیت دیگر پر شده است. غم میتوانست بسیار افسردهکننده باشد و فیلم اول «درون و بیرون» قبلاً بر اهمیت پذیرش این احساس به جای سرکوب آن تأکید کرده بود. افسردگی نمیتوانست چیز جدیدی به داستان اضافه کند. بنابراین، مانند سایر شخصیتهای احساسی که از «درون و بیرون ۲» حذف شدند، حذف افسردگی نیز تصمیم بهتری بود.
نظرات کاربران