مجله سیمدخت
0

هوش هیجانی: کلید موفقیت در زندگی شخصی و حرفه‌ای

هوش هیجانی: کلید موفقیت در زندگی شخصی و حرفه‌ای
بازدید 10

رازهای ناگفته از هوش هیجانی به ما یادآوری می‌کند که توانایی شناسایی دقیق هیجانات و یادگیری نحوه مدیریت آن‌ها، علاوه بر داشتن تأثیرات مثبت در روابط فردی، می‌تواند در سلامت روان و موفقیت‌های زندگی روزمره نقش حیاتی ایفا کند. در ادامه این مقاله، به بررسی اهمیت هوش هیجانی و نقش آن در بهبود کیفیت زندگی خواهیم پرداخت و خواهیم دید چگونه می‌توانیم از این ابزار قدرتمند بهره‌برداری بهینه داشته باشیم.

۱. تاریخی مختصر از هوش هیجانی؛ چرا هیجانات ما مهم‌اند؟

هوش هیجانی مفهومی است که بسیاری از افراد به آن ارج می‌نهند، اما یادگیری و به‌کارگیری مهارت‌های مربوط به آن چالش‌هایی را به همراه دارد. سی‌وچهار سال پیش، در دوران پر از بحث درباره نقش هیجانات در زندگی انسان‌ها، دو روان‌شناس برجسته، پیتر سالوی و جان مایر، مفهومی نوین به نام هوش هیجانی معرفی کردند.

آن‌ها معتقد بودند که مهارت‌هایی وجود دارد که به افراد کمک می‌کند تا هیجانات خود و دیگران را به‌درستی شناسایی کرده و به‌طور مؤثر مدیریت کنند. از نظر آن‌ها، احساسات می‌توانند به‌عنوان ابزاری قدرتمند برای انگیزه‌بخشی و دستیابی به موفقیت عمل کنند. با این حال، این ایده در ابتدا چندان جدی گرفته نشد و مقاله آن‌ها تنها در یک مجله گمنام منتشر گردید. پنج سال بعد، دنیل گلمن، روان‌شناس و نویسنده معروف، کتابی با عنوان «هوش هیجانی: چرا می‌تواند مهم‌تر از IQ باشد» نوشت و این مفهوم را به‌طور وسیعی به جهان معرفی کرد.

تغییر فرهنگ به شناخت کشف رازهای ناگفته هوش هیجانی کمک می‌کند

امروز، هوش هیجانی به یکی از موضوعات مهم و مورد توجه در جامعه تبدیل شده است. اکنون همه می‌دانند که هیجانات نقش کلیدی در تصمیم‌گیری‌ها و تحقق اهداف زندگی دارند. از خانواده‌ها گرفته تا مدارس، هوش هیجانی به ابزاری حیاتی برای آموزش و تربیت تبدیل شده است. والدین در تلاشند تا این مهارت را در فرزندان خود تقویت کنند و معلمان نیز آن را در کلاس‌ها آموزش می‌دهند. همچنین، مدیران به اهمیت هوش هیجانی در محیط کار پی برده‌اند، به‌طوری که اکنون این مهارت یکی از معیارهای اصلی در فرآیند استخدام و ارزیابی کارکنان است.

تحقیقات اولیه نشان می‌دهند که افرادی که مهارت‌های هوش هیجانی را دارند، در زندگی شادتر، سالم‌تر و موفق‌تر هستند. اهمیت این موضوع به ویژه در دوران پاندمی کرونا بیشتر مشخص شد؛ زمانی که تعاملات اجتماعی به حداقل رسید و افراد در حفظ سلامت هیجانی خود با مشکلات زیادی مواجه شدند.

با وجود تأکید زیاد بر اهمیت شناخت احساسات، حفظ روابط دوستانه و مدیریت چالش‌های روزمره، وضعیت سلامت روان در ایالات متحده، به ویژه در میان جوانان، در سال‌های اخیر به شدت افت کرده است. این سؤال پیش می‌آید که اگر هوش هیجانی می‌تواند ابزاری مؤثر برای مقابله با ناامیدی‌ها و عدم قطعیت‌ها باشد، چرا این روند معکوس شده است؟

هوش هیجانی؛ راهی دشوار اما ضروری برای سلامت روان

به نظر می‌رسد مشکل اصلی در پیاده‌سازی نادرست هوش هیجانی نهفته باشد. بسیاری از افراد در ظاهر از اهمیت این مهارت صحبت می‌کنند، اما برای یادگیری آن وقت و تلاش کافی صرف نمی‌کنند. نمی‌توان تنها با یک جلسه کوتاه یا گفتگوهای سطحی درباره احساسات، این مهارت‌ها را فراگرفت. هوش هیجانی نیازمند یک فرآیند آموزشی است که با رشد اجتماعی و شناختی فرد همسو باشد. صرف آگاهی از احساسات کافی نیست؛ مهم‌تر از آن، آموزش هوش هیجانی به کودکان بدون آموزش والدین و معلمان غیرممکن است. والدین باید در خانه و معلمان در مدرسه الگوی عملی این مهارت‌ها باشند.

رسیدن به سلامت هیجانی و داشتن هوش هیجانی، فرآیندی زمان‌بر و دشوار است. در فرهنگی که در دهه‌های گذشته راه‌حل‌های سریع مانند داروها را برای مشکلات سلامت روان توصیه کرده، ترغیب افراد به تلاش مستمر در این مسیر کار آسانی نیست. سلامت روان نه‌تنها به کسب مهارت‌های جدید نیاز دارد، بلکه حفظ و تقویت آن‌ها در طول زمان ضروری است.

باید توجه داشت که هوش هیجانی تنها یکی از اجزای سلامت روان است. دلایل زیادی برای اضطراب و افسردگی وجود دارد که ریشه در عوامل زیستی، اجتماعی و اقتصادی دارند. فردی ممکن است به دلیل ساختار زیستی خود مستعد اختلالات روانی باشد یا تحت تأثیر بحران‌های خانوادگی یا از دست دادن شغل قرار گیرد. هرچه افراد توانایی بیشتری در شناسایی و مدیریت احساسات خود داشته باشند، کمتر تحت تأثیر این عوامل منفی قرار خواهند گرفت.

سلامت روان و فناوری؛ دو روی یک سکه

در دنیای امروز، نمی‌توان از سلامت روان صحبت کرد و تأثیر فناوری دیجیتال را نادیده گرفت. فناوری‌های نوین، هم‌زمان با معرفی مفهوم هوش هیجانی، به‌طور گسترده در دسترس مردم سراسر جهان قرار گرفته‌اند. اما آیا این فناوری‌ها که بخش زیادی از زندگی ما را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند، به سلامت روان کمک می‌کنند یا به آن آسیب می‌زنند؟

زمانی که ساعت‌ها از روز را صرف خیره شدن به صفحه نمایش می‌کنید به جای تعامل چهره به چهره با دیگران، یکی از مهم‌ترین منابع هیجانی خود را از دست می‌دهید. این روند نه‌تنها بر روابط انسانی تأثیر می‌گذارد، بلکه فشارهای روانی را نیز افزایش می‌دهد.

از طرفی، الگوریتم‌های دیجیتال طوری طراحی شده‌اند که افراد را در وضعیت هیجانی ناآرام و آشفته نگه می‌دارند. شبکه‌های اجتماعی به‌ویژه از مکانیسم‌هایی استفاده می‌کنند که به‌طور مداوم سیستم عصبی انسان را تحریک می‌کنند. تحقیقات نشان می‌دهند که بین میزان زمانی که افراد در این پلتفرم‌ها سپری می‌کنند و افزایش اضطراب ارتباط مستقیمی وجود دارد.

با این حال، خبر خوب این است که می‌توان این مسیر نادرست را اصلاح کرد. دیگر نیازی به تکیه بر نظریه‌های قدیمی مانند نظریه فروید نیست که هیجانات را نیرویی ناخودآگاه می‌دانست که ما را به انجام کارهای ناخواسته می‌کشاند. هیجانات ابزارهای مفید و ضروری برای زندگی هستند؛ شادی نمادی از موفقیت در رسیدن به اهداف و ترس ما را برای مواجهه با خطرات آماده می‌کند. در واقع، هر احساس حاوی پیامی ارزشمند است. آنچه که اهمیت دارد، یادگیری مهارت‌هایی است که به ما کمک می‌کند تا از این احساسات به‌درستی استفاده کنیم.

۲. چرا باید دایره واژگان هیجانی خود را گسترش دهیم؟

جزئی‌نگری هیجانی، به معنای توانایی شناسایی دقیق و نام‌گذاری احساسات مختلف، نقش بسیار مهمی در سلامت روان ایفا می‌کند. این مقاله به بررسی اهمیت این مهارت و روش‌های تقویت آن می‌پردازد. همچنین در ادامه، از تجربیات یک روان‌درمانگر در کار با مراجعین برای آشکار ساختن رازهای هوش هیجانی بهره خواهیم برد.

همه ما تجربه کرده‌ایم که احساسات ناخوشایندی داریم که نمی‌توان آن‌ها را به‌راحتی توصیف یا نام‌گذاری کرد. ممکن است این احساسات را به‌سادگی «حال بد» یا «ناراحتی» بنامیم، اما آیا می‌دانید که بیان دقیق‌تر احساسات می‌تواند به بهبود وضعیت روانی‌مان کمک کند؟ در واقع، جزئی‌نگری هیجانی به معنای توانایی تفکیک و شناسایی انواع مختلف احساسات است که می‌تواند در بهبود روابط فردی و ارتقاء سلامت روان تاثیر بسزایی داشته باشد.

استفاده از برچسب‌های دقیق‌تر برای احساسات، می‌تواند در بهبود وضعیت روانی ما، هم در لحظه و هم در بلندمدت، موثر واقع شود. این دقت در نام‌گذاری احساسات همان جزئی‌نگری هیجانی است.

هوش هیجانی: کلید موفقیت در زندگی شخصی و حرفه‌ای

فواید جزئی‌نگری هیجانی

جزئی‌نگری هیجانی یا توانایی شناسایی دقیق و نام‌گذاری احساسات مختلف، یکی از مهارت‌های کلیدی برای حفظ سلامت روان است. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که این مهارت نقش چشمگیری در بهبود وضعیت روانی انسان‌ها دارد. برای مثال، تحقیقی در سال ۲۰۱۵ نشان داد افرادی که می‌توانند در مواجهه با استرس شدید احساسات خود را تمایز دهند، کمتر از استراتژی‌های مقابله‌ای مضر مانند پرخوری، مصرف الکل یا پرخاشگری استفاده می‌کنند.

این به این معناست که فردی که قادر است احساسات خود را به‌طور دقیق و واضح مانند «عصبانی»، «غمگین»، «ناامید» یا «شرمنده» در یک موقعیت خاص، مانند درگیری با یک دوست، توصیف کند، احتمالاً نسبت به فردی که احساسات خود را مبهم بیان می‌کند و عباراتی مانند «حالم بد است» یا «ناراحتم» را به کار می‌برد، وضعیت روانی بهتری خواهد داشت.

جالب است بدانید که فواید جزئی‌نگری هیجانی تنها به موقعیت‌های بحران و استرس محدود نمی‌شود. همان تحقیق در سال ۲۰۱۵ نشان داد که افرادی که احساسات خود را به‌طور دقیق و خاص نام‌گذاری می‌کنند، کمتر در معرض دوره‌های شدید اضطراب و افسردگی قرار می‌گیرند.

جزئی‌نگری هیجانی چگونه عمل می‌کند؟

اما چگونه استفاده از واژگان دقیق‌تر برای توصیف احساسات می‌تواند به کاهش استرس و بهبود وضعیت روانی کمک کند؟ پاسخ ساده این است که: هرچه احساسات خود را با دقت بیشتری توصیف کنیم و زمینه‌ای که این احساسات در آن شکل می‌گیرند را بهتر درک کنیم، اطلاعات بیشتری خواهیم داشت تا تصمیم بگیریم کدام روش برای مدیریت این احساسات مناسب‌تر است. تحقیقات علوم اعصاب نشان می‌دهند که نام‌گذاری دقیق احساسات می‌تواند فعالیت نواحی مغزی مرتبط با احساسات منفی را کاهش دهد و در نتیجه فرد راحت‌تر می‌تواند با آن‌ها کنار بیاید.

برای درک بهتر این موضوع، لازم است نگاهی عمیق‌تر به ماهیت احساسات خود داشته باشیم. احساسات چیستند؟ لیزا فلدمن بارات، دانشمند اعصاب، این‌گونه توضیح می‌دهد: «احساسات، حالت‌های مغز شما هستند که به‌طور خودکار و براساس اطلاعات بدنی شما به شما می‌گویند که چه چیزی در اطراف شما در حال وقوع است.»

تصور کنید در یک شب تاریک در حال قدم زدن در خیابانی خلوت هستید و ضربان قلبتان تند می‌زند، دستانتان عرق کرده و نفس کشیدن برایتان دشوار است. این احساسات جسمانی ممکن است شما را به یاد ترس بیندازد. اما اگر همان احساسات جسمانی را هنگام صرف شام با فردی که به او علاقه دارید تجربه کنید، ممکن است آن را به‌عنوان جذابیت توصیف کنید.

ارتباط فیزیولوژی و محیط

در دنیای امروز، ما در موقعیت‌های مختلف احساسات متفاوتی را تجربه می‌کنیم. نکته جالب اینجاست که همان تجربیات فیزیولوژیکی ما، بسته به موقعیت و زمینه، می‌تواند باعث واکنش‌های مختلفی شود. به‌عنوان مثال، وقتی در موقعیت خطرناکی قرار می‌گیریم، ترس به بدن ما سیگنال می‌دهد که آماده مقابله یا فرار شویم. این احساس ترس به‌طور طبیعی به ما کمک می‌کند تا از خطرات احتمالی دوری کنیم. اما در موقعیت‌های دیگر، مانند زمانی که به فردی علاقه‌مند می‌شویم، احساس جذابیت می‌تواند توجه ما را به او جلب کرده و ارتباط‌مان را تقویت کند.

مهم‌ترین نکته این است که تاریخچه شخصی ما نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری احساسات و واکنش‌های‌مان دارد. تجربیات هیجانی ما از همان ابتدا تحت تأثیر دیگران، به‌ویژه مراقبان اولیه‌مان قرار می‌گیرد و این تجربیات به ما کمک می‌کند تا احساسات مختلف را به‌عنوان مفاهیم خاص درک کنیم. به‌عنوان مثال، ممکن است مفهوم «خشم» برای هر فرد با ترکیبی از علائم مختلف، مانند قرمز شدن صورت یا تنش عضلانی در زمان عصبانیت، تعریف شده باشد.

نام‌گذاری دقیق‌‌تر احساسات چگونه به بهبود واکنش‌ها کمک می‌کند؟

جزئی‌نگری هیجانی به ما کمک می‌کند تا احساسات خود را به‌طور دقیق‌تر شناسایی کنیم، که این مهارت می‌تواند واکنش‌های ما را در برابر موقعیت‌های مختلف بهبود بخشد. برای مثال، اگر در ترافیک گیر کرده‌ایم و احساس عصبانیت می‌کنیم، اگر بتوانیم احساس‌مان را دقیق‌تر نام‌گذاری کنیم (مثلاً «آزار ملایم» یا «خشم شدید»)، قادر خواهیم بود واکنش مناسب‌تری نشان دهیم. برای مثال، احساس «آزار ملایم» ممکن است ما را ترغیب کند تا موقعیت را رها کنیم، در حالی که «خشم شدید» ممکن است ما را به اقدامی برای تغییر شرایط وادار کند.

همچنین، دقت در نام‌گذاری احساسات می‌تواند به ما کمک کند تا جزئیات جدیدی را شناسایی کرده و در نتیجه احساسات جدیدی را تجربه کنیم. به‌عنوان مثال، اگر در هنگام یک تعارض رابطه‌ای متوجه شویم که احساس گرسنگی داریم، ممکن است از بروز احساس خشم جلوگیری کرده و واکنشی متفاوت داشته باشیم.

چگونه جزئی‌نگری هیجانی را تقویت کنیم؟

برای تقویت جزئی‌نگری هیجانی، اولین گام این است که خود را با واژه‌ها و عبارات دقیق‌تری برای توصیف احساسات آشنا کنیم. همان‌طور که لیزا فلدمن بارات، یکی از متخصصان برجسته در این زمینه، در کتاب خود «چگونه احساسات ساخته می‌شوند» بیان می‌کند، یادگیری واژگان جدید می‌تواند به ما کمک کند تا مفاهیم متفاوتی برای احساسات‌مان ایجاد کنیم. این کارشناس همچنین پیشنهاد می‌دهد برای گسترش درک هیجانی‌مان، می‌توانیم از تجربیات دیگران بهره‌مند شویم؛ مثلاً از طریق خواندن کتاب‌ها، تماشای فیلم‌ها یا حتی انجام فعالیت‌های جدید، دیدگاه‌های مختلفی را پیدا کنیم که به ما کمک می‌کند احساسات‌مان را بهتر بشناسیم.

چگونه هیجانات‌مان را بهتر نام‌گذاری کنیم؟

هوش هیجانی: کلید موفقیت در زندگی شخصی و حرفه‌ای

۳.شما احساسات خود را شناسایی کرده‌اید، حالا چه باید کنید؟

آگاهی از احساسات تنها اولین قدم است، اما برای بهبود کیفیت زندگی، باید بتوانید آن‌ها را به درستی مدیریت کنید. در این گزارش، به چهار روش کلیدی اشاره می‌کنیم که به شما کمک می‌کنند تا مهارت‌های مدیریت هیجانی خود را تقویت کنید و به یکی از ارکان اصلی هوش هیجانی دست یابید. در ادامه، چهار استراتژی مهم را بررسی می‌کنیم که می‌توانند به شما در کنترل بهتر احساسات و واکنش‌هایتان کمک کنند.

هوش هیجانی: کلید موفقیت در زندگی شخصی و حرفه‌ای

یک: لحظه‌ای از احساسات خود فاصله بگیرید

در موقعیت‌های هیجانی شدید، طبیعی است که ابتدا تمایل به واکنش نشان دادن داشته باشیم و تحت تأثیر احساسات خود عمل کنیم. اما بهترین روش این است که در این لحظات تمرکز خود را روی آگاهی از وضعیت و احساسات خود معطوف کنیم و از واکنش‌های فوری پرهیز کنیم. به جای اینکه اجازه دهیم سیستم لیمبیک مغز (مسئول هیجانات) شما را به رفتارهای واکنشی هدایت کند، سعی کنید از قشر پیشانی مغز (که مسئول پردازش تصمیمات منطقی است) استفاده کرده و آگاهانه تصمیم بگیرید که چگونه عمل کنید.

البته این کار آسان نیست. اولین گام این است که علائم فیزیکی مرتبط با احساسات منفی را شناسایی کنید. هنگامی که با چنین احساسی روبرو می‌شوید، چند لحظه از خود فاصله بگیرید و تصور کنید دیگران شما را چگونه خواهند دید. این لحظات فاصله گرفتن به شما کمک می‌کند تا در شرایط بحرانی تصمیمات منطقی‌تری اتخاذ کنید.

دو: گفتگوی درونی خود را کنترل کنید

بسیاری از ما بدون اینکه متوجه باشیم، به طور مداوم در پس‌زمینه ذهن خود با خود صحبت می‌کنیم. این گفتگوها می‌توانند بر افکار و احساسات ما تأثیر زیادی بگذارند. برای مثال، افکار ما ممکن است به شکل‌هایی مانند «چرا این وضعیت این‌قدر سخت است؟» یا «چقدر حق با من است و دیگران اشتباه می‌کنند!» بروز پیدا کنند.

آگاهی از این گفتگوها و باورهای درونی می‌تواند به شما کمک کند تا احساسات خود را بهتر مدیریت کنید. برای کنترل هیجانات منفی، باید باورهای درونی خود را شناسایی کرده و بررسی کنید که چقدر این باورها مفید و واقع‌بینانه هستند. به جای توجیه شرایط، از خود بپرسید: «نگه داشتن این باور برای من چه فایده‌ای دارد؟» و «کدام بخش‌های این موقعیت را می‌توانم تغییر دهم؟»

سه: از دیگران کمک بگیرید

گاهی اوقات در شرایطی قرار می‌گیریم که احساسات‌مان به طور کامل بر ما غلبه می‌کنند. در این لحظات، می‌توانیم از افراد مورد اعتماد خود کمک بگیریم تا یادآوری کنند که ممکن است تحت تأثیر احساسات خود باشیم. برای این کار، می‌توانید یک علامت یا کلمه خاص با آن‌ها تعیین کنید تا در مواقع نیاز، به شما یادآوری کنند.

البته ممکن است گاهی آن‌ها اشتباه کنند یا در زمان‌های حساس شما را به چالش بکشند. اما به جای واکنش منفی، به این نکته توجه کنید که این افراد در تلاش هستند به شما کمک کنند و شما خود از آن‌ها خواسته‌اید که در چنین شرایطی کنار شما باشند. بنابراین، با شکیبایی و قدردانی به آن‌ها پاسخ دهید.

چهار: کنجکاوی را در خود تقویت کنید

مغز ما به طور طبیعی تمایل دارد که به سرعت قضاوت‌ها و نتیجه‌گیری‌های فوری بکند. این قضاوت‌ها ممکن است دقیق نباشند، اما اغلب به نظر درست می‌آیند و بسیاری از هیجانات منفی ما از همین قضاوت‌های زودهنگام ناشی می‌شود. بنابراین، تقویت کنجکاوی نسبت به دیدگاه‌ها و برداشت‌های دیگران از وقایع و رفتارها می‌تواند به شما کمک کند تا از قضاوت‌های نادرست و فوری اجتناب کنید.

اگر در موقعیت‌های آرام‌تر این نوع کنجکاوی را پرورش دهید، در مواقع هیجانی شدید نیز قادر خواهید بود از واکنش‌های آنی خود جلوگیری کرده و به تصمیم‌گیری‌های آگاهانه‌تری دست یابید. یکی از مزایای این کنجکاوی این است که به تقویت همدلی و ایجاد ارتباطات عمیق‌تر با دیگران کمک می‌کند.

این استراتژی‌ها همه بر هدف مشترکی تمرکز دارند: شناسایی و مدیریت آگاهانه و هدفمند هیجانات. همانطور که برای تسلط بر هر مهارت دیگری نیاز به تمرین دارید، ممکن است در این مسیر گاهی اشتباهاتی هم داشته باشید. اما مزایای این مهارت می‌تواند تأثیرات شگرفی در زندگی شخصی و حرفه‌ای شما بگذارد. در نهایت، با کنترل بیشتر احساساتتان، زندگی شما می‌تواند به طرز چشمگیری بهبود یابد.

۴. هوش هیجانی یک مجموعه مهارت است

پیتر سالووی، یکی از پژوهشگران برجسته در زمینه هوش هیجانی، برخی از سوءتفاهمات رایج در مورد این مفهوم را روشن می‌کند.

در اواخر دهه ۱۹۸۰، مایر و من متوجه شدیم که گروه‌های مختلف به‌طور جداگانه در حال مطالعه موضوعاتی نظیر حرکات صورت، واژگان هیجانی و مدیریت احساسات هستند. این امر باعث شد تا به این نتیجه برسیم که باید یک چارچوب کلی وجود داشته باشد که تمامی این مباحث را در بر گیرد. در این زمان بود که ما مفهوم «هوش هیجانی» را معرفی کردیم؛ مجموعه‌ای از مهارت‌ها که توانایی‌های مرتبط با هیجانات را توصیف می‌کند.

هوش هیجانی شامل چهار طبقه اصلی است

اولین خوشه از هوش هیجانی، شناسایی هیجانات در خود و دیگران است. این شناسایی می‌تواند از طریق زبان بدن، حالات صورت و حتی گفتار انجام شود.
دومین خوشه به درک نحوه استفاده از واژگان هیجانی و تغییرات آن‌ها در طول زمان مربوط می‌شود. به‌عنوان مثال، چرا احساس شرم گاهی باعث بروز خشم می‌شود یا چرا حسادت معمولاً با نوعی از رقابت همراه است.
سومین بخش از هوش هیجانی، مدیریت هیجانات است. این مدیریت نه‌تنها شامل کنترل هیجانات فردی می‌شود، بلکه به مدیریت هیجانات دیگران نیز مربوط است.
چهارمین خوشه، استفاده از هیجانات است که می‌تواند در فعالیت‌های شناختی مانند حل مسائل و تصمیم‌گیری به کار گرفته شود.

زمانی که به راهی برای اندازه‌گیری هوش هیجانی دست یافتیم، متوجه شدیم که باید نشان دهیم هوش هیجانی فراتر از ویژگی‌های شخصیتی استاندارد است. به عبارت دیگر، باید نشان دهیم که هوش هیجانی در کنار پنج ویژگی اصلی شخصیت (گشودگی به تجربه، وجدان، توافق‌پذیری، روان‌رنجوری و برون‌گرایی) و همچنین هوش عمومی (IQ)، می‌تواند نتایج مختلف را پیش‌بینی کند. تنها در این صورت است که می‌توانیم به اعتبار هوش هیجانی اطمینان کنیم.

هوش هیجانی تعیین کننده موفقیت است

در طول ۲۰ سال تحقیق، ما نشان دادیم که هوش هیجانی نه‌تنها موفقیت در مدرسه، محل کار و روابط شخصی را پیش‌بینی می‌کند، بلکه بر ارزیابی‌های مثبت عملکرد شغلی، ایده‌های خلاقانه و روابط اجتماعی نیز تأثیرگذار است. افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند، معمولاً تعاملات بهتری با افراد غریبه دارند و ارتباطاتشان از نظر همدلی بالاتر ارزیابی می‌شود.

در نهایت، باید به این نکته توجه داشته باشید که برخلاف باورهای رایج که هوش هیجانی را به ویژگی‌های شخصیتی مرتبط می‌دانند، این مفهوم در واقع یک مجموعه از مهارت‌ها و توانایی‌هایی است که می‌توان آن را آموخت و تقویت کرد.

نتیجه گیری

هوش هیجانی نه تنها ابزاری قدرتمند برای تغییر زندگی است، بلکه می‌تواند به‌طور چشمگیری شرایط فردی و حرفه‌ای شما را دگرگون کند. اگر نتوانید احساسات خود را شناسایی کنید، خود را در معرض خطرات جدی قرار خواهید داد. بدون توانایی مدیریت هیجانات، هیچ کنترلی بر رفتارها و واکنش‌های خود نخواهید داشت. بدون آگاهی از احساساتتان، قادر به اتخاذ تصمیمات صحیح نخواهید بود و در درازمدت، روابط و سلامت روانتان دچار مشکلات جدی می‌شود.

اگر از هوش هیجانی استفاده نکنید، روابط شخصی و حرفه‌ای شما به‌طور مستمر آسیب خواهد دید. ناتوانی در شناسایی و استفاده درست از هیجانات نه تنها باعث تضعیف روابط شما با دیگران می‌شود، بلکه در مواجهه با چالش‌ها و بحران‌ها نیز ناتوان خواهید ماند. زندگی بدون استفاده از این مهارت‌ها می‌تواند شما را در موقعیت‌های استرس‌زا و بحرانی به‌شدت آسیب‌پذیر کند.

اگر نتوانید از احساسات خود به‌طور مؤثر برای رشد و موفقیت استفاده کنید، در دنیای امروز از قافله عقب خواهید ماند. در جامعه‌ای که همه به دنبال تسلط بر هیجانات خود هستند، اگر در این زمینه ضعف نشان دهید، شانس زیادی برای پیشرفت نخواهید داشت. برای تغییر زندگی‌تان باید هوش هیجانی خود را به‌طور جدی ارتقا دهید و از آن برای بهبود روابط، تصمیم‌گیری‌ها و سلامت روان خود بهره‌برداری کنید.

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید