مجله سیمدخت
0

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود
بازدید 35

جرج میلر با فیلم “فیوریوسا: حماسه مدمکس” به جای ساختن فیلمی هیجان‌انگیزتر از “جاده‌ی خشم”، به غنی‌تر کردن اسطوره‌شناسی دنیای مکس دیوانه می‌پردازد. این اثر یک تراژدی پنج‌ پرده‌ای درباره‌ی فقدان، تروما و رنج است.

فیوریوسا: حماسه مدمکس، با اینکه پیش‌درآمدی برای مکس دیوانه: جاده‌ی خشم است، با همان معیاری سنجیده می‌شود که معمولاً دنباله‌های آثار بزرگ ارزیابی می‌شوند. فیلمی که پس از قسمت موفق و تحسین‌شده‌ای از یک مجموعه پرطرفدار عرضه می‌شود، باید تعادلی کم‌یاب از عناصر آشنا و دستاوردهای جدید را به نمایش بگذارد تا قابل قبول باشد. احتمال زیادی وجود دارد که اثر تازه، یا در تقلید و تکرار بی‌سلیقه‌ی ویژگی‌های فیلم قبلی متوقف شود یا در تلاش برای فراتر رفتن از دستاوردهای بی‌نظیر آن ناکام بماند. اگر آن «فیلم قبلی» جاده‌ی خشم باشد که در پانتئون بزرگان سینمای اکشن جای دارد، اصرار به «فراتر» رفتن از آن، شکست را تضمین می‌کند. هیچ کوهنورد عاقلی پس از رسیدن به قله، به سمت بالا ادامه نمی‌دهد!

خوشبختانه جرج میلر، برخلاف شخصیت اصلی فرانچایز مشهورش، دیوانه نیست! او بهتر از هر کسی می‌داند که حاصل کارش در جاده‌ی خشم به معجزه شباهت دارد. یک فیلم رادیکال ۱۵۰ میلیون دلاری که از دل جهنم تولیدی کابوس‌وارش بیرون آمد و به یکی از کمال‌گرایانه‌ترین دستاوردهای تاریخ سینمای اکشن تبدیل شد. یک سکانس تعقیب و گریز دو ساعته با روایتی مینیمال و اجرایی ماکسیمال که ظاهری زمخت و خشن دارد اما لبریز از ظرایف و جزئیات خلاقانه است. اثری که در آن «اعمال» نقش «کلمات» را ایفا می‌کنند و «زد و خورد»ها، فرمی از «گفت‌و‌گو» هستند.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

رویکرد «خالص» و «بدون حشویات» میلر در فیلم “جاده‌ی خشم” نتیجه و نقطه‌ی اوج سال‌ها دلبستگی او به سینمای صامت است. این کارگردان استرالیایی سینما را به عنوان «موسیقی تصویری» توصیف کرده و احساسی را که از توالی تصاویر به وجود می‌آید، بر هر جنبه‌ی دیگر تجربه‌ی تماشا ارجح می‌داند. با چنین نگرشی، «ریتم» به واژه‌ی کلیدی در فهم حساسیت‌های زیباشناختی میلر تبدیل می‌شود. از این منظر، تمام کارنامه‌ی میلر به مثابه تمرینی برای نمایش بزرگ “جاده‌ی خشم” به نظر می‌رسد.

با این حال، اهمیت جرج میلر به عنوان فیلمساز به سال‌ها پیش از “جاده‌ی خشم” بازمی‌گردد و بخش بزرگی از این اهمیت به مجموعه‌ی “مکس دیوانه” مربوط می‌شود. این فرانچایز به تنهایی زیرژانر جدیدی را در ژانر علمی-تخیلی و داستان‌های پساآخرالزمانی ایجاد کرد، زیرژانری که با عناوین مختلف شناخته می‌شود.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

شخصیت لرد یومانگس در فیلم Mad Max: The Road Warrior (بالا) و شخصیت سوییت توث در سریال Twisted Metal (پایین)

ایده‌ی قدرت‌گیری گنگسترها و قبیله‌های بدوی با نشانه‌های ظاهری از پادفرهنگ پانک (Punk Counterculture)، در جهانی که پس از فاجعه‌ای ویران‌گر به پایان تمدن رسیده، به زیرژانری با نام «Punk Apocalypse» یا «Apunkalypse» انجامیده است. از سوی دیگر، این‌که آخرالزمان پوشش گیاهی و ذخایر آب سیاره را نابود کرده و به «کره‌ی خاکی» معنای جدیدی داده است، با تاکید بر بحران‌های زیست‌محیطی، عنوان «Desert Punk» را به توصیف دقیقی برای جهان میلر تبدیل می‌کند.

تمام تکنولوژی‌ها و وسایل دنیای آخرالزمانی مدمکس، از ماشین‌ها و اسلحه‌ها تا جزئیات لباس‌ها، اشیایی بازیافتی و تغییرکاربری‌شده از وسایل ازکارافتاده هستند. این موضوع باعث می‌شود اصطلاح «Scavenged Punk» نیز برای این جهان داستانی مناسب باشد. همچنین، اهمیت سوخت‌های فسیلی به عنوان یکی از منابع اصلی باقی‌مانده برای بشر، جهان مکس دیوانه را در چارچوب گسترده‌تر زیرژانر «Diesel Punk» نیز قرار می‌دهد. خلاقیت میلر در سه‌گانه‌ی اصلی مدمکس را می‌توان در گوشه‌گوشه‌ی فرهنگ عامه‌ی آمریکا در قرن بیست‌ویکم مشاهده کرد؛ از اشاره‌های متعدد در سریال‌های انیمیشنی مانند سیمپسون‌ها (The Simpsons) و ساوت پارک (South Park) تا هویت دنیای مجموعه بازی‌های فلز درهم‌تنیده (Twisted Metal) و فال‌اوت (Fallout).

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

فیلم Mad Max: The Road Warrior (بالا) و بازی Fallout 3 (پایین)

با وجود اهمیت فرهنگی فرانچایز “مکس دیوانه” و ارزش‌های سینمایی فیلم دوم از سه‌گانه‌ی اصلی، نمی‌توان انکار کرد که “جاده‌ی خشم” از نظر غنای زیباشناختی تفاوت چشم‌گیری با دیگر قسمت‌های این مجموعه دارد. ساخته‌ی ۲۰۱۵ میلر، در واقع، ریبوت کاملی برای فرانچایز بود؛ اما به‌طرزی حیرت‌آور، به جای ارائه‌ی پیش‌زمینه‌ی مفصل درباره‌ی نسخه‌ی جدید برهوت، تنها تکه‌های کوچکی از هویت این جهان را که برای روایت برق‌آسا و صاعقه‌وارش مفید بود، برداشت و از کنار بقیه بی‌اعتنا گذشت.

این ویژگی “جاده‌ی خشم”، فیلم “فیوریوسا” و پیش‌درآمد تولیدنشده‌ی مرتبط با مکس، یعنی “مکس دیوانه: برهوت” را در موقعیتی خاص قرار می‌دهد. این دو پروژه، که یکی به تولید رسید و دیگری -حداقل تا امروز- از تولید دور است، دو فیلمنامه‌ای هستند که جرج میلر و همکاران نویسنده‌اش پیش از فیلمبرداری “جاده‌ی خشم” نوشته بودند. اگرچه “جاده‌ی خشم” -در اقدامی که برای یک تولید پرهزینه در سینمای جریان اصلی آمریکا جنون‌آمیز به نظر می‌رسد- بدون فیلمنامه و بر اساس ۳۵۰۰ پنل استوری‌بورد ساخته شد، میلر به لطف نگارش دو فیلمنامه‌ی “فیوریوسا” و “برهوت”، تصویری شفاف از مسیری که شخصیت‌های اصلی تا رسیدن به نقطه‌ی کنونی‌شان طی کرده‌اند، در ذهن داشت.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

به همین دلیل، فیلم فیوریوسا به عنوان یک پیش‌درآمد، ویژگی توضیحی پیدا می‌کند. این ویژگی توضیحی، باعث می‌شود که از تجربه‌ی سینماییِ خالص و خلاقانه‌ی جاده‌ی خشم فاصله بگیریم. این بار، به جای مواجهه با یک روایت مینیمال، با یک تراژدیِ پنج‌ پرده‌ای مفصل روبه‌رو هستیم. در نتیجه، هارمونیِ میخکوب‌کننده‌ای که در جاده‌ی خشم میان توانایی‌های جرج میلر به عنوان یک فیلمساز و روایت مینیمال برقرار بود، در فیوریوسا غایب است و تجربه‌ای «معمولی‌تر» را ارائه می‌دهد.

اما انتخاب طبیعی و قابل‌درک میلر برای تنظیم خصوصیات فیوریوسا، فرصتی فراهم می‌کند تا ارائه‌ی تازه‌ی فرانچایز مکس دیوانه هویت مستقل خودش را پیدا کند. بهتر از آن، میلر و همکارانش واقعاً داستانی شایسته‌ی توجه برای روایت کردن دارند! نتیجه، اثری است که به جای خلوص ریتمیک، بر غنی‌تر کردن اسطوره‌شناسی جهان مکس دیوانه متمرکز می‌شود و در نهایت، مانند هر پیش‌درآمد خوب دیگر، درک تماشاگر از داستانی آشنا را به شکلی معنادار کامل‌ می‌کند.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

فیوریوسا با استفاده از ساختار پنج‌ پرده‌ای و روایت بلند و حساب‌شده‌اش، از زوایای مختلف به یک تراژدی یونانی شباهت پیدا می‌کند. اولین جنبه‌ی این شباهت، تاکید بر ماهیت اساطیری داستان است. همانند یک تراژدی یونانی، ماجرای فیوریوسا، داستانی پرشور و اغراق‌آمیز است که عناصری مشابه با واقعیت دارد اما با اسطوره‌شناسی در هم آمیخته است. خاصیت توضیحی و تکمیلی فیلم در نسبت با جاده‌ی خشم، روایت فیوریوسا را به ورق زدن کتاب تاریخ «برهوت» شبیه می‌کند. این وضعیت، به پیش‌دانسته‌های تماشاگران از اجرای یک تراژدی یونانی درباره‌ی شخصیت‌های اصلی نمایش، بی‌شباهت نیست. ادیت هال در بخشی از کتاب تراژدی یونانی: رنج کشیدن زیر آفتاب (Greek Tragedy: Suffering Under the Sun)، می‌نویسد:

تمام تراژدی‌های یونانی در زمانی رخ می‌دادند که حتی مخاطبان اولیه‌شان هم گذشته‌ای دور از آنها می‌دانستند. در دوران پانصد سال قبل از میلاد مسیح، مردم آتن باور داشتند که شخصیت‌های قهرمانانه‌ای که در این تراژدی‌ها به تصویر کشیده شده‌اند (مانند آگاممنون، آنتیگونه، یا هراکلس)، در واقعیت وجود داشته‌اند، اگرچه در چندین قرن پیش از آن زمان. بنابراین، تراژدی‌های یونانی نوعی احضار ارواح جمعی بودند؛ تلاش برای زنده کردن و یادآوری چهره‌های مشهوری که مدت‌ها پیش از آنکه درگذشته‌اند، مرتکب شده بودند.

این ویژگی گذشته‌نگر تراژدی یونانی، همزمان با جنبه‌های فیوریوسا به عنوان یک پیش‌درآمد، و هم با وزن اسطوره‌ای داستان فیلم، توافق دارد. فیلم فیوریوسا با جمله‌ای از تاریخ‌دان (جرج شوتساو) آغاز می‌شود که به عنوان راوی حضور دارد. حضور شخصیتی مانند او، به طور مستقیم به بُعد اسطوره‌ای داستان مربوط می‌شود. میلر پیش‌تر در «جنگجوی جاده» نیز به سرگذشت قهرمان خود از زاویه افسانه‌ای نگاه کرده بود، که این افسانه‌سازی در آینده توسط دیگران تعریف می‌شود. این ایده، با تأثیر و عمق کمتر، در پایان فیلم سوم از سه‌گانه‌ی اصلی، یعنی “آن‌ سوی تاندردوم” (Mad Max Beyond Thunderdome) نیز حضور دارد. در پایان فیلم فیوریوسا، وقتی تاریخ‌دان به باورهای مختلف درباره‌ی سرنوشت دمنتوس (با بازی کریس همزورث) اشاره می‌کند، این تلفیق خیال و واقعیت به وضوح مورد تأکید قرار می‌گیرد.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

فیلم «فیوریوسا» به طور مستقیم به اسطوره‌ی یونانی «فیوریز» یا «ارینیس»، الهه‌های انتقام که پیمان‌شکنان و قاتلان را مجازات می‌دهند، اشاره دارد. در این فیلم، شخصیت فیوریوسا، در جاده‌ی خشم، با دیکتاتور تمامیت‌خواه به نام «برهوت» یا ایمورتان جو، که نقش آن توسط هیو کیز برن ایفا شده بود و حالا به جای او، لچی هولم بازی می‌کند، مبارزه می‌کند و در نهایت به انتقام می‌رسد و او را از بین می‌برد. این داستان به نمایش گذاشتن انتقام‌جویی زن سرسخت اشاره دارد، اما پیچیدگی اصلی و حقیقی دلیل این نام‌گذاری در زیرساخت معنایی جهان مکس دیوانه قرار دارد، جایی که پلات انتقام سرسراست فیلم فیوریوسا، ارتباط عمیق‌تری با مفهوم اسطوره‌ای از انتقام دارد.

دمنتوس، با وجود آنکه آنتاگونیست داستان فیوریوسا است، ویژگی‌هایی از “قهرمان تراژیک” یونانی را نیز به خود می‌گیرد. او با قتل مری جاباسا (با بازی کاریزماتیک چارلی فریزر)، به طور اشتباه، گناهی بسیار سنگین می‌کند که عواقب آن نمی‌تواند تا دهه‌ها پاک شود. همچنین، مانند فیوریوسا، او برای از دست دادن عزیزانش، در عذابی دائمی فرو می‌رود. از دست دادن اعضای خانواده، جزء اساسی داستان تراژدی یونانی است، همانطور که ادیت هال توضیح می‌دهد:

غیاب افراد نزدیک، مانند همسران، والدین، فرزندان یا خواهر و برادر، زندگان را به شدت عذاب می‌دهد. آنها که به طور معمول از نزدیکان خود جدا می‌شوند، موجب مراسمی شدیدی می‌شوند که تسلی ناپذیر است و ممکن است تحت تأثیر ارواح یا ارینیس (فیوریز)، تجربه آزار و اذیت قرار گیرند.

از این منظر، “فیوریوسا” همان الهه‌ای است که خدایان برای انتقام از دمنتوس فرستادند. در پایان پرده‌ی چهارم فیلم، تاریخ‌دان “فیوریوسا” را به عنوان “تاریک‌ترین فرشته” توصیف می‌کند و ظاهر “فیوریوسا” در حالی که دمنتوس را گیر می‌اندازد، به طور مستقیم به این تفسیر فرابشری از یک قهرمان خشمگین اشاره دارد.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمودفیوریوسا در پایان داستان، در حالی که دمنتوس را گیر می‌اندازد، شنلی بر تن دارد. این تصویر نه تنها به او ظاهری مناسب با اسطوره‌ی “الهه‌ی انتقام” و عنوان “تاریک‌ترین فرشته” می‌بخشد، بلکه بر تشابهی که با دمنتوس دارد، نیز تأکید می‌کند.

اما فیلمنامه‌ی جرج میلر و نیک لاتوریس در “فیوریوسا” به ویژگی ارزشمندی دست پیدا کرده است که از مرزهای معمولی “انتقام‌جویی” فراتر می‌رود. این فیلم، با وجود حماسه‌ی اکشن بزرگی که حول تنها هدف انتقام از قاتل مادرش گردش می‌کند، به طریق دراماتیک و پررنگ، مفاهیم “انتخاب”، “امید” و “آزادی” را بررسی می‌کند. این سه مفهوم نه تنها به روانشناسی شخصیت‌ها، بلکه به سه جریان تماتیک مهم داستان نیز مرتبط هستند: “فقدان”، “تروما” و “رنج”.

در مورد قهرمانی، “فیوریوسا” به عنوان شخصیت اصلی، مثل هیروهای متعارف، نیست. مکس راتاکانسکی، یک مامور پلیس است که پس از از دست دادن همسر و فرزندش، به یک یاغی و سپس مزدور تبدیل می‌شود. تصمیمات او همیشه به منافع و بقای خودش مربوط می‌شود، و گاهی او می‌تواند به دیگران کمک کند، اما هرگز انتظار فداکاری از او نداریم. این توصیف، برای هر دو نسخه‌ی مل گیبسون و تام هاردی، صدق می‌کند.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

فیوریوسا دارای داستانی منحصر به فرد است. او نه یک مزدور خودخواه است، بلکه یک رهبر. در ابتدا، وقتی که به زنِ سرتراشیده در جاده خشم برمی‌خوریم، او در حال هدایت یک شورش مخفی علیه قدرت بزرگ “برهوت” است. اگر فقط به منافع شخصی‌اش فکر می‌کرد، می‌توانست با کامیون زره‌پوش و مسلح عظیم‌اش به تنهایی به سوی مکان سبز حرکت کند. اما به جای آن، انتخاب کرد که به زنان اسیر ایمورتان جو، امید بخشد.

در اولین ظاهر فیوریوسا در فیلم، او یک دختربچه است، اما در همان سن، درگیر اعمال خطرناکی است که به نفع دیگران است. آغاز داستان، زمانی است که او تلاش می‌کند تا میوه‌ای را برای دوستش بچیند، که نماد “امید” در طول فیلم است. این میوه، “میوه‌ی ممنوع” نامیده می‌شود، زیرا در منطقه‌ای خطرناک و در ارتفاعی بالا و دور از دسترس قرار دارد. به نظر می‌رسد در دنیای “برهوت”، دستیابی به امید چیزی بسیار دشوار و جدی است و نباید به دنبال آن تلاش کرد. اما فیوریوسا امید را نه برای خودش، بلکه برای دیگران می‌خواهد.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

در دنیای “برهوت”، امید بی‌معناست به نظر شرور متن فیوریوسا، دمنتوس. همان‌طور که فیوریوسا، که خود نیز همچون او، عزیزانی را از دست داده، به یک موجود بی‌رحم و طمع‌گر تبدیل شده است، معتقد است در این جهان ویران و ترسناک، هیچ راهی به جز طغیان و فرمانبرداری وجود ندارد. در پایان داستان، دمنتوس به تشابه خود با فیوریوسا اشاره می‌کند: “اگر تو این کار را به درستی انجام دهی، تبدیل می‌شوی به من.” اینجاست که انتخاب فیوریوسا معنای خود را می‌یابد.

این قصه، با ارکان اسطوری و اغراق‌آمیز، به‌طور کامل توسط مردی که تاریخ را به شکلی تغییر داده و در آن داستانی هیجان‌انگیزتر را سرایت کرده است، بازگو می‌شود. از سوی دیگر، این داستان تماشاگر را به سمت یک خوانش استعاری و جدی می‌برد. به جای کشتن دمنتوس، فیوریوسا با همان “میوه‌ی ممنوع”، همان‌طور که مادرش خواسته بود، او را در زمین می‌کارد. سال‌ها بعد، فیوریوسای بالغ، این میوه را قبل از فرار از سیتادل، بین همسران ایمورتان جو تقسیم می‌کند. در حال چیدن میوه، به دمنتوسِ پیر و لاغر می‌گوید: “این نه برای تو است و نه برای من.” چرا که او امید را نه برای خودش، بلکه برای دیگران می‌خواهد.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

جرج میلر، با ایجاد شخصیت فیوریوسا، به عنوان “انتخاب” برجسته‌ی زن جسوری است که انتخاب مهم‌تری را پیش از این انجام داده بود: جلوگیری از تبدیل شدن به یک ابزار دیگر در چرخ ویرانگر و بیرحمی جهانی. فیوریوسا، با نقض قواعد سنتی “برهوت”، به وضوح از آنچه که در جهان تاریک و بی‌رحم “ضروری” به نظر می‌رسد، خارج می‌شود. به نظر جرج میلر، “رستگاری” که در پایان روایت جاده‌ی خشم به دست می‌آید، نتیجه‌ای از “امیدی” است که فیوریوسا با رویکرد متفاوتش نسبت به تروما و درد درونی خود، آن را خلق کرده است (که توضیح بیشتری در پایان متن داده می‌شود).

همان‌طور که ذکر شد، این “انتخاب” و “امید” را می‌توان از زاویه‌ی سیاسی نیز مورد بررسی قرار داد. سری فیلم‌های مکس دیوانه همواره دارای زیرمتن سیاسی بوده‌اند. در جهانی که تصور می‌شود پس از زوال تمدن، به علت خواسته‌ی ناپذیر قدرت‌طلبان به جنگ و تخریب سرانجام می‌رسد، از بین رفته است و بسیاری از منابع طبیعی نیز نابود شده‌اند. در این نظم جدید، فرمان‌روایان جدیدی بر سر منابع باقی‌مانده (مانند غذا، زخم و سوخت) به دست آورده‌اند و همچنان درگیر همسری از آنها هستند.

مدمکس: از ویرانی تا رستگاری، مسیری که فیوریوسا پیمود

در واقع، «برهوت» از مجموعهٔ مکس دیوانه، نسخه‌ای زیاده‌روی‌آمیز از جهان معاصرمان است، جایی که فرو می‌ریزد در آتشِ منفعت‌طلبی و جنگ‌افروزی و منابع طبیعی به انتها می‌رسند. بسیاری از ساکنان این دنیا به تباهی محکومند و تلاش برای “بقا” بیشتر به منافع فردی اهمیت می‌دهند. اخلاق و ارزش‌های انسانی به تدریج بی‌معنا می‌شوند و هر کس که به اصول و ارزش‌هایش پایبند باشد، با هزینه‌های سنگینی مواجه خواهد شد. گسترش این دیدگاه به صاحبان قدرت امنیت و آرامش فراهم می‌آورد تا بدون مزاحمت اعتراضات، حکومت کنند. اما دو فیلم اخیر از مجموعهٔ مکس دیوانه، یک آلترناتیو فکری را به ارمغان می‌آورند.

در جادهٔ خشم، همراه با “انتخاب” و “امید”، موضوع “رستگاری” و به ویژه “یکپارچگی” در تمرکز قرار دارد. هر دو مکس و “فیوریوسا” به دنبال رستگاری هستند، اما مسیرهای مختلفی را دنبال می‌کنند که نیازهای درونی هر کدام را ناپایدار می‌کند. رستگاری مکس در تلاش برای پاک شدن از ترس‌های گذشته‌اش است؛ او نتوانسته است عزیزانش را نجات دهد و احساس گناهی که دائماً او را همراهی می‌کند، رها نخواهد شد تا زمانی که به بقای خود فکر کند. بنابراین، تجربهٔ نزدیک‌ترین به رستگاری برای او ممکن است به شکل فداکارانه‌ای برای دیگران که به کمک او نیاز دارند، شکل گیرد.

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *