بعضی افراد رویاهای بزرگی دارند که تنها در ذهنشان باقی میماند، اما کسانی هستند که با تلاش و پشتکار در شرایط دشوار به آنها دست پیدا میکنند. ابراهیم یونسی، مترجم و نویسندهای شناخته شده، نماد استقامت، صبر و عزم راسخ بود که توانست به آرزوهای بزرگ خود برسد. ترجمههای او دریچهای نو به دنیای کتاب و مطالعه در ایران گشود و کمک کرد تا مخاطبان ایرانی با آثار نویسندگان بزرگ جهانی آشنا شوند، آن هم به زبان ساده و روان.
ابراهیم یونسی یکی از بهترین مترجمان ایرانی بود که در ۱۲ خرداد ۱۳۰۵ در شهری در کردستان، در مرز ایران و عراق به دنیا آمد. شناسنامهاش چند سال بزرگتر از سن واقعیاش صادر شده بود، چرا که پس از گذشت مدتی از تحصیلش در مدرسه، شناسنامه به محل زندگیاش رسید.
در سال ۱۳۱۷ او را به سقز فرستادند که حدود شصت کیلومتر از زادگاهش فاصله داشت. سه سال در دبیرستان سقز تحصیل کرد و مدرک سیکل اول متوسطه را دریافت نمود، اما با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال کشور، مدارس تعطیل شدند. در سال ۱۳۲۲ پس از آنکه ارتش از رؤسای عشایر خواست تا برای تقویت رابطه با ارتش، نوجوانان واجد شرایط را به مدرسهی نظام بفرستند، ابراهیم به دبیرستان نظام در تهران منتقل شد.
در آنجا با احمد شاملو آشنا شد که از مشهد آمده بود. پس از اتمام تحصیلات در دانشکده افسری، به لشکر چهارم ارومیه اعزام شد و پس از یک سال ازدواج کرد. در سال ۱۳۲۹ حادثهای عجیب باعث از دست دادن پای چپش شد و زندگیاش به طرز معناداری تغییر کرد. او به تهران منتقل شد.
جذب حزب توده، که از مهمترین احزاب تاریخ ایران به شمار میآید، او را به سمت خود کشاند. ابراهیم به سازمان نظامی آن پیوست و پس از کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق، همراه با دیگر افسران این سازمان دستگیر و محاکمه شد. تمامی افراد دستگیر شده اعدام شدند، مگر او که به حبس ابد محکوم گردید.
در زندان ابراهیم معنای جدیدی از زندگی را یافت و مسیرش تغییر کرد. او با ۵۰۰ نفر از افراد باسواد و فرهیخته به مطالعه و تبادل نظر در زمینههای مختلف پرداخت. باوجود اینکه منابع و پاسخهای مشخصی در دسترس نبود، او به شدت پیگیر موضوعات مختلف شد و برای ادامه تحصیل، با مراکز آموزشی خارج از کشور مکاتبه کرد.
سیاوش کسرایی، شاعر شناختهشده، که هر هفته به دیدار برادرش در زندان میآمد، از جمله افرادی بود که او را تشویق به ادامه تحصیل کرد. پس از تلاشهای بینتیجه در مکاتبه با مؤسسات در شوروی و فرانسه، بالاخره مؤسسهای از بریتانیا به او پاسخ داد و ابراهیم در دوره داستاننویسی ثبتنام کرد. او با زبان فرانسه آشنا بود، اما زبان انگلیسی را در زندان به کمک همبندان زباندان و خودآموزی یاد گرفت و تصمیم گرفت ترجمه را به عنوان حرفه اصلی خود انتخاب کند.
با گذشت زمان، پس از آزادی از زندان، ابراهیم به ترجمه دهها کتاب و نوشتن آثار متعدد پرداخت. در دهه پنجم عمر، دوباره به دنیای سیاست وارد شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، توسط وزیر کشور دولت موقت به عنوان استاندار کردستان منصوب شد. با این حال، کمتر از یک سال بعد به دلیل مداخلات متعدد نهادهای مختلف و تصمیمات نادرستی که در تهران اتخاذ میشد، از سمت خود استعفا داد و به تهران بازگشت. او پس از ۸۵ سال زندگی پرثمر در زمستان ۱۳۹۰ درگذشت.
۱- «داستان دو شهر»
چارلز دیکنز، نویسنده مشهور و برجستهترین داستاننویس دوران ویکتوریا، در ۷ فوریهی ۱۸۱۲ در شهر لندپورت انگلستان به دنیا آمد. پدرش مردی فقیر، بیانضباط و تنپرور بود.
جان دیکنز برای آنکه خود را در میان ثروتمندان و نخبگان جامعه بپذیرد، یکی از دخترانش را در آکادمی گرانقیمت سلطنتی موسیقی لندن ثبتنام کرد، اما این اقدام تنها منجر به افزایش بدهیهای سنگین و زندانی شدن کل خانواده به جز چارلز شد. در نتیجه، چارلز ۱۲ ساله به کار در یک کارخانه واکسسازی پرداخت.
سالها بعد، پس از مدتی کار در دفاتر وکالت، چارلز دیکنز به روزنامهنگاری روی آورد و به عنوان خبرنگار امور عمومی و پارلمانی شناخته شد. سپس به نویسندهای موفق و محبوب تبدیل شد. یکی از بهترین آثار او رمان «داستان دو شهر» است. داستان در دو شهر لندن و پاریس قبل و در جریان انقلاب فرانسه آغاز میشود.
سقوط قلعه باستیل و به دنبال آن گیوتینهایی که سرها را قطع میکنند، خونریزی در خیابانها و آشوبهای انقلابی را روایت میکند. شخصیت اصلی، چارلز دارنه، اشرافی فرانسوی و مردی خوشنیت است که قربانی هیجانهای انقلابیون افراطی میشود. سیدنی کارتن، وکیل بریتانیایی فراری، سعی میکند زندگی آشفته و پر از درد خود را با عشق به لوسی مانه، همسر دارنه، نجات دهد.
لری، کارمند بانک تلسون، به پاریس میرود تا دکتر الکساندر مانت را به لندن بازگرداند. او با لوسی، دختر ۱۷ سالهی دکتر مانت، آشنا میشود و به او میگوید که پدرش در باستیل زندانی است. لری و لوسی با موسیو دفارژ، خدمتکار دکتر مانت، ملاقات کرده و به دیدار زندانی میروند. در اولین دیدار، دکتر مانت دخترش را نمیشناسد و…
این بخش از کتاب «داستان دو شهر» که یکی از ترجمههای ماندگار ابراهیم یونسی است، توسط نشر نگاه منتشر شده است.
«فرانسه به سرعت در سراشیبی سقوط می غلتید. آنها با رهبری روحانیان مسیحی شان به چنان مرتبه ای از انسانیت رسیده بودند که دستان جوانی را می بریدند، زبانش را با گازانبر بیرون می کشیدند و او را زنده زنده می سوزاندند.»
۲- «جود گمنام»
توماس هاردی، رماننویس و شاعر انگلیسی که یکی از نمایندگان جنبش طبیعتگرایی به شمار میرود، در دوم ژوئن ۱۸۴۰ در منطقه دورست انگلستان به دنیا آمد. پدرش سنگتراش ماهر بود و مادرش فردی اهل کتاب و مطالعه.
توماس از هشت سالگی قبل از رفتن به مدرسه، تحت آموزش مادرش قرار گرفت. در مدرسه زبان لاتین آموخت و تحصیل را در ۱۷ سالگی رها کرد تا معماری را نزد استادکاری برجسته فرا گیرد و در این حرفه به مهارتی قابل توجه دست یابد. سپس به لندن رفت و در کالج کینگ تحصیلات خود را ادامه داد.
او موفق به دریافت جایزه معتبر انستیتو سلطنتی معماران بریتانیا شد. هاردی که از تفاوتهای طبقاتی و موقعیت اجتماعی خود آگاه بود، به زادگاهش بازگشت و تمام وقت خود را به نوشتن اختصاص داد. در ۳۰ سالگی با اما لاوینیا گینمور آشنا شد و چهار سال بعد با او ازدواج کرد. مرگ همسرش ضربه بزرگی به او وارد کرد و بسیاری از اشعار و نوشتههایش تحت تأثیر این فاجعه قرار گرفت.
رمانهای هاردی که تحسین نویسندگان بزرگی چون ویرجینیا وولف و دی اچ لارنس را برانگیخت، میلیونها خواننده در سراسر جهان دارد. یکی از آثار برجستهاش رمان «جود گمنام» است که داستان جود فاولی را روایت میکند. قهرمان داستان، که آرزوی تحصیل در دانشگاه را دارد، ناگهان در مییابد که چیزی به نام همدلی با زنان وجود دارد که زندگیاش را دگرگون میکند. یکی از همراهان او زنی به نام آرابلا است که جود سعی میکند او را به دست آورد. از سوی دیگر، عشق دختر عمویش سو نیز وارد زندگی جود میشود. برخورد عشق واقعی و عشق هوسآلود، درگیریها و کشمکشهای درونی شدیدی در جود به وجود میآورد که زندگیاش را به مرز نابودی میرساند.
جود در زندگیای بیعشق گرفتار میشود و برای تأمین هزینههای زندگی به سنگتراشی روی میآورد. او عاشق دختر عموی روشنفکر و فرهیختهاش میشود. دختر عمو که از زندگیاش نارضی است، همسرش را ترک کرده و با جود زندگی میکند. او باردار میشود و فشار حرف و حدیثهای اطرافیان، فقر و مشکلات، آنها را به مرز فروپاشی میبرد.
در بخشی از رمان «جود گمنام» که توسط نشر نو منتشر شده، میخوانیم:
«جود البته می دانست که چیزی که دختر را به ارسال این پیام برانگیخت هیچ ربطی به کسب و کار پدرش ندارد. زنبیل را زمین گذاشت، تکه گوشت را برداشت، به کمک چوبدستش راهی برای خود گشود، از پرچین بالا رفت.»
۳- «آرزوهای بزرگ»
چارلز دیکنز، نویسنده برجسته بریتانیایی، رمان «آرزوهای بزرگ» را ابتدا به صورت پاورقی در یک هفتهنامه منتشر کرد. این نویسنده سپس داستانش را در قالب کتابی به بازار فرستاد.
پیپ، قهرمان هفتسالهی داستان که والدینش را از دست داده، در کنار خواهرش جو و شوهر خواهرش جو گارگری، در یک کلبه محقر در جنوب شرقی بریتانیا زندگی میکند. جو، که آهنگر روستا است، پیپ را به عنوان شاگرد خود به سر کار میبرد.
داستان با رویدادی آغاز میشود که پیپ در شب کریسمس به گورستان میرود تا بر سر مزار والدینش حاضر شود. در آنجا با مردی دست و پا بسته مواجه میشود که شبیه فراریها به نظر میرسد. پیپ از ترس زهره ترک میشود و نفسش بند میآید، اما در عین حال دلسوزی میکند. او از آشپزخانه خانه نان، گوشت، نوشیدنی، پتو و سوهان برمیدارد و به مرد میدهد تا علاوه بر سیر شدن، از شر غل و زنجیرهایش رهایی یابد.
روز بعد، جو همراه با شوهر خواهرش، دعوای مردی که پیپ کمک کرده را با یک مجرم دیگر میبینند. نیروهای امنیتی وارد میشوند و آنها را دستگیر میکنند. مرد پس از تحمل شکنجههای زیاد، بدون اینکه نام پیپ را بر زبان آورد، به دزدیدن غذا از خانه جو و همسرش اعتراف میکند.
بانو هاویشام، زنی سالخورده، مرموز و ثروتمند، زندگی عجیبی داشته است. او به دلیل خیانت مردی که قصد ازدواج با او را داشته، از همه مردان بیزار شده و سالهاست در تاریکی زندگی میکند. استلا، دختر خدمتکارش، که دختری زیباست، به گونهای تربیت شده تا دل مردان را بشکند. بانو هاویشام اعلام میکند که قصد دارد با پیپ ملاقات کند و از او میخواهد تا در خانهاش زندگی و کار کند. پیپ این پیشنهاد را میپذیرد و عاشق استلا میشود. استلا دل پیپ را میشکند. حالا پیپ که بزرگ شده، راه سخت و خطرناک رسیدن به آرزوهایش را انتخاب میکند و به لندن میرود.
در بخشی از رمان «آرزوهای بزرگ»، یکی از ترجمههای شاخص ابراهیم یونسی که توسط نشر دوستان منتشر شده، میخوانیم:
«دری که به سوی زندگی باز می شود، به طرف انسان نمی آید، بلکه انسان باید به سوی آن برود.»
۴- «به دور از مردم شوریده»
«به دور از مردم شوریده» رمانی است که شهرت بسیاری برای نویسندهاش به ارمغان آورد. این اثر، توماس هاردی را به یکی از رماننویسان محبوب میان اهل مطالعه تبدیل کرد. نوشتهی او ابتدا در سال ۱۸۷۴ بدون ذکر نام در مجله کورنهیل منتشر شد، اما بعدها در قالب کتاب در دسترس علاقهمندان قرار گرفت.
شخصیت اصلی رمان، بتشبا، دختری است که پس از درگذشت والدینش با خالهاش زندگی میکند. گابریل اوک، گلهدار ثروتمند و عاشق بتشبا، که صاحب صدها راس گوسفند است، ناگهان داراییهایش را از دست میدهد و به مردی فقیر و بیپناه تبدیل میشود. روزی گابریل که از بیخوابی رنج میبرد، در حال قدم زدن به شعلههای آتش که مزرعهای را میسوزاند توجهش جلب میشود. او به کمک روستاییان آتش را خاموش میکند، بیآنکه بداند مالک مزرعه بتشباست. بتشبا از او تشکر کرده و گابریل را به عنوان مشاور مزرعه استخدام میکند. بتشبا در نهایت با گروهبان تری، یکی از خواستگاران سرسختش، ازدواج میکند، اما از این انتخاب پشیمان میشود و تاوان اشتباهش را میپردازد.
بتشبا دختری مستقل و مغرور است که هیچگونه آشنایی با عشق ندارد و ازدواج در ذهنش جایی ندارد. او در مزارع و دشتهای زیبا زندگی میکند، جایی که مردم زندگیشان را بر اساس تغییر فصول تنظیم کردهاند. اما قدرت و موقعیت، همانطور که میآید، به راحتی از دست میرود. این حقیقت زمانی برای بتشبا آشکار میشود که در زندگی مشترک با همسر بیاحساس و بیمار خود رنج میکشد.
در بخشی از رمان «به دور از مردم شوریده»، که توسط نشر نو منتشر شده، میخوانیم:
«من در این مردی که به او احترام می گذارم، و در این شوخی ها، کمترین شائبه ی بدنیتی و بدخواهی نمی بینم؛ من معتقدم که این مطایبات از روی صفای دل است. اما دوست عزیز، تو متوجه این نکته باش که مردم ابله قادر به ادراک چنین چیزی نیستند.»
۵- «بازگشت بومی»
توماس هاردی، نویسنده برجسته بریتانیایی که در آثارش به عمق جامعه نفوذ کرده و مشکلات و معضلات آن را بررسی و نقد میکند، در رمان «بازگشت بومی» نیز همچون سایر آثارش فضایی تاریک و غمانگیز خلق کرده است. او از روابط پرتنش، عشقهای گذرا و آرزوهای ناکام سخن میگوید. شخصیتها و قهرمانان داستان اعتقاد زیادی به شانس دارند و زندگیشان را بر مبنای این باور پیش میبرند. یوستاشیا، دختر شجاع و جسوری که در داستان بیشتر از کلایم و وایلدایو نقشآفرینی میکند، آرزو دارد در پاریس زندگی کند و برای رسیدن به این آرزو، تمام قوانین و آداب جامعه و حتی زندگی زناشوییاش را نادیده میگیرد. در دورهای که اختیار زن و تمام داراییاش در دست همسر است، او ترجیح میدهد به جای پذیرش قوانین، فرار کند. او به پاریس، شهر رویاهایش میرسد. پس از گشتوگذار و خوشگذرانیهای اولیه، همه چیز به حالت عادی بازمیگردد و مشکلات زندگی، غربت و دوری از عزیزان، چهرهاش را نمایان میکند. غم و اندوه عمیق زندگی او را به سختی میافکند.
در بخشی از رمان «بازگشت بومی»، که یکی از بهترین ترجمههای ابراهیم یونسی است و توسط نشر نو منتشر شده، میخوانیم:
«یوستاشیا آن شب به پدربزرگش گفته بود که برای شادی جانی نانساچ، پسری کوچک، آتشی برپا کرده است اما او به پسرک پول داده بود تا مراقب وایلدایو باشد و حرکاتش را زیر نظر بگیرد.»
نظرات کاربران