مجله سیمدخت
0

زوزه؛ کتابی که تاریخ ادبیات را تغییر داد

زوزه؛ کتابی که تاریخ ادبیات را تغییر داد
بازدید 12

یکی از جنجالی‌ترین نظرات افلاطون در آثار فلسفی‌اش این بود که شاعران را از جمهوری ایده‌آل خود اخراج کند، زیرا معتقد بود که با بازی با کلمات و لفاظی، شاعران می‌توانند ایده‌های ناپسند و مخرب را زیبا جلوه دهند و بدین ترتیب جامعه را به سمت انحطاط سوق دهند. شعر «زوزه» اثر آلن گینزبرگ، یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های این ترس افلاطون از شعر و شاعری است.

این شعر از همان آغاز تأثیرگذار و به‌نوعی قدرت کلمات را به نمایش می‌گذارد: «من نابودی درخشان‌ترین ذهن‌های نسل خود را به‌دست دیوانگی دیدم: گرسنه، متوهم، برهنه. سپیده‌دم، سرگردان در محله‌های سیاه‌پوست‌نشین به‌دنبال مواد مخدر سنگین.»

شعر گینزبرگ مملو از تصاویری غنی است که به ساده‌ترین و بارزترین شکل ممکن در ذهن تجلی می‌یابند: تصاویری از جوانانی که در سرتاسر آمریکا سفر می‌کنند، مواد توهم‌زا مصرف می‌کنند، و در رؤیاهایشان شیاطین باستانی و فرشته‌های آسمانی را می‌بینند، در حالی که به‌طور عمیق از جامعه مادی‌گرا و فرهنگ محافظه‌کار که در آن رشد کرده‌اند، شکایت دارند. از این جهت، «زوزه» از جمله اشعاری است که به‌طور برجسته حال‌وهوای یک نسل و یک دوره خاص تاریخی را منعکس می‌کند. با خواندن «زوزه»، تمام آنچه برای درک جنبش بیت (Beat) و فضای چپ‌گرایان رادیکال آمریکایی در دهه‌ی ۵۰ نیاز دارید، به‌دست خواهید آورد.

موفقیت گینزبرگ در این اثر به دلیل ارتباط عمیق و فعال او با هم‌فکران و هم‌ردیفانش است. او از هر فرصتی برای به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها، دردها و بینش‌های آن‌ها در شعر بهره برد. اگر گینزبرگ شاعری منزوی بود که تنها به نگارش اشعاری انتزاعی درباره‌ی افکار و دغدغه‌های شخصی خود می‌پرداخت، «زوزه» هرگز به جایگاه فعلی خود نمی‌رسید.

زوزه؛ کتابی که تاریخ ادبیات را تغییر داد

آلن گینزبرگ (وسطی) یکی از اصلی‌ترین چهره‌های جنبش بیت (Beat) بود.

نام شعر «زوزه» به عمق همذات‌پنداری گینزبرگ با افرادی که تجربه‌های مشابهی داشته‌اند، برمی‌گردد. در واقع، «زوزه» مخفف عنوان کامل‌تر شعر، یعنی «زوزه برای کارل سولومون» (Howl for Carl Solomon) است. کارل سولومون، نویسنده‌ای یهودی و همجنس‌گرا بود که در سال ۱۹۴۹، زمانی که گینزبرگ نیز به آسایشگاه روانی فرستاده شده بود، با او ملاقات کرد. این دیدار بر گینزبرگ تأثیر عمیقی گذاشت، زیرا سولومون تنها به دلیل همجنس‌گرایی خود به شوک‌درمانی دچار شده بود. از سوی دیگر، مادر خود گینزبرگ نیز با مشکلات روانی دست‌وپنجه نرم کرده و به آسایشگاه روانی فرستاده شده بود. به این ترتیب، گینزبرگ به‌طور خاص با افرادی که در آسایشگاه‌های روانی زندگی می‌کردند و با مشکلات روانی دست‌وپنجه نرم می‌کردند، احساس هم‌دردی می‌کرد.

قسمت سوم شعر «زوزه»، که با عبارت تکرارشونده‌ی «من با تو در راک‌لند هستم، کارل سولومون» آغاز می‌شود، اوج همدردی گینزبرگ را به تصویر می‌کشد و یکی از تأثیرگذارترین بخش‌های شعر است. این قسمت نشان می‌دهد که گینزبرگ هرگز دوستان خود را فراموش نمی‌کند و در هر فرصتی که داشته باشد، با صدای بلند از آن‌ها یاد خواهد کرد.

جایگاه گینزبرگ به‌عنوان فردی که در مرکز یک جنبش فرهنگی قرار داشته و با تمامی افراد دخیل در آن آشنا بوده و حالا تصمیم گرفته این تجربه را به‌صورت شعری زیبا و پرشور بیان کند، بسیار ارزشمند است. گینزبرگ از جمله شاعران و چهره‌های ادبی است که فقدانش در عرصه‌ی ادبی امروز (چه در داخل ایران و چه در خارج از آن) به‌شدت احساس می‌شود، چرا که به نظر می‌رسد شاعران معاصر به جزیره‌های جداگانه‌ای تبدیل شده‌اند و از یکدیگر بی‌خبرند.

سوالی که مطرح می‌شود این است: جنبش فرهنگی‌ای که گینزبرگ با این زیبایی و خلوص احساسی به تصویر کشیده، درباره‌ی چه بود؟

جنبش بیت به‌عنوان واکنشی به فرهنگ محافظه‌کارانه، خشک‌مذهبی، مادی‌گرا و دگرستیز آمریکا در دهه‌ی ۵۰ ظهور کرد. ریشه‌های این جنبش به دانشگاه کلومبیا در دهه‌ی ۴۰ برمی‌گردد، جایی که چهره‌های مهم جنبش بیت مانند جک کرواک، آلن گینزبرگ، لوسین کار و هل چیس با یکدیگر آشنا شدند و علیه سبک آموزشی سخت و قالبی که دانشگاه به آن‌ها تحمیل کرده بود، شوریدند.

جنبش بیت به‌طور کامل در تضاد با فرهنگ آمریکا در آن زمان بود؛ در حالی که آمریکا مسیحی بود، بیت‌ها به بوداییسم و باورهای عرفانی شرقی روی آوردند. در حالی که آمریکا کاپیتالیستی بود، بیت‌ها به کمونیسم و سوسیالیسم گرایش پیدا کردند. در حالی که آمریکا صنعتی بود، بیت‌ها به طبیعت‌دوستی متمایل شدند و در حالی که جامعه‌ی آمریکایی از نظر جنسی بسته بود، بیت‌ها به دنبال آزادی جنسی مطلق بودند. این گرایشات در بخش‌های مختلف شعر «زوزه» نیز به‌وضوح قابل مشاهده‌اند. از این رو، «زوزه» و جنبش بیت به‌طور کلی تلاشی بودند برای خلق آمریکای جایگزینی، که دقیقاً نقطه‌ی مقابل آمریکای آن زمان بود.

زوزه؛ کتابی که تاریخ ادبیات را تغییر داد

«مولوخ» (Moloch)، که طبق باور عمومی، خدای باستانی اشاره‌شده در عهد عتیق است که کنعانیان فرزندان خود را برای او قربانی می‌کردند، بن‌مایه‌ی بخش دوم شعر است. در این قسمت گینزبرگ مولوخ را به‌عنوان استعاره‌ای از کاپیتالیسم در نظر می‌گیرد.

یکی از روش‌هایی که گینزبرگ در شعر «زوزه» برای اعتباربخشی به این آمریکای جایگزین به کار می‌برد، تبدیل تجربه‌های شخصی خودش و دوستانش به اسطوره است. این تجربیات، که شاید به‌طور گفتاری چندان خاص به نظر نرسند و حتی ممکن است سوال‌برانگیز باشند، با استفاده از مهارت گینزبرگ در انتخاب واژگان و تصویرسازی‌های مداوم و به‌شدت تأثیرگذار، به گونه‌ای ارائه می‌شوند که به‌نظر می‌رسد اتفاقاتی منحصر به فرد و تاریخی هستند. به عنوان مثال، به این بخش از شعر توجه کنید:

زوزه؛ کتابی که تاریخ ادبیات را تغییر داد

اگر بخواهیم محتوای این بخش را خلاصه کنیم، نتیجه این می‌شود که گینزبرگ و دوستانش به رستوران‌ها و بارهایی مانند بیکفورد و فوگازی در نیویورک می‌رفتند، مواد مخدر مصرف می‌کردند و گاهی به مدت ۷۰ ساعت بیدار می‌ماندند. آن‌ها در نقاط مختلف نیویورک جابجا می‌شدند و ایده‌ها، گفت‌وگوها و خاطرات شخصی را با یکدیگر به اشتراک می‌گذاشتند. آن‌ها وراجی می‌کردند، فریاد می‌زدند، استفراغ می‌کردند و از تجربه‌های خود در بیمارستان‌ها، زندان‌ها و جنگ‌ها صحبت می‌کردند.

یک مرد محافظه‌کار آمریکایی دهه‌ی ۵۰ ممکن است گینزبرگ و دوستانش را به عنوان گروهی از جوانان علاف و معتاد ببیند. اما گینزبرگ با شیدایی و حرارت خاصی از این تجربیات صحبت می‌کند که خواننده احساس می‌کند به خاطر عدم حضور در چنین جمعی، بخش بزرگی از زندگی‌اش را از دست داده است. با استفاده از زبان شاعرانه‌اش، گینزبرگ به‌طور مؤثری از قضاوت‌های سطحی و کوته‌بینانه‌ای که به او و هم‌نسلانش نسبت داده می‌شد انتقام می‌گیرد. او با اهمیت خاصی از این وقایع یاد می‌کند، به‌طوری‌که آن هفتاد ساعت گفتگو را به سطحی از اهمیت می‌رساند که به نظر می‌رسد به اندازه‌ی وقایع تاریخی باستانی ارزشمند است.

گینزبرگ در «زوزه» چیزی را به نمایش می‌گذارد که به‌سختی می‌توان آن را جعل کرد. او در این شعر کاملاً خود واقعی‌اش را نشان می‌دهد. او بدون هیچ ملاحظه‌ای تمام ایده‌ها و گرایش‌هایی را که ممکن است به شخصیتش آسیب بزند، به‌طور صریح مطرح می‌کند. به‌عنوان مثال، او به هم‌خوابی ویلیام اس. باروز با پسران کم‌سن‌وسال در مراکش اشاره می‌کند و بدین ترتیب به‌طور غیرمستقیم تأکید می‌کند که با شاهدبازی مشکلی ندارد. او همچنین به‌طور مستقیم بیان می‌کند که امیدوار است توطئه‌ی «سوسیالیسم عبری» برای براندازی «گلگتای ملی فاشیستی» به نتیجه برسد و از این منظر گلگتا، محل به صلیب کشیده شدن عیسی، را به عنوان نماد فاشیسم آمریکایی معرفی می‌کند. در «پاورقی برای زوزه»، او به مقدس بودن اندام تناسلی انسان در کنار مقدس بودن سایر امور اشاره می‌کند و در پایان شعر می‌گوید: «پیروزی، لباس زیرت را فراموش کن؛ ما آزاد شدیم»، و بدین ترتیب آزادی برهنگی را تجسمی از آزادی در خالص‌ترین شکلش معرفی می‌کند.

گینزبرگ با پذیرش کامل تمام انحطاط‌ها و ابتذال‌هایی که ممکن است به او نسبت داده شود، می‌گوید: «بله، این من هستم؛ با تمام آزادی و صراحت؛ و امیدوارم روش شما به ناکامی بیانجامد.» این بیانیه قدرتی وصف‌ناشدنی دارد و عملاً هیچ راهی برای شرمنده کردن و آبروریزی کردن او وجود ندارد. او حتی یکی از معروف‌ترین و ویران‌کننده‌ترین تئوری‌های توطئه علیه یهودیان، یعنی این‌که انقلاب‌های کمونیستی خونین توسط آن‌ها هدایت می‌شود، را با به‌کارگیری اصطلاح «انقلاب سوسیالیستی عبری»، تایید کرده و آرزوی پیروزی آن را می‌کند.

البته هدف گینزبرگ از این اظهارات تنها شوکه کردن مخاطب نبود. او می‌خواست مردم راحت‌تر بتوانند خود واقعی‌شان را ابراز کنند و درباره‌ی آنچه واقعاً به آن اشتیاق دارند صحبت کنند. با پرداختن به بزرگ‌ترین تابوهای زمانه‌اش در شعر، او به نوعی سعی داشت مردم را تشویق کند که با همان میزان صراحت، خود واقعی‌شان را ابراز کنند، حتی اگر این ابراز نظر کاملاً در تضاد با نظرات خود او باشد. او به گرایش‌های هم‌جنس‌گرایانه و کمونیستی‌اش به‌عنوان وسیله‌ای برای ایجاد فضای آزادی‌بخش نگاه می‌کرد، زیرا در آن زمان تابوهایی بزرگ‌تر از این وجود نداشتند. به‌طور تصادفی، به دلیل محتوای هم‌جنس‌گرایانه‌ی این شعر، در سال ۱۹۵۷ محاکمه‌ای معروف برگزار شد که در آن لارنس فرلینگتی، ناشر «زوزه»، به اتهام انتشار محتوای مستهجن مورد محاکمه قرار گرفت. اما نهایتاً به دلیل اثبات اهمیت فرهنگی «زوزه» و غیرمستهجن بودن آن، تبرئه شد. این محاکمه نقشی مهم در کاهش حساسیت‌های بی‌مورد در صنعت نشر و مبارزه با سانسور داشت و موضوع فیلم/شبه‌مستندی بسیار خوب به نام «زوزه» در سال ۲۰۱۰ شد، که در آن جیمز فرانکو نقش آلن گینزبرگ را بازی می‌کند و تصویرسازی‌های شعر به‌صورت انیمیشنی سورئال به نمایش درآمده است.

زوزه؛ کتابی که تاریخ ادبیات را تغییر داد

«زوزه» فیلم سال ۲۰۱۰، هم خوانشی از شعر به‌همراهی انیمیشنی سورئال است، هم نگاهی به دعوای حقوقی‌ای که سر محتوای مستهجن شعر در سال ۱۹۵۷ در گرفت. در این میان، گینزبرگ (با بازی جیمز فرانکو) فلسفه‌ی خود برای سرودن شعر را توضیح می‌دهد. تماشای این فیلم می‌تواند برای علاقه‌مندان به شعر جالب باشد.

با همه‌ی این توضیحات، در نهایت به همان مسئله‌ای که در ابتدای متن مطرح شد، بازمی‌گردیم: مشکل زیبایی‌نمایی ایده‌های مشکل‌دار توسط شاعران لفاظ و زبان‌باز. حتی اگر فرض کنیم که گینزبرگ با نیت خیر و به‌خاطر مبارزه با سانسور، سرکوب و استبداد این آرمان‌ها را تبلیغ کرده، نمی‌توان این واقعیت را نادیده گرفت که کسانی که از آرمان‌های گینزبرگ بهره‌برداری می‌کنند، به‌اندازه‌ی او به عمق اندیشه و اهداف فلسفی متعهد نیستند و تنها از این «آزادی» بهره‌برداری می‌کنند.

برای مثال، وقتی گینزبرگ از آزادی برهنگی کامل صحبت می‌کند و خودش نیز تعدادی عکس برهنه منتشر کرده است، باید توجه داشت که اگر این تابو به‌طور کامل شکسته شود، برهنگی‌ای که در خیابان‌ها مشاهده خواهیم کرد، به‌اندازه‌ای که او در ذهن دارد، آمیخته به آرمان و عمق فلسفی نخواهد بود و بسیاری از افراد از آن برای آزار دادن و وارد کردن زخم‌های روانی به دیگران سوءاستفاده خواهند کرد.

از این منظر، گینزبرگ نیز مانند بسیاری از روشنفکران فرانسوی معاصر خود، درگیر سوءتفاهمی بزرگ شده بود (البته با نگرش خوش‌بینانه، واژه‌ی «سوءتفاهم» را به کار برده‌ایم؛ اگر بخواهیم بدبینانه نگاه کنیم، شاید واژه‌ی مناسب‌تر «پلیدی» باشد): تصور این‌که هر قانونی که برای حفظ حیای عمومی و محدود کردن آزادی‌های جنسی وضع شده، نشانه‌ای از استبداد و ظلم است و باید با آن مقابله کرد. در سال ۱۹۷۷، گروهی از روشنفکران فرانسوی مانند میشل فوکو، ژیل دلوز، ژاک دریدا، رولان بارت، لویی آلتوسر، سیمون دوبوار و ژان‌پل سارتر طوماری را امضا کردند که خواستار لغو محدودیت سنی برای رابطه‌ی جنسی بود. این طومار، که به‌طور غیرمستقیم درخواستی برای قانونی شدن رابطه‌ی جنسی با کودکان تلقی می‌شود، تا امروز لکه‌ی ننگی بر کارنامه‌ی این روشنفکران باقی مانده است. اگرچه در دفاع از آن‌ها بیان شده که هدفشان آزادی‌خواهی و عدم دخالت دولت در امور شخصی بود، اما به قول فرنگی‌ها، آیا این تپه‌ای است که تصمیم به جنگیدن بر روی آن گرفته‌اید؟

گینزبرگ نیز با حمایت از سازمان نامبلا (NAMBLA) که یک سازمان آمریکایی برای قانونی کردن روابط بین مردان بزرگ‌سال و پسران کم‌سن‌وسال بود، اعتبار خود را خدشه‌دار کرد. در دفاع از این حمایت، مشابه استدلال‌های روشنفکران فرانسوی، گفته شده که گینزبرگ صرفاً به‌خاطر دفاع از آزادی بیان از این گروه حمایت کرده و شخصاً تمایلی به این نوع روابط نداشته است، بلکه معتقد بود این گروه حق دارد نظرات خود را در مجامع عمومی بیان کند و به بحث بگذارد، بدون این‌که مورد سانسور قرار گیرد.

زوزه؛ کتابی که تاریخ ادبیات را تغییر داد

گینزبرگ کسی بود که با قدرت زبان، دورهمی‌های دوستانه‌اش را در حد اتفاقی اسطوره‌ای و تکان‌دهنده بالا کشید.

اگر با دیدی خوش‌بینانه به قضیه نگاه کنیم و تلاش این روشنفکران برای جرم‌زدایی از روابط جنسی با افراد کم‌سن‌وسال را به‌عنوان نشانه‌ای از پلیدی تلقی نکنیم، می‌توان گفت که این تلاش برای رسیدن به آزادی مطلق، بازتابی از ساده‌لوحی این افراد است. این ویژگی همیشه نقطه‌ضعف چپ رادیکال بوده است: نادیده‌گرفتن این احتمال که ممکن است در دنیا پلیدی‌های دیگری نیز وجود داشته باشد، فراتر از آن‌چه که آن‌ها شناسایی کرده‌اند. جوامع بشری ممکن است پس از مواجهه با هزینه‌های سنگین و تجربیات تلخ، تصمیم به ایستادگی در برابر برخی مسائل گرفته باشند، چرا که به این نتیجه رسیده‌اند که عدم مقاومت در برابر این مسائل می‌تواند به آسیب‌های جدی و روان‌زخم‌های عمیق منجر شود. دعوت به کنار گذاشتن این تجربیات و پذیرش «آزادی مطلق» بدون در نظر گرفتن عقل سلیم، لزوماً به آزادی منجر نمی‌شود؛ بلکه ممکن است این اقدام باعث فروپاشی تکیه‌گاه‌هایی شود که جامعه برای جلوگیری از سقوط خود ایجاد کرده، و به جای آزادی، درگیر استبدادی بزرگ‌تر گردد. این وضعیت دقیقا همان چیزی است که در انقلاب‌های کمونیستی‌ای که گینزبرگ با اشتیاق از آن‌ها صحبت می‌کند، مشاهده شده است.

بنابراین، شعر «زوزه» و گینزبرگ، همچون بسیاری دیگر از شعرای موفق تاریخ، نماینده‌ای از زیبایی و احساس‌گرایی هستند که در دل آن‌ها نیرویی ویران‌گر نهفته است. در «زوزه»، عمق انسانی خاصی جریان دارد، انسانیتی که شاید تنها کسی مثل گینزبرگ، که از تمامی محدودیت‌ها رهایی یافته، قادر به ابراز آن باشد. با این حال، شاید باید از خوش‌شانسی خود قدردان باشیم که کسانی که قوانین جهانی را وضع می‌کنند، چنین رفتارهایی همچون دزدیدن ماشین، مصرف مواد مخدر و الکل تا حد مرگ، و روابط جنسی غیرمتعارف را پدیده‌های اسطوره‌ای نمی‌دانند. برای این‌که شاعرانی مانند گینزبرگ نتوانند ما را به بیراهه ببرند، ضروری است که علاوه بر پرورش ذوق ادبی برای لذت بردن از زیبایی‌های آثارشان، تفکری انتقادی نیز در خود پرورش دهیم تا ایده‌های سوال‌برانگیز درون این زیبایی‌ها را شناسایی کنیم. «زوزه» نمونه‌ای مناسب برای تمرین این نوع تفکر است.

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *