با توجه به گواهی اهل نظر و استناد به نظر کارشناسان اروپایی و آمریکایی، کوروش یغمایی به تنهایی بنیانگذار جریان موسیقی راک در ایران محسوب میشود. او در کنار پیشگامان راک جهان مانند گروههای “رولینگ استونز” و “بیتلز”، همچون چند حلقه نامآور دیگر، نقش بسیار قوی در توسعه این سبک مدرن در ایران داشته است. این پیشینه قوی او را به عنوان “پدر راک ایران” شناخته میشود.
هنرمند چندجانبه، کوروش یغمایی، با تخصص در زمینههای خوانندگی، آهنگسازی، تنظیم موسیقی، و نواختن سازهای گیتار و سنتور، بهطور مهم بنیانگذار جریان موسیقی راک در ایران به شمار میآید. شاید در نسل کنونی تعدادی از افراد با نام او آشنا نباشند، اما در قسمت پرجمعیت جامعه، حائز اهمیت است که توجه داشته باشیم، پس از چهل سال از دوران دور شدن یک خواننده راک از صحنه رسانهها و عموم مردم، آثار این هنرمند از نوارهای کاست به CD، و از آنجا به DVD و سپس به فلش مموری منتقل شدهاند! ارزش و صدای منحصر به فرد این خواننده، با توجه به نحوهی تطور تکنولوژی در طول دوران تاریخی، با ادامه ارائه آثار دیرینههای کلاسیک، برای نسلهای مختلف همچنان به عنوان یک آثار ماندگار و استوار شناخته میشود.
در روزهای ۱۲ آذر ۱۳۲۵ در شهر شاهرود، یک رویداد خوشایند رخ میدهد؛ تولد یک فرزند جدید. این فرزندان، همچون سایر نوزادان، یکتا است، اما با پیشرفت زمان، اختلافات بین او و سایران به وضوح آشکار میشود. از سالهای اولیهاش، کوروش نشانههای علاقه فراوانی به موسیقی را نشان میدهد و این علاقه توسط والدینش جدی گرفته میشود. بنابراین، کودکی خردسال، با شروع به نواختن سنتور، گامی را در جهت هنر و موسیقی مینهد.
هرچند پدر هنردوست او با دستهای کوچک او را با ساز سنتور آشنا میکند، کوروش بعداً ترجیح میدهد به نواختن گیتار بپردازد و با اشتیاق به نحوی که در نواختن این ساز مدرن به ارمغان میآورد، به تلاش برای یادگیری کامل این ساز میپردازد. او با احساس و سعادتی که در نواختن گیتار دارد، تلاش فراوانی میکند. او در سالهای جوانیاش به بهانههایی مختلف، پدر را از عمق دل ستایش میکند و او را به عنوان “چراغ راه” خود اعلام میکند، حتی یک قطعه زیبا را به او اهدا میکند به عنوان نماد سپاس.
پدرای وجودم از تو
قدرت و توان گرفتهای که از دم نفس هات
هستی من جان گرفته
پدرای که از تو جاری
خون زندگی تو رگ هامای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهام
دیگه راه رفتنی نیست
جز دریغی روی لب هام
دیگه حرف گفتنی نیست
رفتی و نشد که باشی
تا ابد چراغ راهم…
کوروش، مسیر حرفهای خود در عرصه موسیقی را در سن ۱۸ سالگی آغاز میکند. با تشکیل یک گروه راک اینسترومنتال که در آن عنصر کلام وجود ندارد، در ابتدا علاقه دارد تا به تنهایی نواختن ساز را تجربه کند. او بر اساس خلاقیت در نواختن ساز، یک شیوه منحصر به فرد در خود تشکیل میدهد. در میان جوانان دانشگاه، به عنوان یک گیتاریست راک شناخته میشود و به او لقب “پنجه طلایی” داده میشود. در طول دوره تحصیلی در دانشگاه ملی آن زمان و تا حاصل کردن مدرک کارشناسی در رشته جامعهشناسی، همواره مسئولیت گروه راک دانشگاه به عهده او بوده است. به عنوان یک مثال، در رقابتهای دانشجویی ایران که در دانشگاه شیراز برگزار میشود، بالاترین رتبه را برای دانشگاه خود به ارمغان میآورد.
به گواهی اهل نظر و با استناد به تحلیل کارشناسان اروپایی و آمریکایی، کوروش یغمایی به تنهایی موسیقی راک را در ایران بنیان گذاشته است و در کنار پیشگامان راک در جهان مانند گروههای «رولینگ استونز» (rolling stones) و «بیتلز» (beatles) و سایر گروههای معروف، این سبک مدرن را در ایران با اعتزاز و قدرت به جلوه میاندازد. او به عنوان “پدر راک ایران” شناخته شده است.
این هنرمند پویا با بهرهگیری از ملودیهای غربی، گیتار را به عنوان ابزار اصلی در آهنگسازی خود استفاده میکند و به آن ابعادی با اصالت ایرانی اضافه میکند. کوروش تنها به این مسأله محدود نمیشود؛ بلکه با نبوغ و پشتکار خود قصد دارد راک ایرانی را به مراتب بیشتر از حال حاضر، در سطح جهانی به تصویب بگذارد. او توانسته است با جلب توجه مخاطبان بینالمللی این جذابیت راک ایرانی را به گوشان آورد.
کاری که هر راکنوازی به راحتی از آن باز نمیماند. باید اعتراف کرد که این زمینه هنری، در مرزهای ستایشبرانگیز قرار دارد؛ زیرا جوانان این سرزمین نمیخواهند در حوزه موسیقی جهانی دستخوش باقی بمانند. احتمال دلایل مختلفی وجود دارد که بتواند رمز این جنبش هنری را حل کند؛ برای مثال، تلاش برای مدرنیزه کردن موسیقی ایران.
کوروش میخواهد گام بعدی را به تداوم استادان قدیمیتر برداشته و آنها را بر سر ایدهآلهایش تشویق کند. اگر نواهایی چون “الهه ناز”، “مرا ببوس”، “سیمین بری”، “توای پری کجایی”، “گلنار” و “مهتاب”، آهنگهای جهانی را برای خود جا کردهاند، حالا کوروش قصد دارد با نواختن گیتار خود، ترانههای خود را در کنار پنجرهای بسیار باز بخواند تا صدایش به گوش گویندگان جهان برسد. موفقیت او در این زمینه نشاندهنده این است که آوازه موسیقی راک ایرانی از مرزهای محلی به فراتر از آن میرود.
زیرا وقتی کار به شکل علمی پیش میرود، باید ملاحظه کرد که به محض پخش آن صدا، یک شنونده که با سبک راک آشنا است، با کشش درونی به سوی این صداها و ملودیهای آشنا کشانده شود. این تأثیر، اکنون به عنوان یک دعوت از طرف این هنرمند ایرانی، خود را در جهان معرفی میکند و در عمل نیز همینگونه اتفاق میافتد. یک شعر از مهدی اخوان لنگرودی توسط کوروش انتخاب شده و این “بمب موسیقی” در سال ۱۳۴۸ خورشیدی با ارائه ترانه “گل یخ” به جهانی از صداها میپیوندد. این ترانه به گونهای آهنگسازی شده است که سلیقههای طرفداران موسیقی سخت پسند آمریکایی و اروپایی را فرا گرفته و به گونهای موفق بوده که شنوندگان، در مقابل آن بیتفاوت نباقی داشته باشند و تجلیل نکنند.
غم در چشمان زیبایت پناه گرفته است
شب، در موهای تیرهات خانه ساخته است
دو چشمان تاریکت مثل شبهای من هستند
سیاهی چشمانت همچون غمهای من است
وقتی بغض از مژههایم پایین میآید، باران میشود
سیل غمها، آبادی مرا ویران کرده است
هنگامی که با من میمانی، تنهاییام را باد میبرد
دو چشمم، شب بارانی مرا خلق کردهاند
بهار از دستهای من گذشته و رفته است
گلهای یخی در دلم شکوفه زدهاند
در اتاقم، از تنهایی آتیش میگیرم
عشق، در این زمانه، شکوفههای تو را باز کرده است
چیزی برای خواندن ندارم، جوانیام گذشته، صدایم رفته دیگر
گلهای یخی در دلم شکوفه زدهاند
حتی در نقاط دورافتاده دنیا، افراد تلاش میکنند که با گیتار یا سازهای دیگر، همانند کوروش یغمایی، ملودی “گل یخ” را اجرا و اجرای آن را ارائه دهند. این لحظات موسیقایی جهانی در جستجوگرهای تصویری مانند یوتیوب به دسترس قرار گرفتهاند. این دورههای موفقیت، همراه با سایر اثار این هنرمند، به تکرار میپردازند و شرکتهای موسیقی غربی، موزیکهای کوروش یغمایی را به طریقه فرهنگی برجسته میکنند. به گونهای که پس از مدتها انزوا، ایران دوباره وارد خانواده جهانی موسیقی میشود. این لحظاتی که پیشتر با اثر “بوف کور” اثر صادق هدایت در ادبیات داستانی رخ داده بود.
این پدیده جهانی که توسط کوروش ایجاد شده است، باورکردنی است، زیرا مواجهه با این پدیده در گروههای دیگر راک نیز اتفاق افتاده است. گروه “اسکورپیونز” (Scorpions)، یک گروه هارد راک آلمانی، از یک جمع کوچک در هانوفر، ترانههایی خلق و اجرا کردهاند که از نقاط مختلف جهان تحسین برانگیز است؛ ترانههایی مانند “Still Loving You” و “The Wind Of Change” به دلیل انتخاب موضوع و ملودی زیبا و انسانی، از دهه ۷۰ تا ۹۰ میلادی به شهرت دست یافتهاند. حتی پس از بازنشستگی این گروه، هواداران نسل جدید همچنان به ترانههایشان علاقه مندند.
کوروش یغمایی نیز داستانهایی دارد که ارتباط با گوشههای مختلف وطن دارد. او به اقوام سنتی که در این سرزمین زندگی میکنند، علاقه زیادی دارد و این دلبستگی در ترانههای فولکلوریک او نمایان میشود تا از سرزمین مادریاش رازهایی را بیان کند. او هنر خود را در آلبومهای “دیار” و “آرایش خورشید” با توجه به مکتب موسیقایی خود، با آواهای محلی ایران ترکیب کرده است.
در سال ۲۰۰۹، کمپانی Now Again آلبومی با عنوان “زنجیر خودت را بباف” را در آمریکا منتشر کرد که شامل پانزده قطعه از موسیقیدانان راک دوره ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۴ میلادی میشود. ترانه “حجم خالی” از کوروش یغمایی تنها نمایندهٔ منطقهٔ خاورمیانه در این آلبوم است. این انتشار به عنوان اولین قدم برای شناخت دوباره کوروش در منطقهٔ غربی است. این انتخاب به عنوان انگیزه برای ثبت پژوهشی در موسیقی مدرن ایران و ورود رسمی آن به گسترهٔ موسیقی جهانی مورد تشویق قرار میگیرد.
در سال ۲۰۱۰، در جشنوارهٔ موسیقی RedBull که در لندن برگزار شد، کوروش یغمایی به عنوان یک گفتاردهنده، دریافتکنندهٔ جایزه و اجرا کننده موزیک دعوت شد. او به عنوان زبانزد نوباوگان موسیقی شناخته میشود. او گاهی از برادران و فرزندان با استعداد خود
این هنرمند با انتشار این ترانه، همچنان از تاثیر بسزایی در میان مخاطبان جهانی برخوردار است؛ از آن دسته افرادی که حتی زبان پارسی را نمیشناسند. با وجود این، طنین این ترانهها جذاب و شنیدنی برای آنها به شمار میآید. در کنار دستاوردهای چشمگیر یغمایی، افرادی در ایران هستند که با حلل خود به عنوان خواننده و ترانهسرا، CDهایی را به بازار عرضه میکنند، اما این محصولات علاوه بر کیفیت بسیار پایین، به سرعت مورد تقبل قرار میگیرند. بزرگترین اندوه یک هنرمند در اینجاست که در غیاب شنیده شدن اثراتشان، مردم وطنشان عادت به این صداهای ناکارآمد و بیهویت کنند و با این تولیدات بیارزش علمی، لذت ببرند، در حالی که گوششان دیگر نتواند صداهای اصیل را تشخیص دهد!
در همین دورهها، تنفسی جدید در موسیقی و آواز کوروش مشهود است. پس از ۱۷ سال از انقلاب، او با انتشار آلبومهایی همچون “سیب نقرهای”، “ماه و پلنگ”، “کابوس”، “آرایش خورشید” و “تفنگ دسته نقره”، به بازار موسیقی معرفی میشود، حتی بدون بهرهمندی از استودیوی حرفهای و حتی ابزار کافی برای ضبط ترانهها. این آثار به عنوان نقطه عطفی مهم برای تداوم موسیقی مدرن در ایران محسوب میشوند. در آلبوم “سیب نقرهای”، که بسیاری از قطعات آن توسط شاعر مطرح حسین منزوی سروده شدهاند، یک ترانه وجود دارد که میتوان گفت نگاه این هنرمند به درستی به شکل خاکستری زندگی نقاشی شده است؛
دلم پر از شور و شوق است، اما آواز را گم کردهام
با بال و پرهایی که دارم، اما پرواز را گم کردهام
در اجرای خود در خانهٔ آواز، رونقم زده شده
میان چهل کلید خانهٔ آوار، راه را گم کردهام
با سر چهارقدم، پای تندر و بدون دروازهٔ وار
آه، اما معنی رفتن تنها را گم کردهام
چشمانم در جستجوی هدفم، نگاهم به بیکران است
حاصل، اما دید و دیدار را گم کردهام
با خودم هویی دارم و در غربت، از این غرور
بازمیزنم، اما زخمهٔ ساز دمساز را گم کردهام
همیشه نغمهٔ زندگی بودم در حین گذر از زندگی
حالا هم نغمه و نواپرداز را گم کردهام
عشقم یک بازیگوش کودک است، درس و مشقم عشق و عیش
راه مکتب خانهٔ شیراز را گم کردهام
در نمازم، رازی دارم که با خداست چاره ساز
اما راز را گم کردهام و همراز را گم کردهام
هنگامی که کوروش یغمایی با موانعی از سوی دولتی در مسیر پخش آثارش روبرو میشود، شکیبا میماند. او تصمیم به متوقف شدن نمیگیرد؛ به ساخت آلبوم جدیدی میپردازد تا در بازار عرضه کند. رفتار او در این سالها به زیبایی نبوده است. یک اتفاق فرحآور رخ میدهد؛ یک شرکت معتبر در آمریکا تصمیم میگیرد که پس از مدتها سرگردانی، پخش آلبوم را در سطح جهان به عهده بگیرد.
این پاسخ مشتاقانه به این دلیل است که جهان، خواننده راک را از چهل سال گذشته میشناسد و زمانی که آنها خبر جدیدی از اثرات کوروش میشنوند، پیشفرض میکنند که این افتخار و خدمت برای آنها است! با دقت به این آلبوم جذاب با نام “ملک جمشید”، دوباره ثابت میشود که عشق کوروش به وطن مام میهن در این سالها آسیبی ندیده و این همه بیمهری نسبت به خودش را به جان خریده و بر خلاف دوستان همسن و همنسل خود که متعلق به دهههای چهل و پنجاه خورشیدی بودند و به شکلی از این سرزمین رفتند، او از وطن کوچ نمیکند، چرا که این سرزمین را همانند پدر دوست دارد و دوری از آن را نمیپسندد.
حجم گستردهای از ترانههای کوروش را، صداهای طبیعت پر کرده است. گاهی صدای پرنده دریایی، شور وجوانگون آبی یا صدای موجزنی که در ساحل میپیچد، یا آواز رعد و برق از آسمان و صدای باران چکچک، به گوش میرسد. اگر این نواها که عیناً طبیعت هستند، غایب باشند، خلاقیت هنری به کمک او میآید تا این عرقریزی روح، در تکنیکهای گیتار یا افکتهای الکترونیکی زیبا متجلی شود تا او بتواند مفهوم لطیف چکامه را به طور کامل بیان کند. یغمایی از همه عناصر آوایی و مفهومی، برای رسیدن به هدف، حتی صدای سوت قطار در ایستگاه مسافران را هم به کار میبرد! گاهی هم مثل آلبوم “ملک جمشید” به داستانگویی غریبه روی میآورد تا افسانهای قدیمی را با ترانهای ملودیک وارد کند.
امیر چین، ملک جمشید
یک روز، اسب خود را به زین چید
شب از دروازه بیرون آمد
به پهنای بیابان گام زد
پس از ده روز در صحرا
سلام کرد و ناگهان جوی و سبزهای را مشاهده کرد
زیر خود فرود آمد، اسب را سیراب گردانید
خود از زانو افتاد و نوشید
یک تار مو ناگهان به لبش چسبید
زانو زد و آرام آرام مو را دور انگشتان خود پیچید
به سوی چشمه بالا رفت، به آرامش…
با توجه به آمارهای ارائه شده، این هنرمند به عشق و ارتباط با وطن خود، یعنی ایران، ممکن است در مقایسه با همتایان خود، به نظر بیشتری دل ببندد. او با اجرای ترانهها، به عنوان مثال “زاده مهر” و “وطن”، شاهدانی وفاداری اصیل او نسبت به خاک وطن خود است که در داخل او، مانند یک رود خروشان، جریان دارد. به وضوح قابل تشخیص است که با بررسی باطن علاقه هر فرد، میتوان در تفکرات و رفتارهایش جستجو کرد و در مورد یک هنرمند، لازم است به آثار او پرداخت.
متنی که ارائه دادهاید در اصل به زبانی غیرقابل فهم و به نظر میرسد که ممکن است به اشتباهی تولید شده باشد. اگر سوال یا درخواست خاصی دارید یا اگر میخواهید متن خاصی را مورد بازنویسی قرار دهید، لطفاً اطلاعات بیشتری ارائه دهید.
خاکم به سر، ز. غصه
به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن، که رفت
چه خاکی… چه خاکی به سر کنم!
افسوس، کلاه نیست وطن
تا از سرم برداشتند
فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلاهش بر سر است و من
نامردم، ار که بی کلاه، آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزگرد قضا و قدر کنم…
من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلاک
این کاسه خون به بستر راهت هدر کنم
عشقت نه سرسری ست که از سر بدر شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان بدر کنم!
بیتوجهی و موانعی که در راه تولید آثار برجستهی این هنرمند قرار گرفته، همچنان به عنوان موضوع اصلی دوران دهههای هشتاد و نود خورشیدی باقی مانده است. به عنوان یک نمونه، وقتی به او اجازه برگزاری کنسرت در جزیره کیش داده میشود، در پوستر معرفی کنسرت، از نمای واقعی هنرمند منصرف میشود و تنها تصویر یک شخصیت تاریک با گیتار در دست را به نمایش میگذارد. با این حال، استقبال گرم مخاطبان به گونهای است که حتی در این فضای محدود، او توانسته است توجه آنها را جلب کند. یک نکته جالب اینجاست که در سال ۱۳۹۲، کوروش یغمایی ترانهای با عنوان “نوروز” منتشر میکند.
“دیگه چیزی نمونده به عید نوروز
ننه سرما که رفته بهار تو راهه امروز…”
با این حال، پس از این انتشار، دوباره سکوت برقرار میشود و او با عدم احترام به آن تک ترانه نیز روبرو میشود. خبرهایی میرسد که صدا و سیما، بدون احترام به حقوق هنرمند و بدون اجازه، این ترانه را چندین بار پخش کرده است، همانند چندین اثر دیگر از این هنرمند که به همین شکل نادرست از طریق رسانه ملی پخش شدهاند.
در تعقیب واقعیتها، میتوان به مشابهتهایی بین زندگی کوروش یغمایی و برخی از هنرمندان بزرگ جهان اشاره کرد. حتی در داستانهای کلاسیک و رمانها، تشابههای غیرقابل انکاری در مسیر زندگی دو افراد قابل ملاحظه است، به ویژه در مسیر رنج و سختیهایی که هر دو به شجاعت تحمل آنها پرداختهاند.
برای پایان دادن به مقاله، اشاره به یک نمونه از شخصیتهای محبوب ادبیات کلاسیک نیز مناسب به نظر میرسد. ژول ورن، نویسنده فرانسوی معروف، یک رمان به نام “میشل استروگف” دارد. این رمان در مورد یک افسر روسی وطنپرست به نام میشل استروگف است که در تلاش برای جلب توجه فرمانروای یک شهر در روسیه، با خطرات زیادی روبرو میشود.
مشابهتهای میان میشل استروگف و کوروش یغمایی در عشق آنها به وطن و اراده برای حفظ یکپارچگی میهنشان قابل توجه است. هر دو با مشکلات و سختیها روبرو شده و مسیر زندگیشان را با ایستادگی طی کردهاند، با این تفاوت که هر دو مجازات هم تحمل کردهاند؛ از اعدام چشمان میشل گرفته تا مشکلات حقوقی کوروش در مورد ترانههایش.
در پایان، امیدواریم که برای هنرمندان ایرانی نیز فرصت روشن و امیدبخشی به وجود آید تا آثارشان به گوش مخاطبان برسد و زمانی که کنسرتهای آنان به جاهت علاقمندان اجرا شود، فرا رسد. این امید ممکن است همراه با موسیقی متن سریالی باشد که توسط ولادیمیر کوزما ساخته شده و همچنان پس از چندین دهه در حافظه مخاطبان باقی مانده است.
آمدی تنها و خسته، میشل
پر امید و چشم بسته، میشلای یگانه مرد دوران، میشل
سد دشمن را شکستهای آشنا
با نگاهی فاتحانه، میشل
در دل ما خانه کردی، میشل
در پی شبهای تاریک، میشل
خورشید و به ما سپردی
یاد توییم همیشهای آشنا بمان
موندنت اوج پرگشودنه
با نام و یاد تو
لحضههای همیشه بودنهای هم صدای ماای سراسر عشق و امید ماای یار خوب ماای همیشه پیک نوید ماای آشنا بمان
موندنت اوج پرگشودنه
با نام و یاد تو
لحضههای همیشه بودنهای هم صدای ماای سراسر عشق و امید ماای یار خوب ماای همیشه پیک نوید ما
مهربان دلاور ما میشلای همیشه یاور ما میشل
حرف روزی که نباشی میشل
هیچ نمیشه باور ماای هم صدا
پر برکت مثل بارون میشل
دستای تو دست امید میشل
سمبل عشق و رشادت میشل
پر فروغی مثل خورشید
یاد توییم همیشه
آمدی تنها و خسته، میشل
پر امید و چشم بسته، میشلای یگانه مرد دوران، میشل
سد دشمن را شکستهای آشنا
با نگاهی فاتحانه، میشل
در دل ما خانه کردی، میشل
در پی شبهای تاریک، میشل
خورشید و به ما سپردی
یاد توییم همیشه…..
نظرات کاربران