مجله سیمدخت
0

نقد فیلم «ماده»: روایت وحشتناک از تغییر و تحول

نقد فیلم «ماده»: روایت وحشتناک از تغییر و تحول
بازدید 5

«ماده» از همان اولین اکرانش در جشنواره کن ۲۰۲۴ به فیلمی جنجالی تبدیل شد؛ بسیاری آن را تحسین کردند و برخی دیگر به دلیل خشونت بالایش به نقد کشیدند. در سال‌های اخیر، فیلم‌های ترسناک در زیرشاخه هراس جسمانی یا Body Horror به محبوب‌ترین آثار جشنواره کن تبدیل شده‌اند. از فیلم‌های موفقی همچون «خام» و «تیتان» به کارگردانی جولیا دوکورنائو—که دومی حتی نخل طلای کن را نیز به دست آورد—تا «جنایات آینده» ساخته دیوید کراننبرگ بزرگ، همگی به این زیرگونه تعلق دارند و اولین بار در کن به نمایش درآمدند.

اما Body Horror چیست و چرا این زیرگونه تا این حد در بین منتقدان و برگزارکنندگان جشنواره کن طرفدار دارد، در حالی که ژانر وحشت به طور کلی چندان محبوب منتقدان نیست؟ بررسی فیلم «ماده» را با توضیح ویژگی‌ها و عناصر این زیرگونه آغاز می‌کنیم.

هراس جسمانی (Body Horror) زیرگونه‌ای از ژانر وحشت است که به تغییرات ناخواسته یا خواسته در بدن انسان می‌پردازد و این دگرگونی‌ها را به شکلی اغراق‌آمیز و ترسناک به تصویر می‌کشد. اگر در Psychological Horror یا هراس روان‌شناختی، ترس از طریق دگرگونی‌های ذهنی و روانی شخصیت‌ها پدید می‌آید، در سینمای هراس جسمانی، این ترس ملموس‌تر و فیزیکی‌تر است؛ می‌توان نشانه‌های آن را در تغییرات مداوم و بی‌پایان بدن مشاهده کرد. سازندگان این نوع فیلم‌ها از وحشت ناشی از تغییر شکل بدن و وقوع اتفاقات عجیب درون انسان استفاده می‌کنند تا به نمایش پلشتی‌های دیگر بپردازند و آثارشان اغلب قابلیت تفسیرهای عمیق‌تر و فرامتنی دارند.

هشدار: در نقد فیلم «ماده» خطر لو رفتن داستان وجود دارد!

در حالی که زیرگونه‌ی وحشت روانشناختی تلاش می‌کند تأثیر رویدادهای بیرونی را بر روان شخصیت توضیح دهد، در هراس جسمانی این تأثیر تنها به آشفتگی‌های ذهنی محدود نمی‌شود، بلکه قابل مشاهده و تجربه است. به این معنا که در وحشت روانشناختی، داستان از بیرون شخصیت آغاز می‌شود و به درون او نفوذ می‌کند، اما در هراس جسمانی این تبادل دوطرفه است؛ درون و بیرون شخصیت مدام بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.

بنابراین، در یک فیلم وحشت روانشناختی، کارگردان باید به دنبال راهی تصویری برای ترجمه مفاهیم ذهنی باشد تا مخاطب از آنچه می‌بیند بترسد. اما در هراس جسمانی، این تجربه ترسناک ذهنی به سرعت روی بدن به نمایش درمی‌آید و از تغییرات جسمانی به تغییرات روانی و در نهایت به تغییرات محیطی منجر می‌شود.

نقد فیلم «ماده»: روایت وحشتناک از تغییر و تحولاز سوی دیگر، کارگردانان این نوع سینما از ترسی همیشگی که در وجود انسان‌ها نهفته است برای بیان مفاهیم خود و ایجاد وحشت در مخاطب بهره می‌گیرند. همه انسان‌ها به نوعی با ترس از تغییرات فیزیکی بدن خود یا بروز بیماری‌های مختلف زندگی می‌کنند. برای برخی، این ترس ممکن است به وحشت از پیر شدن و تغییرات جسمی و رفتاری ناشی از افزایش سن برگردد، و برای برخی دیگر به شکل ترس دائمی از یک بیماری نمود پیدا می‌کند که گویی بدن در حال خیانت به شخص است. علاوه بر این، برخی افراد نیز به‌طور وسواسی با ترس از بیماری و زوال جسمی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

کارگردانان علاقه‌مند به هراس جسمانی از این ترس‌های عمیق و بنیادی در وجود مخاطب بهره می‌برند تا وحشتی ملموس و قابل درک را به او القا کنند. به همین دلیل، این زیرگونه گاه در ایجاد وحشت و ترساندن مخاطب برتر از ژانرهای دیگر مانند اسلشرها یا فیلم‌های موسوم به «خانه‌های جن‌زده» که به زیرگونه وحشت فراطبیعی تعلق دارند، قرار می‌گیرد. زیرا هراس جسمانی ترس ناشی از تغییرات واقعی و محسوس بدن را به‌طور اغراق‌شده به تصویر می‌کشد. البته این تنها جنبه این زیرگونه نیست و می‌توان با بررسی چند نمونه، ابعاد دیگری از آن را نیز دید.

برای مثال، در فیلم «مگس» به کارگردانی دیوید کراننبرگ—که به عنوان بزرگ‌ترین کارگردان علاقه‌مند به این زیرگونه شناخته می‌شود—دانشمندی در جریان یک آزمایش دچار اشتباه می‌شود و تحت تأثیر ورود یک مگس به دستگاه آزمایش، به موجودی غول‌پیکر با ظاهری شبیه به مگس تبدیل می‌شود.

کراننبرگ با این تغییرات فیزیکی، چند لایه مختلف از ترس را به تصویر می‌کشد: از یک‌سو روایت خود از داستان دکتر فرانکنشتاین را ارائه می‌دهد و خطرات پذیرفتن بی‌چون‌وچرای علم را به چالش می‌کشد، و از سوی دیگر، با نمایش رابطه عاطفی دانشمند با یک زن و هم‌زمانی تغییرات جسمانی او، به ترس انسان از وابستگی عاطفی و تغییرات ناشی از آن اشاره می‌کند. در واقع، کراننبرگ تغییرات جسمی را به ترس‌های عاطفی شخصیت پیوند می‌زند.

نقد فیلم «ماده»: روایت وحشتناک از تغییر و تحولدر فیلم «ماده»، ترس از تغییرات جسمانی ناشی از پیری به ترس از از دست دادن هویت و تبدیل شدن به شخص دیگری گره می‌خورد. در اینجا، کارگردان فیلم، کورالی فارژا، روایت فرانکشتاینی فیلم «مگس» را به شکلی به روایت «دکتر جکیل و آقای هاید» تبدیل می‌کند. به این معنا که تغییرات فیزیکی شخصیت اصلی به مرور به تغییرات هویتی منجر می‌شود، و هر بار که او دچار دگرگونی جسمی می‌شود، به فردی با خصوصیات و رفتارهای متفاوت تبدیل می‌گردد، تا جایی که دچار بحران هویت می‌شود.

فارژا برای باورپذیر کردن این ایده چندان نیاز به تلاش اضافی ندارد، زیرا با جوان‌تر شدن شخصیت اصلی، تغییرات ذهنی او نیز به‌طور طبیعی شکل می‌گیرد. با این حال، یکی از ضعف‌های داستان همین‌جا آشکار می‌شود: حد و مرز این تغییرات تا کجا است؟ آیا زنی که پنجاه ساله است، با تنها تغییر ظاهر و تبدیل شدن به دختری بیست‌ساله، آن‌قدر دگرگون می‌شود که مانند یک کودک در خودروی کروکی جیغ و فریاد بکشد؟ این رفتار را تا حدی می‌توان با قراردادی که فیلم‌ساز از ابتدای داستان با مخاطب می‌بندد، توجیه کرد، اما این قرارداد در این مورد خاص به‌طور کامل قابل قبول به نظر نمی‌رسد.

این قرارداد از همان ابتدای داستان مشخص می‌شود؛ کارگردان با صدای بلند اعلام می‌کند که فیلمش از منطقی فانتزی پیروی می‌کند. این منطق فانتزی بر اساس حذف برخی ویژگی‌های دنیای منطقی اطراف ما و اغراق در تعدادی دیگر از این ویژگی‌ها شکل گرفته است. به‌طرزی قابل توجه، کارگردان موفق می‌شود این منطق را به خوبی جا بیندازد و آن را باورپذیر کند؛ چرا که اگر این اتفاق نمی‌افتاد، فرآیند تبدیل شدن شخصیت به فرد دیگری کارایی نداشت و فیلم به اثری بی‌محتوا تبدیل می‌شد.

اما اغراق در برخی از تغییرات ذهنی به نفع داستان تمام نشده است؛ هرگاه شخصیت اصلی ترجیح می‌دهد که ظاهر جوان‌ترش را به‌خاطر موفقیت‌هایش انتخاب کند، این اغراق کار می‌کند و به خوبی شکل می‌گیرد، اما هرگاه به سمت دیگر حرکت می‌کند، کمی ناامیدکننده به نظر می‌رسد.

از سوی دیگر، «ماده» همچنین فیلمی درباره سینما است. نه تنها به این دلیل که شخصیت اصلی یک ستاره سینماست که در حال پیر شدن و فراموشی است، بلکه به دلیل ارجاعات متعدد کارگردان به فیلم‌های برجسته تاریخ سینما و وام‌گیری از دیگر کارگردانان و بازیگران بزرگ. به‌عنوان مثال، می‌توان به معرفی شخصیت اصلی اشاره کرد؛ او یک ستاره سینما است که اسکار هم برده و حال در آستانه ورود به پنجاه سالگی، با وجود ظاهری جذاب و فریبنده، به مجری‌گری برنامه‌های ورزشی روی آورده است.

این موضوع ما را به یاد جین فوندا، بازیگر بزرگ هالیوود می‌اندازد که در دهه ۱۹۷۰ یکی از ستاره‌های نسل خود بود و به‌خاطر فیلم «کلوت»، شاهکار آلن جی پاکولا، اسکار دریافت کرد. اما با پایان دهه ۱۹۷۰ و آغاز عصر جدیدی در سینما و تغییر ذائقه مخاطبان، ستاره بخت او افول کرد و به ساخت ویدئوهای ورزشی روی آورد.

نقد فیلم «ماده»: روایت وحشتناک از تغییر و تحولدر موردی دیگر، تغییر شکل شخصیت اصلی از زنی در آستانه پیری به دختری جوان، مخاطب را به یاد سکانسی از شاهکار استنلی کوبریک، یعنی «درخشش» می‌اندازد؛ جایی که شخصیت نویسنده با بازی جک نیکلسون در حمام هتل، دختر جوان و زیبایی را به شکل پیرزنی دفرمه و زشت می‌بیند که به شدت ترسناک است. این ادای دین به شاهکارهای تاریخ سینما قابل توجه است و می‌توان فهرست این ارجاعات را ادامه داد؛ به‌عنوان مثال، تغییر شکل نهایی شخصیت که به یک هیولا تبدیل می‌شود، بلافاصله یادآور هیولاهای فیلم «موجود» به کارگردانی جان کارپنتر است که اندام‌هایشان به هم ریخته است.

در کنار همه این‌ها، نمی‌توان داستان یک ستاره زن سینما را بدون یادآوری ستارگان جوانمرگ تاریخ مرور کرد. از ستاره‌ای چون مرلین مونرو که همواره با ترس از پیر شدن دست و پنجه نرم می‌کرد، تا جیمز دین که با مرگ زودهنگامش فقط تصویری از یک مرد جوان را در ذهن سینما دوستان به جا گذاشت و به نمادی از نسل جوانان سرخورده تبدیل شد.

اما فیلم «ماده» تنها به این موضوعات محدود نمی‌شود؛ اگر چنین بود، با اثری یک‌بار مصرف مواجه بودیم که پس از رمزگشایی‌ها نه شور و هیجانی را برمی‌انگیخت. فیلم کورالی فارژا به ابژه‌انگاری بدن زن نیز می‌پردازد؛ این‌که در جامعه مردسالار، زن تنها تا زمانی زیبا است که جوان و خوش‌اندام باشد. این انگاره با تأکید بر نگاه دوربین و چشم‌چرانی در بخش‌های مختلف داستان مورد تأکید قرار می‌گیرد.

از این نقطه، کارگردان بدون فاصله‌گیری از شخصیت اصلی، به جامعه اطرافش می‌پردازد و این کار را از طریق نمایش تأثیر توقعات بی‌دلیل جامعه بر شخصیت انجام می‌دهد. در همان ابتدای داستان، الیزابت، شخصیت اصلی، متوجه می‌شود که به‌دلیل بالا رفتن سنش دیگر چندان مورد توجه نیست. نماینده این جامعه مردسالار، مردی است که الیزابت برای او کار می‌کند. این مرد به‌صراحت و بی‌رحمی به او می‌گوید که قصد دارد الیزابت را با دختری جوان‌تر جایگزین کند و از آنجایی که برنامه الیزابت نیز به زیبایی اندام او وابسته است، این درخواست برای مرد کاملاً منطقی جلوه می‌کند.

این همان موضوعی است که زن علیه آن قیام می‌کند، اما عصیان او چنان کور است که به جای تمرکز بر توقعات دیگران، بر بدن خودش متمرکز می‌شود. در واقع، او انتقام پیری‌اش را نه از توقعات دیگران، بلکه از بدن خود و روند طبیعی تغییرات آن می‌گیرد. بنابراین، با دیدن اولین فرصت، تصمیم می‌گیرد مسیر معکوس را طی کرده و جوان شود. این تغییر نیز به خاطر حضور شرکتی نامرئی امکان‌پذیر می‌شود؛ شرکتی که در همان ابتدا با نمایش تبدیل یک زرده تخم‌مرغ به دو زرده به‌واسطه تزریق ماده‌ای، اعلام وجود می‌کند.

اما موضوع اینجاست که این کار هزینه‌ای دارد که زن باید بپردازد؛ هزینه‌ای که هم درد فیزیکی دارد و هم از عمر او می‌کاهد و به ازای هر هفته‌ای که در بدن جوان‌تر خود بگذراند، فرصتی برای زیستن را از دست خواهد داد. تا این مرحله، الیزابت مشکلی ندارد و این معامله را سودآور می‌بیند، زیرا آن هفته‌ی از دست رفته را در یک بدن جوان‌تر سپری می‌کند.

اما مشکل اینجاست که هزینه این تغییر روز به روز بیشتر می‌شود. دلیل آن به زیاده‌خواهی ذاتی انسان و سازوکار پیشرفت این دنیا مرتبط است. دنیای اطراف ما هرگز به کسی اجازه نمی‌دهد که یک هفته در یک وضعیت باقی بماند و هفته‌ای دیگر ناپدید شود. این جهان به توجه کامل انسان نیاز دارد و این دقیقاً چیزی است که زن متوجه آن نیست.

پس از کسب موفقیت با بدن تازه و رفت و برگشت‌های مکرر بین دو جسم، این جهان از زن جوان‌تر می‌خواهد که تمام وقتش را در اختیارش بگذارد؛ در غیر این صورت، حذف خواهد شد. تراژدی داستان نیز در این نقطه اوج می‌گیرد و جسم پیرتر دیگر نه یک شخصیت با هویت مشخص، بلکه به کیسه‌ای از گوشت و خون تبدیل می‌شود که تنها می‌تواند منبع تغذیه‌ای برای جسم جوان باشد.

نقد فیلم «ماده»: روایت وحشتناک از تغییر و تحولبه‌طور همزمان، تراژدی در نقطه‌ای دیگر نیز شکل می‌گیرد؛ الیزابت با پذیرش جسم جوان‌تر خود به نام سو، متوجه نمی‌شود که در واقع هیچ‌کس سو را به‌عنوان بخشی از وجود خودش نمی‌خواهد و همه فقط زیبایی او را می‌طلبند. همه مایلند سو را ببینند و نه الیزابت را، و این مسئله باعث ایجاد حسادت او نسبت به این نسخه جوان‌تر می‌شود. در این شرایط، سو به تدریج نه تنها بخشی از وجود الیزابت نمی‌شود، بلکه به رقیبی تبدیل می‌شود که به آرامی ریشه‌های وجود او را می‌مکد و با نادیده گرفتنش، تمام وجودش را انکار می‌کند.

از یک مقطع به بعد، سو هویتی کاملاً مستقل می‌سازد که هیچ ارتباطی به الیزابت ندارد و تنها یادآوری او به الیزابت، در حد شیوه‌ی خداحافظی‌اش در انتهای برنامه‌ها باقی می‌ماند. غم‌انگیز این است که جامعه به سرعت الیزابت را فراموش می‌کند و حتی همسایه مردش در غیاب طولانی‌اش متوجه رفتنش نمی‌شود.

فیلم «ماده» یک اثر ترسناک و خشن است. کارگردان هیچ ابایی از نمایش خشونت و خونریزی ندارد. بخش عمده‌ای از این خشونت به‌طور مستقیم به نمایش اقداماتی که شخصیت اصلی علیه بدن خود انجام می‌دهد، اختصاص دارد. سکانس‌هایی که کارگردان بدون واسطه به نمایش باز و بسته شدن بدن زن و بیرون ریختن دل و روده‌اش می‌پردازد، می‌تواند هر مخاطبی را دچار انزجار کند و او را وادار به بستن چشم‌هایش نماید، مگر اینکه مانند نگارنده، به تماشای فیلم‌های ترسناک علاقه داشته باشد.

اوج این نمایش خشونت و خونریزی در فصل نهایی فیلم رخ می‌دهد؛ جایی که الیزابت تصمیم می‌گیرد از جامعه خودخواه انتقام بگیرد. او این کار را باز هم با بدنش انجام می‌دهد. در این فصل، الیزابت/ سو دیگر انسانی طبیعی نیست. هم جسمش به‌طور کامل تغییر کرده و هم ذهنش بازتر شده و اکنون متوجه می‌شود که همه او را به خاطر زیبایی‌اش می‌ستایند.

بنابراین، او با پاشیدن خون و زشت کردن چهره مردم، واقعیات وجود آن‌ها را نمایان می‌کند. در ابتدای فیلم، زمانی که ستاره معروف به نام الیزابت اسپارکل (که این نام خانوادگی به معنای درخشش، نشانگر تمنای همیشگی شخصیت اصلی برای قرار گرفتن در کانون توجهات است) کمی آسیب می‌بیند و گذر زمان را نشان می‌دهد، جوانی ظرف غذایش را بر روی این ستاره موزاییکی می‌اندازد و سس موجود در غذا آن را به رنگ سرخ در می‌آورد.

در پایان، کارگردان دوباره به همین سرخی ستاره بازمی‌گردد، اما این بار علت سرخی، خون خود الیزابت اسپارکل است. دردناک است که در روز بعد، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده، کسی آن را پاک می‌کند. بنابراین، کارگردان با صدای بلند دوباره موضوع اصلی فیلم خود را اعلام می‌کند: جامعه هیچ اهمیتی به ستاره‌هایش نمی‌دهد و فقط آن‌ها را مصرف می‌کند.

اگر بتوان ایرادی به فیلم خانم کورالی فارژا وارد دانست، فارغ از برخی داستاک‌های اضافی مانند توجه به خواسته‌های کودکانه‌ی نسخه‌ی جوان‌تر شخصیت اصلی، زمان طولانی آن است. این زمان طولانی به دلیل ساختمان فیلم یا خواست قصه به وجود نیامده و توجیه دراماتیک ندارد و به دلیل تاکید بیش از اندازه‌ی سازنده روی برخی از مولفه‌های داستان شکل گرفته است.

به عنوان نمونه می‌توان از نمایش پر تعداد زل زدن نسخه‌ی پیرتر زن به نسخه‌ی جوان‌تر روی بیلبورد روبه روی منزلش نام برد در حالی که همان دختر درون حمام دراز به دراز افتاده است. یا نمایش پر تکرار رقص دخترک با تاکید‌های مکرر بر چشم‌چرانی دوربین و اطرافیان. با همان مرتبه‌ی اول نمایش این انگاره‌ها، مخاطب متوجه منظور فیلم‌ساز می‌شود و دیگر این تاکیدهای مداوم ضرورتی ندارد و کمی هم اذیت کننده است؛ گویی فیلم‌ساز هدفش شیرفهم کردن تماشاگر است.

نمی‌توان نقد فیلم «ماده» را پایان برد و به بازی دو بازیگر اصلی فیلم که نقش نسخه‌های پیر و جوان زن را بازی می‌کنند، اشاره نکرد. هم مارگارت کوالی در نقش دختر جوان و هم دمی مور در نقش زن پا به سن گذاشته به خوبی از پس ایفای نقش خود برآمده‌اند. هر دو می‌دانند که باید معرف چه بخشی از وجود آدمی باشند و چگونه به آن نزدیک شوند.

در این میان باید برای دمی مور اعتبار بیشتری قائل شد. او هم در فصل‌های عصیان شخصیت و هم در بخش‌های درماندگی‌اش بینظیر است و می‌تواند باعث ایجاد طیف متنوعی از احساسات در مخاطب خود شود. این نکته از این منظر اهمیت دارد که «ماده» بسیار وابسته به بازی این دو بازیگر است و در صورت درست از کار درنیامدن یکی از این دو بخش در اثر لغزش بازیگر، کل فیلم از دست می‌رفت.

شناسنامه‌ی فیلم «ماده» (The Substance)

نویسنده و کارگردان: کورالی فارژا
بازیگران: دمی مور، مارگارت کوالی و دنیس کوئید
محصول: ۲۰۲۴، فرانسه، انگلستان و آمریکا
امتیاز سایت IMDb ‌به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
امتیاز سایت راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰٪
خلاصه داستان: الیزابت اسپارکل، بازیگر زنی است که به تازگی از مرز پنجاه سالگی عبور کرده است. او در طول دوران فعالیت حرفه‌ای خود به تمامی افتخارات ممکن دست یافته و زمانی مردم برای دیدن او سر و دست می‌شکستند. اما با بالا رفتن سن و تغییر نسل، دیگر در مرکز توجه نیست و تنها دستاویز او برای قرار گرفتن در قاب تلویزیون، اجرای یک برنامه ورزشی صبحگاهی است. مدیر شبکه تصمیم می‌گیرد که باید شخص جوان‌تری را جایگزین کند. الیزابت این موضوع را به‌طور ناگهانی و با ورود تصادفی به دستشویی مردانه متوجه می‌شود و سپس در یک قرار ناهار، خود مدیر این خبر را به او می‌گوید. در حین بازگشت به خانه و در حالی که عصبانی و بی‌توجه است، الیزابت دچار یک سانحه رانندگی شدید می‌شود، اما به طور شگفت‌انگیزی جان سالم به در می‌برد. در بیمارستان، پسری جوان و خوش‌چهره با یک نقص آشکار در دستش به او نزدیک می‌شود و درباره افرادی صحبت می‌کند که می‌توانند نسخه‌ای جوان‌تر از هر انسانی بسازند. در ابتدا این موضوع برای الیزابت چندان اهمیت ندارد، اما پس از مدتی تصمیم می‌گیرد حداقل سری به این افراد بزند و …

منبع : imdb

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *