مجله سیمدخت
0

«جوکر: جنون مشترک»: از جنون انفرادی به جنون جمعی

«جوکر: جنون مشترک»: از جنون انفرادی به جنون جمعی
بازدید 42

در سال ۲۰۱۹، اکران فیلم «جوکر» موجی از شور و هیجان در میان جوانان آمریکایی ایجاد کرد که ربطی به کیفیت فیلم نداشت. در آن زمان دولت دونالد ترامپ در قدرت بود و بسیاری از جوانان طبقه متوسط احساس سرخوردگی می‌کردند. تاد فیلیپس فیلمی ساخته بود که این سرخوردگی را در قالب یک شورش بی‌هدف به تصویر می‌کشید. شخصیت اصلی او، با نام آرتور فلک، در حقیقت همان جوکر بود، اما هویت آرتور فلک و شخصیت او به‌اندازه چهره تاریک‌تر و شناخته‌شده‌ترش اهمیت داشت.

در آن زمان، مخاطبان ممکن بود تصور کنند که فیلیپس در حال نشان دادن چگونگی تبدیل یک انسان عادی به جوکر است و اینکه شاید در فیلم‌های بعدی شاهد داستان او در شهر گاتهام، بر هم زدن نظم و احتمالاً مواجهه‌اش با بتمن باشیم. اما این برداشت کمی مبهم به‌نظر می‌رسید، زیرا آرتور فلک به‌وضوح فردی ساده‌لوح بود و به نظر نمی‌رسید بتواند به آن ابرشرور هوشمند و دیوانه تبدیل شود. نقد فیلم «جوکر ۲» یا همان «جوکر: جنون مشترک» را با تمرکز بر این نکته آغاز می‌کنیم که تاد فیلیپس چگونه انتظارات مخاطبان را به چالش می‌کشد.

هشدار: در نقد فیلم «جوکر: جنون مشترک» خطر لو رفتن داستان وجود دارد!

در بیشتر آثار اقتباس‌شده از داستان جوکر که مستقیماً از کمیک‌ها الهام گرفته‌اند، جوکر شخصیتی شرور با گذشته‌ای رازآلود است؛ هیچ‌کس نمی‌داند دقیقاً از کجا آمده است. این گذشته‌ی نامعلوم هم بر جذابیت مرموز او می‌افزاید و تفاسیر مختلفی را ممکن می‌سازد. انگار سازندگان می‌خواهند بگویند که در شهری چنین فاسد و تاریک، ظهور ناگهانی جنایتکاری دیوانه امری طبیعی است و نبودنش جای شگفتی دارد. اما تاد فیلیپس در هر دو فیلمش که بر این شخصیت متمرکزند و به‌ویژه در فیلم دوم، دنیای متفاوتی را ترسیم می‌کند. او صرفاً از نام جوکر و شهر گاتهام استفاده می‌کند تا جهان خاص خود را بسازد و داستانی کاملاً متفاوت را روایت کند.

«جوکر: جنون مشترک»: از جنون انفرادی به جنون جمعیدر چنین شرایطی، ممکن است طرفداران کمیک‌ها و علاقه‌مندان به شخصیت جوکر که با انتظار تماشای فیلمی از شخصیت محبوب خود بلیط خریده‌اند، احساس ناامیدی کنند و تصور کنند که سازندگان فیلم، تنها نام و ظاهر جوکر را وام گرفته‌اند و هیچ شباهت دیگری به آن شرور معروف ندارد.

این دسته از مخاطبان احتمالاً پس از تماشای فیلم به شبکه‌های اجتماعی مراجعه کرده و به سرعت از سازندگان انتقاد می‌کنند و به دیگران هشدار می‌دهند که اگر برای دیدن همان جوکر آشنا و همیشگی به سینما می‌روند، هزینه‌شان را هدر ندهند.

با این حال، باید توجه داشت که جوکر شخصیتی آزاد و انعطاف‌پذیر است و هر سازنده یا کارگردانی می‌تواند به شیوه خود او را به تصویر بکشد. در واقع، این یکی از اصول اقتباس از هر اثری، چه در دنیای کمیک‌ها و چه در قالب‌های دیگر، است.

بنابراین، این انتقاد به اثر تاد فیلیپس وارد نیست؛ زیرا او در فیلم دوم صرفاً از نام شخصیت‌های مشهور دنیای کمیک‌های دی‌سی استفاده کرده، بی‌آنکه خود را متعهد به نسخه‌های پیشین سینمایی یا حتی کمیک‌ها بداند. هارلی کوئین او دیگر آن هارلی کوئین آشنا نیست؛ بیشتر شبیه عاشقی دل‌باخته است که مجذوب جوکر شده، و هاروی دنت نیز به عنوان دادستان شهر با تصویری که از او در دیگر آثار داریم تفاوت دارد، حتی خود جوکر هم به شکل دیگری به تصویر کشیده شده است.

در این چارچوب، فیلم مسیری متفاوت را دنبال می‌کند و داستان مردی را روایت می‌کند که زندگی با او سازگار نیست و ناگهان شعله‌ی عشقی تازه او را به زندگی امیدوار می‌کند، عشقی که همه‌ی معنای وجودش می‌شود و او را زنده نگه می‌دارد. بنابراین، نمی‌توان این انتخاب سازندگان را ایراد گرفت؛ «جوکر: جنون مشترک» مشکلات بزرگ‌تری دارد.

مهم‌ترین ایراد فیلم در استراتژی سازندگان برای استفاده از کلیشه‌های سینمای موزیکال نهفته است. آن‌ها هر زمان که بخواهند، این کلیشه‌ها را وارد می‌کنند و هر جا که ترجیح دهند، روایت داستان را به شیوه‌ای معمول ادامه می‌دهند.

به‌عبارتی، آن‌ها تصمیم گرفته‌اند که لحظات احساسی فیلم را با کلام و ترانه به نمایش بگذارند و احساسات شخصیت‌ها را در قالب رقص و آواز بیان کنند. این انتخاب شاید مشکلی ایجاد نمی‌کرد اگر این رقص و آواز فضایی تلخ و دردناک می‌داشت، اما مشکل زمانی آغاز می‌شود که این استراتژی در برخی صحنه‌ها نتیجه معکوس بدهد و از تأثیر آن‌ها بکاهد؛ چراکه ممکن است تماشاگر احساس کند سایر سکانس‌های فیلم اهمیت چندانی ندارند و حتی به نظر برسد که سازندگان نیز به این موضوع اذعان دارند.

«جوکر: جنون مشترک»: از جنون انفرادی به جنون جمعیدر چنین شرایطی، تمامی آن صحنه‌های پررنگ خارج از دادگاه و زندان که سرشار از همدلی با جوکر است، اهمیت خود را از دست می‌دهند و صرفاً به بهانه‌هایی برای پرداختن به یک عشق آتشین تبدیل می‌شوند. در این صورت، دیگر نیازی به وجود خود جوکر نیست؛ می‌شد این صحنه‌ها را حذف کرد، نام شخصیت را تغییر داد، زندگی پرمشقتش را به تصویر کشید و نشان داد که چگونه عشق او را به زندگی امیدوار کرده و ناکامی در رسیدن به معشوق، او را سرگشته و بی‌هدف رها کرده است.

به همین دلیل است که پایان‌بندی فیلم و مرگ جوکر/آرتور فلک هیچ شور و هیجانی برنمی‌انگیزد و فاقد جذابیت است؛ چراکه خود سازندگان او را به شخصیتی عادی بدل کرده‌اند که پس از جدایی از معشوق، انگیزه‌ای برای ادامه ندارد.

بنابراین، اقتباس از یک شخصیت و تغییر هویتش به چیزی جدید، نه‌تنها اشکالی ندارد، بلکه می‌تواند نقطه قوت فیلم باشد. اما وقتی این شخصیت، کسی چون جوکر است که شورشی به‌پا کرده و پیروان زیادی دارد و فیلم‌ساز نیز از این ماجرا به‌عنوان نقطه قوت خود یاد می‌کند، باید به همان اندازه که به عشق آتشین او با یک زن پرداخته می‌شود، به این فضای پرهیجان نیز توجه شود. در غیر این صورت، مخاطب این‌گونه حس می‌کند که در حال تماشای داستانی عاشقانه است که ضدقهرمانش، به‌طور تصادفی، فردی با لقب جوکر و پیروانی بیرون از زندان است.

اما خواسته‌های فیلم‌ساز در اینجا پایان نمی‌یابد؛ «جوکر: جنون مشترک» می‌خواهد اثری سرشار از غم و اندوه باشد. حتی رابطه عاشقانه میان زن و مرد نیز به‌جای آن‌که فضایی روشن‌تر و حس خوشبختی ایجاد کند، بیشتر فضایی اندوه‌بار و غم‌انگیز دارد. مشکل اما این است که این عشق به شکلی باورپذیر شکل نمی‌گیرد و ارتباط عمیقی نمی‌سازد که بتواند این حس غم را به تماشاگر منتقل کند و او را واقعاً در حال تماشای یک فیلم غم‌انگیز ببیند.

هیچ‌کدام از شخصیت‌ها به‌درستی نمی‌دانند از این رابطه چه می‌خواهند یا هدفشان چیست. در آغاز داستان به‌نظر می‌رسد که تکلیف ما با هارلی کوئین روشن است؛ او خود را در بیمارستان بستری کرده تا به یارش نزدیک‌تر شود. و جوکر نیز ظاهراً وضعیتی مشخص دارد؛ او درمانده و بی‌پناه است و هر نگاهی می‌تواند او را مجذوب و شیفته کند.

اما به‌تدریج این کشمکش و درگیری جذابیت خود را از دست می‌دهد، و این بیشتر به دلیل تغییرات ناگهانی فیلم‌ساز در روند داستان است. وکیل جوکر/آرتور به او توصیه می‌کند که تنها آرتور باشد و شخصیت جوکر را کنار بگذارد تا در دادگاه پیروز شوند و راهی برای آزادی پیدا کنند. این استراتژی منطقی به‌نظر می‌رسد، چرا که آزادی او از هر چیز دیگری مهم‌تر است. اما با شخصیتی عصیانگر روبه‌رو هستیم که نمی‌خواهد مانند دیگران رفتار کند؛ اساساً تمایز او در فرار از معمولی بودن است و همین سرکشی و جنون است که هارلی را شیفته او کرده. بنابراین، هارلی به‌عنوان معشوقه، در مقابل وکیل می‌ایستد و جوکر را طلب می‌کند، نه آرتور را.

در این کشاکش، هارلی پیروز می‌شود و جوکر را در وجود معشوق خود زنده می‌کند، در حالی که آرتور به حاشیه رانده می‌شود. اما ناگهان قصه دوباره تغییر مسیر می‌دهد؛ این بار بدون هیچ زمینه‌چینی، آرتور تصمیم می‌گیرد که جوکر را صرفاً شخصیتی خیالی معرفی کند، و اعلام می‌کند که تمام این مدت نقش شخصیتی را بازی کرده که خودش هم به آن باور نداشته است. هارلی، که عاشق جوکر است، احساس سرخوردگی کرده و رابطه را ترک می‌کند. این رفت و برگشت‌های مکرر در خواسته‌های شخصیت‌ها، بدون پیش‌زمینه‌سازی مناسب و با افزودن جزئیاتی بی‌ارتباط، مانند بارداری هارلی، باعث می‌شود که این عشق آتشین نیز مانند سرنوشت آرتور/جوکر از اهمیت و تأثیرگذاری لازم برخوردار نباشد.

«جوکر: جنون مشترک»: از جنون انفرادی به جنون جمعیدر چنین بستری، سکانس‌های موزیکال که قرار است بر این عشق تاکید کنند، جذابیت خود را از دست می‌دهند و دیگر تاثیرگذار نیستند. نتیجه اینکه فیلم، نه در بخش‌های غیرعاشقانه موفق عمل می‌کند -چرا که این سکانس‌ها در برابر سکانس‌های موزیکال رنگ می‌بازند و کم‌اهمیت جلوه می‌کنند- و نه در بخش‌های موزیکال خود، زیرا رابطه عاشقانه دو طرف باورپذیر ساخته نشده و فاقد عمق لازم است. به این مشکلات باید بازی ضعیف لیدی گاگا در نقش هارلی کوئین را نیز اضافه کرد؛ او به نظر می‌رسد تنها به‌دلیل توانایی خوانندگی‌اش انتخاب شده و همین باعث می‌شود تمام تلاش واکین فینیکس برای اجرای باورپذیر شخصیت جوکر/آرتور کم‌رنگ شود و اثرگذاری لازم را نداشته باشد.

با این حال، باید از بازی واکین فینیکس به عنوان برگ برنده فیلم و تنها نقطه قوت آن یاد کرد. اگرچه فینیکس در ایفای نقش شخصیت‌های درون‌گرا و معمولی شاید عملکردی متوسط داشته باشد، اما در به تصویر کشیدن شخصیت‌های روان‌پریش و ازهم‌پاشیده، فوق‌العاده توانمند است. او تا جایی در این نقش غرق می‌شود که حتی در صحنه‌های رقص، که قاعدتاً باید لیدی گاگا با حضورش بدرخشد، به راحتی او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و کل قاب را از آن خود می‌کند.

با توجه به این مسائل، ارجاعات آشکار فیلم به برخی آثار سینمایی کلاسیک نیز چندان موفق از آب درنیامده و سطحی به‌نظر می‌رسند. به‌ویژه اینکه، پیش از هرچیز، یک فیلم باید هویت و نگاه منحصربه‌فرد خود را داشته باشد تا ارجاعاتش به آثار دیگر به دل بنشیند.

در اینجا، استفاده از نماهای واضح و کلیشه‌ای به آثار شاخص سینما این حس را القا می‌کند که یا کارگردان شناخت کافی از تاریخ سینما ندارد، یا مخاطب را دست‌کم گرفته است. برای مثال، صحنه تماس تلفنی آرتور با هارلی و التماس برای بازگشت او پیش از اعلام حکم دادگاه، به‌وضوح یادآور صحنه تماس تلفنی تراویس بیکل با معشوقه‌اش در فیلم  راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی است؛ شاید گل‌درشت‌ترین و مستقیم‌ترین ارجاعی که کارگردان می‌توانست در این شرایط به کار ببرد.

قسمت اول «جوکر» با اینکه ارتباطی با دنیای کمیک‌های دی سی نداشت، به‌واسطه‌ی هم‌زمانی با دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ و احساس سرخوردگی عمومی، توانست جای خود را در دل بسیاری باز کند و مخاطبان فراوانی را با خود همراه سازد. آن فیلم، به‌درستی یا به‌اشتباه، بازتابی از روح زمانه خود بود؛ حکایتی از کسانی که در سرگردانی و ناتوانی، به طغیان‌های بی‌هدف روی می‌آوردند و گویی می‌خواستند بگویند اگر سهمی از این جامعه ندارم، پس هیچ‌کس نباید از آن بهره‌ای ببرد. اما از آن دوران چند سالی گذشته و جامعه تغییر کرده است.

حالا دیگر شورش‌های بی‌هدف و طغیان‌های کور چندان جذابیتی ندارند و «جوکر: جنون مشترک» که همچنان بر پایه همان دیدگاه بنا شده و دنیا را از همان زاویه می‌بیند، نتوانسته جایگاه معتبری به‌دست آورد. سردرگمی شخصیت‌های فیلم به ساختار آن نیز سرایت کرده و آن را از انسجام انداخته است.

در این فضا، تا پایان مشخص نمی‌شود که آیا شخصیت جوکر تنها دستاویزی برای روایت یک داستان عاشقانه‌ی تلخ و هولناک است یا فیلم قصد دارد از جامعه‌ای در آستانه انفجار سخن بگوید. این حالت بلاتکلیفی ناشی از دیدگاه تاریخ‌گذشته‌ای است که فیلم به‌سختی تلاش می‌کند تا به‌روز جلوه دهد. شاید باید پذیرفت که دوره‌ی جوکر به‌عنوان شخصیت محوری یک فیلم به سر رسیده و حالا نیاز به حضور بتمنی است که وجود او به شخصیت مخوف جوکر معنا و ضرورت ببخشد.

– پی‌نوشت: عنوان نقد فیلم «جوکر: جنون مشترک» تکه شعری از نیما یوشیج است

شناسنامه فیلم «جوکر: جنون مشترک» (Joker: Folie a Deux)

کارگردان: تاد فیلیپس
نویسندگان: تاد فیلیپس و اسکات سیلور. براساس شخصیت‌های دی سی کامیکز
بازیگران: واکین فینیکس، لیدی گاگا، برندن گلیسون و کاترین کینر
محصول: ۲۰۲۴، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵.۳ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۳۲٪
خلاصه داستان: آرتور فلک پس از ارتکاب پنج قتل، از جمله قتل موری فرانکلین، مجری تلویزیونی در یک برنامه زنده، به بیمارستان روانی فوق امنیتی شهر گاتهام منتقل می‌شود و تحت درمان قرار می‌گیرد. او هر روز باید تحت نظر پزشکان باشد و به‌طور مداوم قرص‌هایش را مصرف کند. در این میان، شهر گاتهام به‌دلیل جنایت‌های او در آشوب است و بسیاری از مردم به خاطر اعمالش در نقش جوکر او را ستایش می‌کنند و فکر می‌کنند که او در حال بر هم زدن نظم قدرتمندان است و قهرمانی است که شهر به آن نیاز دارد. به همین دلیل، مردم از او می‌خواهند که دیگر آرتور فلک نباشد و به عنوان جوکر ادامه دهد.

وکیل آرتور ترتیبی می‌دهد تا او بتواند در دادگاه حاضر شده و از بیمارستان فوق امنیتی خارج شود. وکیلش از او می‌خواهد که ادعا کند در زمان ارتکاب جنایت‌ها آگاه نبوده و به همین دلیل دیگر خطری برای جامعه ندارد. در رفت و آمدهایش میان زندان و دادگاه، آرتور با دختری به نام هارلی کوئین آشنا می‌شود که شیفته او است. آرتور نیز عاشق هارلی می‌شود، اما رابطه آن‌ها به نفع نتیجه دادگاه او نیست.

منبع :imdb

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید