روانشناسی مدتهاست که به دلیل تلاشهای مردانی مانند زیگموند فروید، اسکینر، جان واتسون و دیگر اندیشمندان مرد شناخته شده است و بارها به این نکته اشاره شده است. اما متأسفانه، نقش برجسته روانشناسان زن اغلب نادیده گرفته میشود. در حالی که زنان بسیاری بودهاند که تأثیرات مهمی در پیشرفت این علم داشتهاند و در شکلگیری رشته روانشناسی نقش اساسی ایفا کردهاند.
سوالی که مطرح میشود این است که چرا اکثر روانشناسان مرد هستند و باوجود وجود زنان برجسته در روانشناسی، چرا نظریات آنها بهطور عمومی منتشر نشده است؟ شاید پاسخ این سوال را باید در تسلط متفکران مرد در فهرست پیشگامان اولیه روانشناسی جستجو کرد.
با این حال، واقعیت این است که زنان از آغاز روند انتشار و گسترش روانشناسی حضور فعالی داشتهاند. آمارها نشان میدهد که در اوایل دهه ۹۰ میلادی، از هر ده روانشناس، یک نفر زن بوده است. این آمار تنها مربوط به ایالات متحده است، در حالی که در اروپا، این رقم به سه نفر نیز میرسد.
با وجود تلاشهای فراوان و پشتکار روانشناسان زن، بسیاری از آنان که پیشگامان این عرصه بودند، با تبعیضها و موانع جدی روبهرو شدند. بسیاری از آنها از تحصیل در کنار مردان محروم بودند، مدارک تحصیلی که بهطور قانونی اخذ کرده بودند، معتبر شناخته نمیشد، از داشتن مطب در مکانهای معتبر شهری بازمانده بودند و حتی از تدریس و انتشار نظریات خود در دانشگاهها جلوگیری میشد.
با این وجود، اراده و پشتکار زنان در برابر این مشکلات، مسیر پیروزی و سربلندی را در تاریخ روانشناسی ثبت کرد و آنها به الگوهایی مهم برای زنان آینده تبدیل شدند.
جایگاه زنان در روانشناسی
هنگامی که به تاریخچه شکلگیری علم روانشناسی نگاه میکنید، ممکن است این سوال برای شما پیش آید که آیا تمام روانشناسان اولیه و تأثیرگذار مرد بودهاند؟ فهرست پیشگامان این علم عمدتاً پر از نامهای مردانه است، که ممکن است این تصور را ایجاد کند. اما واقعیت این است که زنان از ابتدا در توسعه علم روانشناسی نقش داشتهاند. آمارها نشان میدهد که در اوایل قرن 20 میلادی، حدود 12 درصد از روانشناسان ایالات متحده زن بودند.
با این حال، بسیاری از این زنان پیشگام با تبعیضات و موانع جدی روبرو شدند. بسیاری از آنها امکان تحصیل در کنار مردان را نداشتند، حتی با وجود اخذ مدارک تحصیلی، از فرصتهای علمی محروم میشدند و یا به سختی توانستند به موقعیتهای علمی و تحقیقاتی دست یابند که به آنها اجازه پژوهش و انتشار میداد.
بنابراین، زنانی که با تلاش و مقاومت در این مسیر دشوار به پیشرفت علم روانشناسی کمک کردهاند، شایسته تقدیر و شناخت به عنوان پیشگامان این رشته هستند. در این مقاله، به معرفی تعدادی از این زنان پرداخته شده که در رشد و پیشرفت روانشناسی سهم داشتهاند.
آنا فروید
با شنیدن نام فروید، ممکن است به ذهن شما زیگموند فروید خطور کند، اما آنا فروید، دختر او، نیز روانشناس برجسته و تأثیرگذاری بود. آنا فروید علاوه بر گسترش ایدههای پدرش، به توسعه رواندرمانی کودک نیز کمک کرد و الهامبخش روانشناسانی چون اریک اریکسون بود. یکی از دستاوردهای مهم او معرفی مفهوم «مکانیسمهای دفاعی» و گسترش توجه به روانشناسی کودک بود.
مری ویتون کالکینز
مری کالکینز در دانشگاه هاروارد تحصیل کرد، اگرچه هرگز پذیرش رسمی او تایید نشد. او تحت نظر برخی از برجستهترین متفکران زمان خود، مانند ویلیام جیمز و هوگو مانستربرگ، تحصیل کرده و تمام شرایط لازم برای اخذ دکترا را گذراند، اما به دلیل زن بودن، هاروارد از اعطای مدرک دکترا به او خودداری کرد. باوجود این، کالکینز اولین زن رئیس انجمن روانشناسی آمریکا شد. او در طول حرفهاش بیش از صد مقاله نوشت، تکنیک جفتهای متداعی را ابداع کرد و به خاطر پژوهشهایش در زمینه نظریه «خود» (self) شناخته شد. عدم دریافت مدرک دکترا از هاروارد نتوانست مانع تأثیرگذاری او در روانشناسی شود.
مری آینزورث
مری آینزورث یکی از روانشناسان برجسته در زمینه روانشناسی رشد بود. تحقیقات او نشاندهنده اهمیت دلبستگی سالم در دوران کودکی بود و او نخستین کسی بود که از تکنیک ارزیابی «موقعیت ناآشنا» استفاده کرد. در این تحقیقات، آینزورث مادران و کودکان را در اتاقی ناآشنا قرار میداد و واکنشهای کودکان به موقعیتهای مختلف را بررسی میکرد. کار پیشگامانه آینزورث در زمینه دلبستگی تأثیر زیادی بر درک ما از سبکهای دلبستگی و تأثیر آنها بر رفتارهای آینده انسانها داشت.
لتا استتر هالینگورث
لتا استتر هالینگورث از پیشگامان روانشناسی در ایالات متحده بود که در زمینه تحقیقات هوش و کودکان با استعداد همکاریهایی با ادوارد ثورندایک داشت و بهخاطر پژوهشهایش در این زمینه شهرت یافت.
یکی از دستاوردهای برجسته او تحقیقاتش در زمینه روانشناسی زنان بود. در آن زمان، باور عمومی این بود که زنان از نظر عقلانی پایینتر از مردان هستند و در دوران قاعدگی، قابلیتهایشان کاهش مییابد. هالینگورث این باورها را به چالش کشید و پژوهشهای او نشان داد که زنان به اندازه مردان هوشمند و توانمندند و هیچ ارتباطی بین این ویژگیها و دورههای قاعدگی وجود ندارد.
با توجه به موانعی که در مسیر تحقیق او در زمینه تبعیض جنسیتی وجود داشت و همچنین عمر کوتاه او، اهمیت دستاوردهایش بیشتر نمایان میشود.
کارن هورنای
کارن هورنای روانشناس نئو فرویدی مشهور بود که بهویژه بهخاطر نظریاتش در زمینه روانشناسی زنان شناخته میشود. در حالی که فروید حسادت زنان به آلت مردانه را مطرح کرده بود، هورنای در پاسخ به او نظریه «رشک مردان به رحم زنان» را ارائه داد و بیان کرد که رفتارهای مردان بهطور عمده ناشی از تلاش برای جبران این واقعیت است که آنها قادر به بچهدار شدن نیستند. هورنای اعتقاد داشت که بسیاری از رفتارهای مردانه برای سرکوب زنان، جلوگیری از پیشرفت آنها و ترویج تبعیضهای جنسیتی ناشی از همین رشک رحم است.
مخالفت صریح او با نظریات فروید موجب شد تا توجه بیشتری به روانشناسی زنان در جامعه علمی جلب شود. علاوه بر این، نظریه او در مورد نیازهای روانی و اعتقاد به اینکه انسانها میتوانند نقشی اساسی در سلامت روان خود ایفا کنند، از دیگر دستاوردهای مهم او در حوزه روانشناسی بود.
ملانی کلاین
بازیدرمانی یک روش رایج برای کمک به کودکان در بیان احساسات و تجربیاتشان به شیوهای طبیعی و مؤثر است. ملانی کلاین، روانکاو برجسته، در توسعه این تکنیک نقش مهمی ایفا کرد که امروزه به طور گسترده استفاده میشود. او طی کار با کودکان متوجه شد که آنان اغلب از بازی بهعنوان یکی از ابزارهای اصلی برای برقراری ارتباط استفاده میکنند.
چون کودکان خردسال قادر به استفاده از برخی از تکنیکهای رایج فرویدی مانند تداعی آزاد نیستند، کلاین بازیدرمانی را بهعنوان روشی برای بررسی احساسات، اضطرابها و تجربیات ناخودآگاه کودکان بهکار برد. تحقیقات کلاین باعث ایجاد اختلاف نظر جدی با آنا فروید شد که معتقد بود کودکان کوچک قابل روانکاوی نیستند. بر خلاف او، کلاین باور داشت که روانکاوی رفتار کودک در هنگام بازی به درمانگر این امکان را میدهد که تأثیر اضطرابهای مختلف بر رشد ایگو و سوپرایگو را مورد بررسی قرار دهد. امروزه، روانکاوی کلاین بهعنوان یکی از مکاتب اصلی روانکاوی شناخته میشود.
مامی فیپس کلارک
حتی اگر نام او را در کتابها شنیده باشید، معمولاً تنها به طور گذرا به آن اشاره شده است. این امر جای تأسف دارد زیرا او کمکهای زیادی به پیشرفت علم روانشناسی کرده است، از جمله تدوین آزمون عروسک کلارک، تحقیقاتش در زمینه نژاد، و نقش مهمی که در پرونده معروف براون علیه هیئت آموزش در سال 1954 ایفا کرد.
کلارک نخستین زن سیاهپوستی بود که موفق به اخذ مدرک از دانشگاه کلمبیا شد. با وجود تعصبات شدیدی که به خاطر نژاد و جنسیتش وجود داشت، او توانست به یک روانشناس تأثیرگذار تبدیل شود. تحقیقات او در زمینه هویت نژادی و عزت نفس، راه را برای پژوهشهای آینده در مورد خودپنداره در میان اقلیتها هموار کرد.
کریستین لاد فرانکلین
نقش کریستین لاد فرانکلین به عنوان یک زن پیشرو در روانشناسی از همان سالهای آغازین زندگیاش شکل گرفت، زیرا مادر و عمهاش هر دو از حامیان حقوق زنان بودند. این تأثیر اولیه نه تنها عامل موفقیت او در برابر سختیها و مخالفتها بود، بلکه الهامبخش کارهای بعدی او در دفاع از حقوق زنان در دانشگاهها شد.
لاد فرانکلین در زمینههای مختلفی چون روانشناسی، منطق، ریاضیات، فیزیک و نجوم علاقهمند بود. او در آن دوران با ادوارد تیچنر، یکی از روانشناسان پیشرو، مخالفت کرد و نظریهای تأثیرگذار در زمینه بینایی رنگ ارائه داد. او در دانشگاه جان هاپکینز تحصیل کرد و پایاننامهای با عنوان «جبر منطق» نوشت، اما آن زمان به زنان اجازه اخذ مدرک دکترا داده نمیشد. او مدتی در آلمان با هرمان فون هلمهولتز و آرتور کونیگ در زمینه بینایی رنگ همکاری کرد و نظریه هلمهولتز را رد کرد و نظریه خود را جایگزین آن کرد. سرانجام در سال 1926، پس از 44 سال، دانشگاه جان هاپکینز مدرک دکترا را که شایسته دریافت آن بود، به او اعطا کرد. امروزه او بهخاطر تحقیقاتش در روانشناسی و تأثیرش به عنوان یک زن پیشرو در زمینهای که زمانی در دست مردان بود، شناخته میشود.
مارگارت فلوی واشبورن
مارگارت فلوی واشبورن نخستین زنی بود که دکترای روانشناسی گرفت. او تحصیلات خود را تحت نظر ادوارد تیچنر انجام داد و اولین دانشجوی فارغالتحصیل او بود. مانند بسیاری از زنان دیگر در آن زمان، آغاز کار او در روانشناسی با موانع زیادی بهویژه در زمینه پذیرش زنان در دانشگاهها همراه بود. با این حال، او به یک محقق، نویسنده و مدرس معتبر تبدیل شد. علایق تحقیقاتی اولیه او در زمینه شناخت حیوانات و فرآیندهای فیزیولوژیکی بود. واشبورن تأثیر زیادی در زمینه روانشناسی تطبیقی گذاشت و نظریهای را در مورد موتور شناختی ارائه کرد که نشان میدهد حرکات بدن بر تفکر تأثیر میگذارند.
النور مککوبی
نام النور مککوبی برای هر کسی که در زمینه روانشناسی رشد تحصیل کرده باشد، آشنا است. تحقیقات پیشگامانه او در زمینه روانشناسی تفاوتهای جنسی، نقش عمدهای در درک ما از اجتماعیشدن، تأثیرات بیولوژیکی بر تفاوتهای جنسی و نقشهای جنسیتی ایفا کرد. او نخستین زنی بود که ریاست دپارتمان روانشناسی دانشگاه استنفورد را بر عهده گرفت و طبق گفته خود، اولین زنی بود که با کت و شلوار در استنفورد سخنرانی کرد. همچنین او به عنوان استاد بازنشسته در استنفورد مشغول به کار شد و جوایز متعددی برای تحقیقاتش دریافت کرد. جایزه کتاب مککوبی به افتخار او نامگذاری شده است.
پریرخ دادستان
اگر فکر میکنید زنان تأثیرگذار در روانشناسی تنها به این فهرست و فقط به زنان خارجی محدود میشود، اشتباه میکنید. در میان زنان تأثیرگذار، نام یک روانشناس زن ایرانی نیز درخشیده است. پریرخ دادستان یکی از بنیانگذاران روانشناسی نوین در ایران است و به عنوان مادر روانشناسی در ایران شناخته میشود. حوزه تحقیقاتی او روانشناسی رشد و بالینی بود که آن را تحت نظارت ژان پیاژه تکمیل کرد.
دادستان در سال 1312 در تهران متولد شد و در 16 سالگی با استفاده از بورسیه تحصیلی به ژنو رفت. او در طول تحصیل توانست توانمندیهای خود را نشان دهد و ژان پیاژه را قانع کرد تا راهنمایی رساله دکتری او را بپذیرد. این همکاری باعث شد که پیاژه مسئولیت اداره مرکز شناختی نیویورک را به او پیشنهاد کند، اما دادستان پس از اخذ مدرک دکترا ترجیح داد به وطن بازگردد. او تألیفات زیادی در زمینه روانشناسی مرضی از دیدگاه تحولی داشت و خدمات بسیاری در پیشرفت علم روانشناسی در ایران ارائه داد. دکتر دادستان در سال 1389 به دلیل بیماری سرطان در تهران درگذشت.
همانطور که میبینید، بسیاری از زنان نقش مهمی در شکلگیری و رشد روانشناسی به عنوان یک علم داشتند. در حالی که در گذشته زنان در این حوزه اقلیت بودند، امروزه این نسبت بهطور چشمگیری تغییر کرده است. طبق گزارشی در سال 2017، زنان بیش از نیمی از اعضای انجمن روانشناسی آمریکا را تشکیل میدهند و 75 درصد از دانشجویان فارغالتحصیل روانشناسی را زنان تشکیل میدهند. امیدواریم که مسیر منتهی به سلامت جسم و روان انسان همچنان پربار و موفق باشد.
نظرات کاربران