مارک تواین نقل کرده است: «من همزمان با ظهور دنبالهدار هالی در سال ۱۸۳۵ متولد شدم. انتظار دارم سال آینده که این دنبالهدار دوباره بازمیگردد، من نیز همزمان با آن از دنیا بروم. اگر این اتفاق نیفتد، بزرگترین ناامیدی زندگیام خواهد بود. بدون شک، خداوند پیش خود گفته: “این دو پدیدهی عجیب را با هم فرستادیم و باید با هم بازگردند.”»
این جمله بهخوبی حس طنز و نکتهسنجی خاص مارک تواین را که به آن شهرت دارد، نمایان میکند.
مارک تواین، با نام اصلی سموئل لنگهورن کلمنز، از سوی ویلیام فالکنر بهعنوان «پدر ادبیات آمریکا» شناخته شد. سبک او مملو از نکتهسنجی و عمق معنایی خاصی بود که او را متمایز میکرد. تواین با نثر روان، طنز شیرین، و قلم قدرتمندش، تصویری تازه از آمریکا به دنیا ارائه کرد که نگاه جهانیان به این کشور را تغییر داد.
مارک تواین در داستانهایش قصد داشت جزئیات اخلاقی و رفتاری مردم عادی آمریکا را به تصویر بکشد. شخصیتهای معروف او، تام سایر و هاکلبری فین، پیوندی عمیق با روح و قلب جامعهی آمریکا دارند، بهویژه با در نظر گرفتن اینکه این شخصیتها در دورهای خلق شدند که آمریکا در حال تجربهی تحولات اساسی در زمینههای نژادی و طبقاتی بود.
مارک تواین در ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ در فلوریدا، میزوری، متولد شد. او ششمین فرزند از میان هفت فرزند خانواده بود که تنها چهار نفر از آنها تا دوران بلوغ زنده ماندند. خانواده کلمنز هنگامی که تواین چهار ساله بود به شهر بندری هانیبال در کنار رودخانه میسیسیپی نقلمکان کردند، تصمیمی که تاثیر عمیقی بر آثار آیندهی او گذاشت. بعدها، در زمان نگارش «ماجراهای تام سایر» و «ماجراهای هاکلبری فین»، تواین با الهام از شهر هانیبال، شهر خیالی سنتپترزبورگ را خلق کرد.
پدر کلمنز، جان مارشال کلمنز، وکیل و قاضی بود که در سال ۱۸۴۷، زمانی که کلمنز تنها ۱۱ سال داشت، بر اثر بیماری سل درگذشت. یک سال پس از این حادثه، کلمنز تحصیل را رها کرد و بهعنوان شاگرد در چاپخانه مشغول به کار شد.
چند سال بعد، در سال ۱۸۵۱، کلمنز بهعنوان حروفچین در روزنامهی برادرش اورایون، به نام *هانیبال جورنال*، شروع به کار کرد. در همین روزنامه بود که او برای نخستین بار فرصت یافت خلاقیت خود را بروز دهد و مقالات و طرحهای طنزآمیزش را برای انتشار ارائه کند.
پس از ۱۸ سالگی، کلمنز تلاش کرد تا بهعنوان چاپگر حرفهای مشغول به کار شود و به اتحادیهی تازهتأسیس بینالمللی حروفچینها پیوست. او بهعنوان چاپگر به شهرهای مختلفی مانند سینسیناتی، نیویورک، فیلادلفیا و سنتلوئیس سفر کرد.
در این دوران، کلمنز به خودآموزی روی آورد و بهجای تحصیل در کلاسهای دانشگاه، وقت خود را در کتابخانههای عمومی گذراند، زیرا این کتابخانهها دسترسی به دامنهی وسیعتری از اطلاعات را فراهم میکردند و محدود به دیدگاه یک فرد نبودند. این تجربه به او امکان داد تا نگرش منحصربهفرد خود را نسبت به جهان پیرامونش شکل دهد.
کلمنز از دوران کودکی، همراه با دوستانش، آرزو داشت روزی در رودخانه میسیسیپی بهعنوان کارگر کشتیهای بخار فعالیت کند. در جوانی، او آموزشهای اولیه کشتیرانی را فرا گرفت و با مسیر رودخانه بین نیواورلئان و سنتلوئیس بهخوبی آشنا شد.
دانش گستردهی کلمنز از رودخانه میسیسیپی، مکانهای شناختهشده و جزئیات مسیرهای آبی، بعدها در نگارش ماجراجوییهای هاکلبری فین و جیم بهخوبی بهکار رفت.
کلمنز طی دو سالی که بهعنوان کشتیران مبتدی فعالیت میکرد، با الهام از اصطلاحات قدیمی کشتیرانی، نام مستعار «مارک تواین» را برای خود برگزید. در آن زمان، کشتیهای بخار برای حرکت ایمن به عمق ۲ قولاج (حدود ۱۲ فوت) نیاز داشتند، و دیدهبانها به جای «دو» (Two) از کلمهی «تواین» (Twain) استفاده میکردند. هنگامی که کشتی در این عمق ایمن قرار داشت، دیدهبان فریاد میزد: «By the Mark Twain»؛ به معنای اینکه کشتی در عمق امنی قرار دارد.
اگرچه احتمالاً کلمنز در ابتدا این نام را با طنزی خاص برگزید، ولی به زودی به عنوان مارک تواین شهرت جهانی پیدا کرد.
در همین دوره، او برادر کوچکترش هنری را تشویق کرد که بهعنوان دستیار در کشتی بخار به او بپیوندد. اما در ۱۳ ژوئن ۱۸۵۸، انفجار دیگ بخار کشتی موجب شد که هنری بهشدت آسیب ببیند و یک هفته بعد بر اثر جراحات جان خود را از دست بدهد. کلمنز هرگز خود را برای این حادثه نبخشید و مسئولیت مرگ برادرش را پذیرفت. این ضایعه علاقهای عمیق به پدیدههای ماوراءطبیعه و ارتباط با مردگان در او ایجاد کرد.
با آغاز جنگ داخلی آمریکا در سال ۱۸۶۱، کلمنز کار کشتیرانی را رها کرد و به ارتش جناح جنوبی پیوست. بعدها او تجربهی خود را در این جنگ در کتاب *تاریخچهی شخصی کارزاری که شکست خورد* بازگو کرد.
همانطور که از عنوان کتاب پیداست، کلمنز پیوند احساسی عمیقی با جنگ داخلی و جناح جنوب نداشت. در واقع، تنها پس از دو هفته، او و همراهانش از گروه جدا شدند و هر یک بهراه خود رفتند. همان سال، کلمنز بههمراه برادر بزرگترش اورایون راهی غرب آمریکا شد، جایی که اورایون بعدها بهعنوان منشی جیمز دبلیو. نای، فرماندار ناحیه نوادا، منصوب شد.
کلمنز برای نخستین بار در ویرجینیا سیتی، نوادا، به کار در معدنهای نقره پرداخت، اما نتوانست از این راه ثروتی به دست آورد. او سپس مسیر خود را تغییر داد و بهعنوان خبرنگار در روزنامه تریتوریال انترپرایس، روزنامه شهر ویرجینیا، مشغول به کار شد. در همینجا بود که کلمنز برای نخستین بار نام «مارک تواین» را در انتهای یکی از سفرنامههایش بهعنوان امضا بهکار برد.
برای تأکید بر این تحول در زندگی کلمنز، از این پس ما نیز او را با نام مارک تواین یاد خواهیم کرد.
تواین با انتشار داستان کوتاه وزغ جهندهی مشهور شهرک کالاوراس کار نویسندگی خود را آغاز کرد، مسیری که او را به یکی از تحسینشدهترین نویسندگان جهان تبدیل کرد.
این داستان عجیب را تواین زمانی شنید که از اِینجِلز کمپ در کالیفرنیا عبور میکرد و متصدی بار هتل اینجلز آن را برایش بازگو کرد. دیگر تجربههای او در غرب آمریکا، الهامبخش کتاب زندگی موقت در شرایط سخت شد. پس از آن، او سفرنامهی معصومیت برونمرزی را نوشت که شرح سفرش در سال ۱۸۶۷ به اطراف دریای مدیترانه، اروپا و خاورمیانه است؛ سفری که با کشتی کواکر سیتی انجام شد.
در طول سفرهایش، تواین با چارلز لنگدن، برادر همسر آیندهاش، آشنا شد. هنگامی که چارلز عکس خواهرش اولیویا را به او نشان داد، تواین ادعا کرد که در همان نگاه اول عاشق او شده است.
پس از بازگشت به ایالات متحده در سال ۱۸۶۸، تواین به عضویت افتخاری انجمن «طومار و کلید» (Scroll and Key)، یکی از انجمنهای مخفی دانشگاه ییل درآمد. همان سال، او ارتباطی با اولیویا برقرار کرد؛ ابتدا اولیویا پیشنهاد ازدواج او را رد کرد، چون او ثروتمند نبود، اما تواین توانست در نهایت نظر اولیویا و پدرش را جلب کند و در سال ۱۸۷۰ در شهر المایرا، نیویورک با هم ازدواج کردند.
خانواده اولیویا ثروتمند اما لیبرال بودند و تواین در جمع آنها با افرادی چون خداناباوران، فعالان اجتماعی، طرفداران لغو بردهداری و سوسیالیستها آشنا شد. از جمله افرادی که تواین با آنها ملاقات کرد میتوان به هریت بیچر استو، فردریک داگلاس و ویلیام دین هاولز اشاره کرد.
علم و وعدههای آن از دیگر منابع الهامبخش تواین بودند. بهلطف دوستی با نیکولا تسلا، او اغلب به آزمایشگاه این نابغه میرفت.
تواین توانست سه اختراع را به نام خود ثبت کند که عبارت بودند از:
- بند شلوارهای بهبودیافته
- یک بازی اطلاعات عمومی با تمرکز بر تاریخ
- یک آلبوم عکس که بهطور خودکار عکسها را میچسباند (از این آلبوم فقط ۲۵۰۰۰ نسخه فروش رفت)
با این حال، نوآوری اصلی تواین در حوزه نوشتن بود. او فناوری انگشتنگاری، که برای شناسایی افراد به کار میرود، را در کتاب *زندگی در میسیسیپی* و رمان *ویلسون کلهخراب* به کار برد. همچنین، تواین علاقه خاصی به کشف تاریخهای موازی در رمانهایش داشت. یکی از آثار او با نام *یک یانکی اهل کنتیکت در دربار پادشاه آرتور* داستان مسافر زمانی است که تکنولوژی مدرن را به دربار پادشاه آرتور در انگلستان میبرد.
دیدگاههای تواین در طول زندگیاش تغییرات زیادی کرد. او ابتدا از امپریالیسم آمریکایی حمایت میکرد، اما در نیمه دوم عمرش این دیدگاه را بهطور کامل تغییر داد و اظهار کرد که بیداری سیاسی را تجربه کرده است. او دیدگاه خود را به روشنی در جریان جنگ آمریکا و فیلیپین بیان کرد:
من میخواستم که عقاب آمریکایی فریادزنان به دل اقیانوس آرام پرواز کند… از خودم پرسیدم چرا بالهایش را بر فراز فیلیپین نگشاید؟… به خود گفتم این مردم سه قرن است که در رنج و عذاب به سر میبرند. چرا نتوانیم آنها را به اندازه خودمان آزاد کنیم؟ چرا نگذاریم آنها دولتی مستقل داشته باشند، کشوری که متعلق به خودشان باشد، و مینیاتوری از قانون اساسی آمریکا را در اقیانوس آرام شناور نگه داریم؟ چرا جمهوری جدیدی تأسیس نکنیم که جایگاهش در میان کشورهای آزاد دنیا باشد؟ به نظر میرسید این یک اقدام بزرگ است که ما مسئولیت آن را بر دوش گرفتهایم.
اما از آن زمان تا به امروز بیشتر به این موضوع فکر کردهام و با دقت معاهده پاریس (که به جنگ بین آمریکا و اسپانیا پایان داد) را مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که هدف ما آزاد کردن مردم فیلیپین نبوده، بلکه در بند کشیدن آنها بوده است. ما به آنجا رفتهایم تا فیلیپین را نه نجات دهیم، بلکه فتح کنیم. به نظر من، افتخار و وظیفه ما این است که آن مردم را آزاد کنیم و به آنها اجازه دهیم که خودشان مشکلاتشان را به روش خود حل کنند. به همین دلیل من ضد امپریالیسم هستم. من مخالف این هستم که پنجههای عقاب آمریکایی بر سرزمین دیگری فرود آید.
پیشبینی تواین درباره مرگ خود به حقیقت پیوست. در سال ۱۹۱۰، دنبالهدار هالی به نزدیکی زمین رسید و روز بعد، یعنی ۲۱ آوریل، تواین در سن ۷۴ سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت.
پس از درگذشت مارک تواین، ویلیام تفت، رئیسجمهور وقت آمریکا، گفت: «مارک تواین برای میلیونها نفر شادی و لذتی همراه با هوش و ذکاوت به ارمغان آورد و آثارش همچنان به لذتآفرینی برای میلیونها نفر در آینده ادامه خواهند داد. سبک طنز او بهطور خاصی آمریکایی بود، اما مردم انگلیس و کشورهای دیگر نیز به اندازه هموطنانش از طنزش لذت میبردند. جایگاه او در میراث آمریکا برای همیشه ماندگار خواهد ماند.»
زندگی تواین پر از ماجراهای مختلف، طنز و لحظات دلشکستگی بود و پرداختن به تمام این اتفاقات پیچیده در حد این مطلب نمیگنجد. به همین دلیل، اگر میخواهید بیشتر درباره زندگی او بدانید، توصیه میکنیم کتاب سهجلدی «خودزیستنامهی مارک تواین» را مطالعه کنید.
منبع: Lit Tips
نظرات کاربران