سال ۲۰۲۳ به عنوان یک دوره بسیار مهم برای ساخت فیلمهای زندگینامه مردان بزرگ تلقی میشود. قبل از هر چیز، اهمیت دارد که توضیح دهیم چه معنایی به عبارت “مرد بزرگ” میدهیم. این اصطلاح به “مردان خوب” اشاره ندارد. در اینجا هدف ما اندیشیدن از لحاظ اخلاقی نیست. مردان بزرگ ممکن است به معنای منفی نیز باشند؛ برای جامعه، عزیزانشان، یا حتی برای همگان.
ما از مردان بزرگ به معنای افراد مذکری یاد میکنیم که نامشان همواره یک جذبه خاص را به همراه داشته است. اشخاصی همچون:
- جی. رابرت اوپنهایمر، پدر بمب اتم
- لئونارد برنستاین، رهبر ارکستر مشهور آمریکایی
- ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسوی
- انزو فِراری، بنیانگذار شرکت مشهور خودروسازی فراری
این افراد تأثیرات بزرگی بر جهان گذاشتهاند، حتی گاهی این تأثیرات منفی بوده است. آنها افرادی هستند که از منظر تاریخی جذابیت دارند و کارگردانانی که دسترسی به بودجههای زیادی دارند، آنها را مستحق کاوش و شناخت میدانند.
اما ساخت فیلمی درباره مردان بزرگ چالشهای جذابی به همراه دارد: کارگردانان نیازی ندارند که اثبات کنند موضوعشان جالب است؛ چرا که چند دهه است که رسانهها در این زمینه فعالیت داشتهاند. آنها باید نشان دهند که میتوانند داستان زندگی آنها را به شکلی جذاب و چالشبرانگیز تعریف کنند، به گونهای که متفاوت از توضیحات مدخل ویکیپدیا باشد و دلیل فراگیری و بزرگی این افراد را شفاف سازد.
هشدار: در مقاله «وجه اشتراک فیلمهای زندگینامهای ۲۰۲۳» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
با خلق اثرهایی چون “اوپنهایمر”، “مایسترو”، “ناپلئون” و “فراری”، کریستوفر نولان، بردلی کوپر، ریدلی اسکات و مایکل مان، هر کدام در ساخت پروژههای شخصی خود درباره این شخصیتهای نمادین، سعی کردهاند فرمول جدیدی برای ساخت فیلمهای زندگینامه ارائه دهند. اگرچه تنها رویکرد و لحن هر اثر متفاوت است، اما همگی به نحوی مشابه تلاش کردهاند که در سال ۲۰۲۳، قوانین معمولی ساخت فیلمهای زندگینامه را شکست دهند و بهشکلی نوآورانه به این ژانر نگاه کنند.
ورود به ذهن شخصیتهای اصلی فیلمهای زندگینامهای ۲۰۲۳
کریستوفر نولان در فرآیند ساخت “اوپنهایمر”، انگیزه و قصد خود را از ابتدای فیلمنامه بهوضوح معلوم کرد. او با عبارت “روح من را بنگر. جی. رابرت اوپنهایمر، پنجاه ساله، موی جوگندمی کوتاه.” شروع به نگارش فیلمنامهای موفق از دیدگاه اولشخص نمود. در این نوع نوشتار، اصلیترین شخصیت داستان، جی. رابرت اوپنهایمر، به عنوان فردی که اختراع کنندهی مهلکترین و ویرانکنندهترین اسلحهای در تاریخ شناخته شده است، به تصویر کشیده شده است.
این انتخاب ممکن است نمادی از غرور کارگردان باشد، اما هدف اصلی نولان از ساخت فیلم، آشکار است: نولان میخواست ذهن و حالت روحی اوپنهایمر را بررسی و نمایش دهد. بر اساس همین هدف، نولان به بررسی نهتنها عبقری اوپنهایمر بلکه حس عذاب وجدان او هنگامی که اثر اختراعاتش منجر به نابودی هیروشیما و ناگاساکی میشود، پرداخت.
استفاده از فیزیک نظری بهعنوان الگوی خلق کائنات در ذهن گنجاندهشده در “اوپنهایمر”، نشان از بصیرت و استعداد نولان در این زمینه دارد. این کار به نحوی ذکر شده است که هوش و توانایی او در زمینهٔ آسیبزدن به نمایش گذاشته شود. در ابتدا، نماهایی از انفجارهای بهظاهر بیربط میآیند، اما به سرعت این تصاویر به یک کابوس تبدیل میشوند، که پس از انفجار بمبهای اتم در ژاپن، ذهن اوپنهایمر را فرا میگیرد. نولان با استفاده از ابزارهای حرفهای خود، این تجربه را توضیح داده و تلاش میکند تا مخاطب را به جهان داخلی و پر از درد وجدان اوپنهایمر وارد کند.
بردلی کوپر، در تجسم برنستاین، از موسیقی به عنوان وسیلهای برای نفوذ به ذهن استفاده میکند. او در قصد توضیح عواملی که برنستاین را به یک آهنگساز و رهبر ارکستر بزرگ تبدیل کردهاند، از توضیحات زیادی پرهیز کرده و بهجای آن، از صحنههای اجرای موسیقی استفاده مینماید. این تصمیم ممکن است برای تماشاچیانی که به دنبال روایت ساده از کارنامه برنستاین هستند، ناخوشایند باشد.
با این حال، او با نمایش سلسله مراتب زندگی پرروی این هنرمند و مخفی نگهداشتن گرایش جنسیاش به شکلی نوآورانه، تصاویری از اجراهای موسیقی را به تصویر میکشد که هدف آن نقل حال و زندگی پراز عشق برنستاین است. او که با فلیسیا مونتیالیگر ازدواج کرده بود، باز هم در پی رابطههای خود با مردان بوده و این ابعاد پنهان و پیچیده زندگی او را با دقت به تصویر میکشد. دو مثال برجسته از این کار به شرح زیر میباشد:
- نمایش رقص رویایی لنی و فلیسیا در اجرای “بیخیال” که برنستاین برای جروم رابینز ایجاد کرده بود.
- اجرای سمفونی شماره ۲ گوستاو مالر در کلیسای جامع الی در بریتانیا.
در مثال اول، تماشاگران با واقعگرایی جادویی روبرو هستند، اما در مثال دوم این وضعیت صدق نمیکند. هرچند که تلاش برنستاین (و در نتیجه کوپر) نیز هنوز جادویی است، اما در این صحنهها، واضح است که برنستاین چگونه تأثیرات قوی خود را بر روی مردم مینماید و چگونه خود را به شیوهای متفاوت تخصیص میدهد.
در دیدگاه مایکل مان، قهرمان “فراری” مشابه موتورهایش است: قدرتمند ولی گاهی در مسیر بلندپروازیهایش، بیشاز حد مکانیکی. صدای این دستگاهها، که همانند موسیقی شنیده میشوند، تأمینکننده انرژی برای فیلم مان میباشد. این صدا، خرخر موتوری که تقریباً به یک سمفونی شباهت دارد. بازی آدام درایور نیز با این رویکرد هماهنگ شده است. وی همراه با هیاهوی ماشینهایش وارد صحنه میشود، که به شکلی تلهای مرگبار به نظر میرسند. انزو احاطه شدهاست، به خصوص با مرگ پسرش، داینو، که قبل از شروع داستان فیلم فوت کرده است.
حالا که به موضوع مرگ پرداختیم، میخواهیم بگوییم که ریدلی اسکات در فیلم “ناپلئون”، با بازی واکین فینیکس، جنگ را به عنوان یک ابزار معرفی میکند. صحنههای نبرد در این اثر از نظر دقت واقعاً بینقص هستند، و این دقت فنی دقیقاً احساس زیرکی و حس تزلزل ناپلئون را ایجاد میکند. او یک متخصص استراتژیک باهوش است که هنگامی که باید متوقف شود، تکیه به تکریم و تطمیع خودش به دیگر عوامل مییابد.
فیلمسازان از عناصری همچون فیزیک، موسیقی، ماشینها و جنگ – عواملی که به این شخصیتها شهرت مردان بزرگ دادهاند – به عنوان وسیلههایی برای نمایش باشکوهی این شخصیتها و همزمان، اظهار انسانیت آنها استفاده میکنند. شاید تماشاگران قادر به همسانپنداری با نبوغ این شخصیتها نباشند، اما میتوانند از طریق آثار تولیدی آنها، هنر و نبوغ آنها را درک کنند. در آخر، امیدواریم از این طریق بتوانیم دلایل رنج بردن آنها را نیز درک کنیم.
دسترسی به آنها از راه زنان اطرافشان
میگویند که پشت هر مرد موفق، یک زن موفق ایستاده است. این فیلمها تلاش دارند مردان بزرگ را از طریق روابط مهمی که داشتهاند، توصیف کنند، اما در واقعیت، زنان در این داستانها اغلب در سایهی مردان قرار میگیرند.
در فیلم “فراری”، این موضوع به اوج خود میرسد. داستان در دهه ۱۹۵۷ رقم میخورد، زمانی که انزو بین همسر لارا (با بازی پنهلوپه کروز) و شریک تجارتیاش، لینا لاردی (با بازی لینا وودلی)، که یک پسر کوچک از او دارد، گیر کرده است. پسر انزو و لارا جان خود را از دست دادهاند و انزو تردید دارد که فرزندش با لینا را به عنوان وارث قبول کند. این نماد از حس عذاب وجدان او است. هر دو زن در این داستان، لارا با انرژی زیاد و همیشه عصبانی، و لینا که نقش مادری را به خوبی ایفا میکند، نمایانگر یک الگوی کلیشهای هستند. آنها عملاً همچون شیاطین و فرشتگان بر روی شانههای انزو قرار دارند.
رابطه “زن در برابر معشوقه” در “اوپنهایمر” نیز وجود دارد، اما این فیلم توانسته است این رابطه را بهتر به تصویر بکشد. جین تتلاک (با بازی فلورانس پیو) معشوقهی اوپنهایمر است و حتی اگر جین واقعی شایستهاش نباشد، حضور او تأثیرگذار است. تتلاک نماد یک اصل در زندگی اوپنهایمر است: انسانها در زندگی او تلفات جانبی هستند. حتی حادثه مرگ او، اشاره به خودکشی دارد، اما احتمالاً به دلیل گرایشهای کمونیستی و ارتباط با اوپنهایمر به قتل رسیده است. در این میان، کیتی (با بازی امیلی بلانت)، همسر اوپنهایمر، نشان میدهد که دلشکست عاشقانه به شخصی مانند اوپنهایمر چقدر میتواند انسان را زیر و رو کند. این نشاندهنده است که بودن در حضور اوپنهایمر، هزینهای سنگین دارد.
ازدواج با یک مرد بزرگ در هیچجا بهاندازهی ازدواج ناپلئون با ژوزفین (ونسا کربی) در فیلم “ناپلئون”، با سختیها و چالشهای خود، قابل مقایسه نیست. نامههای عاشقانهی ناپلئون به ژوزفین، در واقع، بستری برای روایت داستان فیلم ایجاد میکنند، اما این عشق بههیجان آور و به نظر کافی نمیآید. زمانی که ژوزفین به ناپلئون خیانت میکند، ناپلئون او را مجازات میکند و وقتی که او نمیتواند فرزندی به دنیا بیاورد، از او طلاق میگیرد و القاب سلطنتیاش را از او سلب میکند.
کوپر در این میان، بیشتر از دیگران تلاش میکند تا همسر برنستاین را بهتساوی با او تصویر بکشد. “مایسترو” در اصل یک داستان عاشقانه پیچیده بین لنی و فلیسیا است. این داستان نشاندهنده تلاش فلیسیا برای دوست داشتن یک مرد بزرگ است. اما، وقتی که لنی به بازیگوشی ادامه میدهد، او بهسختی میتواند هویت خود را تعریف کند. این موضوع تنها باعث میشود فلیسیا در داستان به شخصیتی جانبی تبدیل شود. هر چند که “مایسترو” به تصویر کشیدن داستان لنی و فلیسیا اختصاص دارد، اما جذابیت اصلی در شخصیت لنی است و بخشی از پیشرفت داستان فلیسیا، تحقیق درباره حقیقت اوپنهایمر است.
معضل اصلی تمام فیلمهای زندگینامهای سال ۲۰۲۳ همین است. هر چقدر که سعی کنید افسانهی مردان بزرگ را شکست دهید، بهسختی میتوانید از تأثیر جذابیتهای جادوییشان دریغ کنید. تمام این فیلمها لحظاتی از مهارت فنی بالا به تصویر میکشند و حتی در بهترین حالت خود نشان میدهند که چرا مردان بزرگ به این اندازه جذاب هستند.
منبع: Vox
نظرات کاربران