دلایل روانشناختی عمیقی برای این امر وجود دارد که توضیح میدهد چرا نوزادان از هر گونهای برای انسانها بامزه و دلنشین به نظر میآیند، یا به عبارت دیگر، چرا بهطور عام ما به این جلب توجه حساس هستیم.
ویدئوهای نمایش دادن یک بچه حیوان دوستداشتنی در اینترنت بینظیر است و توجه بسیاری از کاربران را به خود جلب میکند. اما سوال اینجاست که چه چیزی این تصاویر و ویدئوها را به گونهای ویژه و جذاب میکند؟
تعداد اندکی از افراد قادر به مقاومت در برابر جذابیت یک بچه حیوان، با چشمان براق و درخشان، بینی کوچک و نرم، هستند. حتی حیواناتی چون شیرها یا پلنگها، که در بزرگسالی شاید ترسناک به نظر بیایند، در دوران کودکی به شکل توله با محبوبیت خاصی همراه هستند. برخی از ما احساس میکنند که اگر بچههای اسب آبی را ببینند، دلیلی دارند که آنها را در آغوش بگیرند.
راز جذابیت چیزهای بامزه
سوال اینجاست که چرا حیوانات وحشی یا خشن که در بزرگتر شدن آنها ممکن است ترسناک به نظر برسند، در زمان تولد برای ما جذاب و دوستداشتنی میشوند؟ چرا در افسانههایی چون “بامبی” و “دامبو”، و حتی در شخصیتهای اسباببازی ژاپنی مانند “هلو کیتی”، این حیوانات به شکل جاودانه ترسیم شدهاند؟ چرا “بیبی یودا” به یک شخصیت محبوب در شبکههای اجتماعی تبدیل شده است؟ چرا تصاویر و ویدئوهای گربهها در اینستاگرام جزو پربازدیدترین محتواها محسوب میشوند؟
دلایل عمیق روانشناختی وجود دارد که توضیح میدهد چرا هر نوزادی به نظر انسانها بامزه میآید. دانشمندان باور دارند که غریزه قدرتمند پرورشی که برای فرزندان خود داریم، به هر چیزی که حتی به نسبت اندکی به آنها شباهت داشته باشد، تسلط دارد. دیوید باراش، استاد روانشناسی در دانشگاه واشینگتن که تحقیقات خود را در زمینه رفتار انسان و حیوانات انجام داده است، اظهار میکند: «نوزادان و کودکان ما، مانند نوزادان و کودکان اکثر گونهها، ویژگیهای ثابت و مشخصی دارند.»
کنراد لورنز، اخلاقشناس و جانورشناس اتریشی، اولین نظریهپردازی بود که در سال ۱۹۴۳ اقدام به توضیح دادن دلایل جذابیت عمومی نوزادان کرد. او معتقد بود که تمام نوزادان ویژگیهای مشترکی دارند که برای همه جذاب است؛ این ویژگیها شامل سر بزرگ نسبت به بدن، گونههای گوشتالو، پیشانی بلند، بینی و دهان کوچک، و بدنهای گردتر میشوند. آنچه لورنز این ویژگیها را به عنوان «طرح نوزاد» توصیف میکند، بهسادگی توانایی ما را در جذب هر چیزی با این طرح و شکلات اعلام میکند.
به نظر میرسد برخی از رفتارها همچنین جذابیتهای مشترک دارند. برای مثال، رفتار بازیگوشانه بچه شامپانزهها و میمونها موجب جذب بازدیدکنندگان باغ وحش میشود. حتی بچه فیلی که از نظر جسمی با نوزاد انسان شباهت کمی داشته باشد، حرکات لرزانندهای دارد که شاید ما را به یاد کودکی نوپای خودمان بیاندازد.
پژوهشها نشان دادهاند که انسانها تا سن سه سالگی تصاویر نوزادان را به تصاویر انسان بزرگسال ترجیح میدهند. این ترجیح نه تنها تا سن سه سالگی باقی میماند، بلکه فرهنگ نیز این ترجیح را پشتیبانی میکند. از آنجا که طرحهای شبیه به نوزاد را میتوان در کارتونها و اسباببازیهای جهانی مشاهده کرد، این پدیده نشاندهندهی یک تطابق تکاملی است. باراش همین را تأیید میکند: «هر گونه تمایل به مهربانی، بهویژه نسبت به موجوداتی که دارای طرح نوزاد هستند، احتمالاً نتیجهای از انتخاب طبیعی است.»
الوییز استارک، تحقیقگر در حوزه روانپزشکی دانشگاه آکسفورد، در مطالعات خود درباره تعاملات بین والدین و فرزندان، اظهار دارد که دیدن چیزی که بامزه است، تأثیر قابل توجهی بر ذهن ما دارد. او توضیح میدهد که زمانی که با کودک یا حیوان خردسالی روبرو میشویم، یک انفجار فعالیت در قشر اوربیتوفرونتال رخ میدهد؛ این ناحیه از مغز در پردازش پاداش نقش دارد. به گفته او، این فعالیت اولیه مغز مسیری را ایجاد میکند که ذهن را به سوی تجزیه و تحلیل محرکهای بامزگی هدایت میکند؛ به عبارت دیگر، اطمینان حاصل میشود که تمام توجه ما به آن جذب شده است. این تأثیر ممکن است منجر به نزدیک شدن به حیوان یا کودک بامزه شود و تمایل به برداشتن و مراقبت از آن را فراهم کند.
طبیعت ما برای پرورش
قضاوت درباره اینکه آیا گونههای دیگر نیز تجربه حس دوستداشتن موجودات بامزه را دارند یا خیر، دشوار است. اما محقق روانپزشکی دانشگاه آکسفورد، الوییز استارک، به اظهارنظر است که غریزه مراقبت در انسانها ممکن است قویتر باشد؛ زیرا کودکان ما برای مدت طولانیتری به والدین خود وابستهاند. به عنوان مثال، اسبها و گاوها میتوانند در چند ساعت پس از تولد حرکت کنند، در حالی که گربهها و سگها چند ماه به بلوغ میرسند.
نوزادان انسان به ناتوانی به دنیا میآیند و سالها به والدین خود وابستهاند. آنها با جلب محبت ما، بهطور هوشمندانه (گرچه ناخودآگاه) از زندگی خود اطمینان حاصل میکنند. استارک میگوید: «فکر میکنم این دو با هم تکامل یافتهاند. منطقی است که فکر کنیم که در طی زمان هر چه نوزاد بامزهتر باشد، مراقبت بهتری دریافت کرده و احتمال بقای او افزایش یافته است.»
پژوهشهای استارک و تیم او نشان میدهد که نوزادان توانایی جلب حواس ما را دارند (به عنوان مثال، با بوها و خندههای خاصشان) تا اطمینان حاصل کنند که پاسخ مراقبتی دریافت میکنند.
به نظر میرسد این حمله چند حسی نه تنها والدین بلکه تمام مراقبان بالقوه ازجمله خواهران و برادران، مادربزرگ و پدربزرگها و حتی غریبهها را به خود جلب میکند. استارک توضیح میدهد: «براساس پژوهشهای انجام شده، بهنظر میرسد که واکنش به بامزه بودن صرفنظر از اینکه آیا شخص والدین دارد یا خیر، همگان را مشغول خود کند. به همین دلیل است که مردم از بامزه بودن در بازاریابی بهره میبرند و اسباببازیهای بامزه مانند هلو کیتی را با موفقیت به فروش میرسانند. این جذابیت برابر به اساس مکانیسم مغزی مشابهی منجر میشود، بدون توجه به اینکه موجود بامزه نوزاد، حیوان کوچک یا یک شیء دیگر باشد.»
عامل حیوان خانگی
انواع زیادی از حیوانات خانگی، نسلهای فراوان اهلیسازی را تجربه کردهاند که منجر به داشتن ویژگیهای بسیار متفاوت از اجداد وحشی خود شده است. این حیوانات عمدتاً کوچکتر، دارای چهرههای کوتاهتر، دندانهای کوچکتر و گوشهای آویزانتر هستند. آنها بهمنظور پاسخ به تقاضای دوستداشتن بچههای ما پرورش داده شدهاند، حتی اگر این ویژگیهای نوزادی عوارض جانبی ناخوشایندی داشته باشند و ممکن است حیوانات را از نظر جسمی ضعیفتر کنند.
جنبه دیگری از بامزه بودن، وجود دارد که در رقابت برای جلب محبت ما، برخی از حیوانات به موفقیت نمیرسند. یک مطالعه اخیر از استرالیا نشان داده است که حیواناتی که بامزه نیستند، از جمله برخی از گونههای جوندگان و خفاشها که بومی این کشور هستند، در معرض خطر انقراض قرار دارند، زیرا نتوانستهاند بودجه پژوهشی و حفاظتی قابلتوجهی را جلب کنند.
انجمن حفاظت از حیوانات زشت، خود را به حمایت از موجوداتی اختصاص داده است که با استانداردهای زیبایی شناختی ما همخوانی ندارند. در این فهرست، حبابماهی بهعنوان مثالی از این حیوانات آورده شده است که به نظر میرسد همیشه اخم بر چهرهی لزج و ناخوشایند دارد. با این حال، مهم است بهیاد داشت که «همه نمیتوانیم پاندا باشیم» و همچنین نباید فراموش کرد که هر چه بزرگتر میشویم، بامزگی ما کاهش مییابد.
نظرات کاربران