فیلم «Fly Me to the Moon» با بازی اسکارلت جوهانسون اثری دلنشین و سرگرمکننده است، اما در نهایت نتوانسته به طور کامل از پتانسیلهای خود بهرهبرداری کند.
داستان فیلم «Fly Me to the Moon» در دوران رقابت فضایی دهه ۶۰ میلادی میان آمریکا و شوروی رخ میدهد؛ زمانی که ناسا در تلاش است آپولو ۱۱ را به ماه بفرستد. در این میان، رابطه عاشقانهای میان مدیر ناسا، که مسئول پرتاب آپولو ۱۱ است، و یک متخصص بازاریابی که سعی دارد چهره عمومی ناسا را بهبود ببخشد و یک فرود ساختگی روی ماه را بهعنوان نسخه پشتیبان ضبط کند، شکل میگیرد. فیلم از همان ابتدا نشان میدهد که ایدهای جذاب و سرگرمکننده دارد و میتوان انتظار یک اثر تماشایی را داشت.
فیلم با معرفی شخصیت اسکارلت جوهانسون، که تا حدی به شخصیت لئوناردو دیکاپریو در فیلم «Catch Me If You Can» شباهت دارد، شروعی خوب و امیدوارکننده دارد. اما به تدریج مشکلاتی در فیلم پدیدار میشوند که مانع از بهرهبرداری کامل از پتانسیلهای آن میگردند. یکی از بزرگترین مشکلات فیلم، انتخاب نامشخص لحن آن است. هرچند فیلم بهعنوان یک کمدی عاشقانه معرفی شده، اما به وضوح مشخص نیست که قصد دارد این لحن را دنبال کند یا به سمت کمدی خالص یا کمدی درام حرکت کند.
فیلم در طول زمان مدام لحن خود را تغییر میدهد و حتی در برخی لحظات به یک درام کامل تبدیل میشود. البته طبیعی است که در صحنههای کلیدی، کمدی کنار گذاشته شود، اما مشکل اینجاست که فیلم نمیداند دقیقاً چه مسیری را دنبال کند. این بلاتکلیفی میتواند برای تماشاگر آزاردهنده باشد، زیرا روند فیلم تحت تأثیر آن قرار میگیرد. بیننده نیاز دارد تا انتظارات مشخصی از فیلم داشته باشد، اما تغییر مداوم لحن و مسیر داستان باعث سردرگمی میشود و این مسئله در طول فیلم چندین بار تکرار میگردد.
یکی از مشکلات اصلی فیلم، به تیم کارگردانی و نویسندگی برمیگردد، اما انتخاب بازیگران نیز نقشی مهم در این مسئله دارد. اسکارلت جوهانسون برای نقش اصلی انتخابی مناسب است و در هر صحنهای که حضور دارد، عملکرد خوبی از خود نشان میدهد. او تلاش کرده تا فیلم را به سطح بالاتری برساند و موفق نیز بوده است؛ بهطوریکه لحظات حضور او از بهترین بخشهای فیلم محسوب میشوند. هرچند با فیلمنامه و کارگردانی قویتر، جوهانسون میتوانست بیشتر بدرخشد، اما او از هر فرصت برای ارائه یک بازی خوب استفاده کرده است.
مشکل اصلی از جایی شروع میشود که نقش مقابل جوهانسون به چنینگ تیتوم سپرده شده است. اگرچه تیتوم در سالهای اخیر برای نقشهای کمدی، بهویژه کمدی عاشقانه، شناخته شده است، اما او انتخاب مناسبی برای نقش مرد اصلی این فیلم نیست. نخستین مشکل این است که تیتوم به سختی میتواند تماشاگر را قانع کند که قادر به هدایت پروژهای به بزرگی سفر به ماه است، و توانایی او در حفظ تعادل میان صحنههای جدی و کمدی نیز محدود به نظر میرسد. مهمتر از آن، او و جوهانسون شیمی مناسبی ندارند و نمیتوانند بهعنوان یک زوج موفق در فیلم ظاهر شوند.
در فیلمهای کمدی عاشقانه، یکی از مهمترین عناصر موفقیت، شکلگیری رابطه و شیمی قوی بین دو شخصیت اصلی است. اما آیا در این فیلم تماشاگر میتواند احساس کند که علاقهای بین دو شخصیت به وجود آمده است؟ متأسفانه، پاسخ منفی است و فیلم در مهمترین وظیفه خود شکست میخورد. بخشی از این مشکل به فیلمنامه و کارگردانی برمیگردد که زمان کافی برای شکلگیری چنین رابطهای فراهم نمیکنند، اما حتی بازیگران نیز شیمی مناسبی با هم ندارند و این موضوع باعث میشود که ایده اصلی فیلم به بنبست برسد.
نکته جالب این است که در ابتدا قرار بود کریس ایوانز نقش مرد اصلی را ایفا کند، اما این اتفاق نیفتاد؛ حضوری که میتوانست فیلم را جذابتر و موفقتر کند، بهویژه با توجه به سابقه زوج سینمایی موفق جوهانسون و ایوانز. شاید همین تغییر بازیگر یکی از دلایلی باشد که فیلم نمیتواند لحن کمدی عاشقانهاش را بهدرستی حفظ کند. علاوه بر مشکلات فیلمنامه، عدم انتخاب زوج مناسب برای نقشهای اصلی نیز به این ضعفها دامن زده است.
اگرچه وودی هارلسون بهعنوان یکی دیگر از بازیگران شناختهشده فیلم حضور دارد، اما نقش او آنقدر پررنگ نیست که بتواند این مشکلات را جبران کند. این دو مسئله باعث میشود فیلم نتواند به پتانسیل کامل خود نزدیک شود، در حالی که میتوانست اثری بسیار بهتر و حرفهایتر باشد. همچنین طولانی بودن مدت زمان فیلم نیز یک مشکل دیگر است؛ فیلم بهراحتی میتوانست ۲۰ تا ۳۰ دقیقه کوتاهتر باشد، چرا که بسیاری از صحنهها غیرضروری یا کماهمیت به نظر میرسند و جریان داستان را کند میکنند.
این مشکل بهویژه در ابتدای فیلم بیشتر به چشم میآید، زیرا شروع آن بیش از حد طولانی و خستهکننده است. این مسئله تا حد زیادی به ریتم کلی فیلم آسیب میزند، بهطوریکه حتی اگر در ادامه ریتم سریعتر شود، ممکن است بیننده پیش از آن از ادامه تماشای فیلم منصرف شده باشد. با وجود این مشکلات، فیلم همچنان اثری سرگرمکننده است و توانایی دارد که مخاطب را برای حدود دو ساعت مشغول نگه دارد. در نهایت، بازی اسکارلت جوهانسون و ایده کلی فیلم از بخشهای جذاب و قابل توجه آن هستند.
فیلم ایده جالبی را مطرح کرده است؛ داستانی که در آن دولت آمریکا، برای جلوگیری از شکست در برنامه فرستادن اولین انسان به ماه، یک فیلم ساختگی تولید میکند که شبیه تمرینات فضانوردان است. این ایده بر پایه تئوری توطئه واقعی یا جعلی بودن فرود انسان بر ماه استوار است، و انتخاب لحن کمدی برای چنین موضوعی منطقی به نظر میرسد. اما مشکل فیلم در بخش عاشقانه آن است، که این تصمیم اشتباه ضربه بزرگی به کلیت اثر وارد کرده است. فیلم میتوانست به جای تمرکز روی یک داستان عاشقانه سطحی، توخالی و بیهدف، بیشتر بر همان ایده اصلی و ماجراجویی پیرامون آن تمرکز کند.
این اثر پتانسیل آن را داشت که با نگاهی طنزآمیزتر و جذابتر به داستان توطئه بپردازد، اما متأسفانه تنها در بخش کوچکی از فیلم به آن توجه شده است. بیشتر زمان فیلم صرف موضوعات جانبی شده و فقط در پایان، مخاطب به داستانی که از ابتدا وعده داده شده بود، بازمیگردد. در نتیجه، فیلم به اثری تبدیل میشود که یکبار مصرف و فراموششدنی است، چراکه نتوانسته از پتانسیل جذاب خود به درستی استفاده کند و در عوض درگیر یک داستان عاشقانه ضعیف شده که حتی تا پایان نیز شکل نمیگیرد.
فیلم «Fly Me to the Moon» بهعنوان یکی از جدیدترین تولیدات اپل نشان میدهد که علیرغم سرمایهگذاری سنگین این شبکه در بخش فیلمسازی، کیفیت آثار همیشه در اولویت قرار ندارد. حتی با وجود پتانسیل خوب برخی از این فیلمها، مانند «مرا به ماه پرواز ده»، نتیجه نهایی اغلب در حد یک اثر متوسط باقی میماند؛ فیلمی که شاید بتواند یک آخر هفته بیننده را سرگرم کند، اما به سرعت به دست فراموشی سپرده میشود. با اینکه اسکارلت جوهانسون بازی خوبی ارائه میدهد، چنینگ تیتوم نتوانسته همپای او ظاهر شود و در نتیجه، فیلم نتوانسته از ظرفیتهای بالقوه خود به درستی بهره ببرد.
منبع :imdb
نظرات کاربران