مجله سیمدخت
0

تروما و جنگ در دوران باستان

تروما و جنگ در دوران باستان
بازدید 102

جنگ، زخم‌های عمیقی را بر روان انسان نهاده است، اما تاریخ نشان داده است که مردم دنیا هزاران سال است که درگیر جنگ‌ها هستند. سوال این است که اجداد ما چگونه با آثار روانی جنگ مقابله می‌کردند؟

در یک حادثه وحشتناک، مهاجم از پشت به قربانی‌اش نزدیک شد. قربانی، مردی میانسال با عضلات قوی و بدون دندان بود؛ احتمالاً یک جنگجوی سرسخت انگلیسی که سال‌ها پیش آسیب دیده بود. سرباز نورمن شمشیر دولبه‌ی سنگین خود را بلند کرد و ضربه‌ای مهلک به نزدیکی گوش راست هدف زد. ضربات پیاپی و خشن به قربانی زدند و او سقوط کرد. این استخوان‌ها، که حدود هزار سال در یک تپه در ساسکس انگلستان قرار داشتند، در سال ۱۹۹۴ توسط باستان‌شناسان کشف شدند.

احتمالاً صاحب اصلی این قربانی یا “اسکلت ۱۸۰” در سال ۱۰۶۶، در جریان حمله‌ی نورمن‌ها به انگلستان جان خود را از دست داده بود. اگر این حدس درست باشد، این استخوان‌ها تنها باقیمانده انسانی از آن جنگ هستند. در حالی که آثار فیزیکی خشونت در خاک اسیدی منطقه تجزیه و تحلیل شده‌اند، اما شواهد تأثیرات روانی جنگ در اسناد مبهم قرون وسطا باقی مانده است.

جنگ‌ها از قدیمی‌ترین زمان‌ها، از سال ۲۷۰۰ پیش‌از میلاد بین‌النهرین، بین تمدن‌های سومر و عیلام رخ داده‌اند. از آن زمان تاکنون، با وجود دوره‌های صلح موقت، جنگ‌های بی‌شماری میان افراد هم‌گونه‌ی ما رخ داده است. اجداد ما نیز از تأثیرات روانی جنگ‌ها و مرگ‌های فراوانی که دیده‌اند، مصون نبودند. این مسئله هنوز هم به‌صورت ادامه‌دار وجود دارد.

در زمانی که روش‌های مدرن برای درمان آسیب‌های روانی وجود نداشت، جوامع باستانی به ابداع روش‌های مختلف برای مقابله با تروما یا زخم‌های روانی پرداختند. از جمله این روش‌ها می‌توان به تزکیه مذهبی، اجرای آیین‌های طهارت، یا حتی نوشتن نمایشنامه‌های مسحور‌کننده اشاره کرد. سوال این است که چگونه ما می‌توانیم از تجربیات گذشته بهره‌مند شده و از این روش‌ها برای مقابله با تحولات جنگ و آثار روانی آن استفاده کنیم؟

اروپای قرون وسطی: آیین تطهیر و توبه

یک سال پس از پیروزی نورمن‌ها، یک گروه از اسقف‌ها به هم آمدند تا یک فهرست غیرعادی را تدوین کنند. “توبه‌ی ارمنفرید”، مجموعه‌ای از دستورالعمل‌های ندامت‌آمیز برای افرادی بود که در کشت‌و‌کشتار شرکت داشته‌اند؛ یک فهرست از اقدامات نادرست که به عنوان جبران اعمال خود انجام می‌پذیرفتند. برای هر موقعیت، توبه‌های خاصی وجود داشت؛ برای سربازانی که تجاوز کرده‌اند، کسی را کشته‌اند، زخمی کرده‌اند یا تعداد قربانی‌های خود را نمی‌شناسند. به عنوان مثال، اگر قربانی اسکلت ۱۸۰ زنده بماند، مقامات مسئول بر زخم‌های او باید یک سال کامل را به توبه اختصاص می‌دادند.

با این حال، این سند قرون وسطایی نمادی از همدردی و شفقت نبود. امروزه فهمیده می‌شود که این توبه ممکن است تلاشی برای آزادی سربازان نورمن از “آسیب‌های اخلاقی” باشد؛ به عبارت دیگر، پیامدهای ناگوار رفتارهایی که با ارزش‌های اخلاقی فردی در تضاد است. کاترین هارلوک، مدرس ارشد تاریخ قرون وسطی در دانشگاه متروپولیتن منچستر، اظهار می‌کند: “جنگجویان قرون وسطی به وضوح می‌دانستند که تروما یک حالت ممکن است.”

در دوران قرون وسطی، جنگ اغلب به صورت نبرد تن به تن شکل می‌گرفت، یک نوع جنگ که شامل کشتارهای گسترده و سلاخی بود که منجر به زخم‌ها و جراحات وحشتناک و گاهی هزاران کشته در یک روز می‌شد. حتی در فرشینه‌ی بایو (شاهکار ۶۸ متری قرون وسطایی که داستان هجوم نورمن‌ها را روایت می‌کند) نیز صحنه‌های دلخراشی از جنگ قابل مشاهده است.

در نگاه به تصویر فرشینه‌ی بایو (تصویر مقاله)، مشاهده می‌شود که در حین درگیری ارتش‌های نورمن و انگلیس با ابزارهای جنگی مانند تبر، شمشیر، چماق، پیکان، تیر‌و‌کمان و نیزه، صحنه‌های خشونت و قتل‌عام به حاشیه‌ی میدان جنگ گسترده می‌شوند. اسب‌های سواره‌دار نیز به زمین فرود می‌آیند، سربازان زره‌پوش از اجساد برهنه قربانیان را جدا کرده و برخی از سرها و اعضای دیگر بدن به خاک فرو می‌روند.

با این حال، هارلوک بیان می‌کند که شواهد مربوط به تأثیرات روانی این حجم از خشونت بسیار محدود است، به دلیل اینکه گزارشات قرون وسطایی عمدتاً به توصیف داستان‌های قهرمانانه یا شرح رویدادها می‌پردازند. او افزوده است: “گزارشات اول‌شخص از جانب جنگجویان به ندرت مشاهده می‌شود و خوداندیشی عملاً گزارش نمی‌شود.”

با این حال، سرنخ‌هایی وجود دارد. کتاب شوالیه‌گری، یک راهنمای رزمی که در طول صد ساله‌ی جنگ بین انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها توسط یکی از شوالیه‌های برجسته‌ی آن دوران نگاشته شده است، توجه به انواع مواردی می‌کند که امروزه به عنوان عوامل تروما شناخته می‌شوند و حتی زمانی که شوالیه‌ها در مواجهه با خطر نبودند، از “وحشت شدید” خبر می‌دهد. مستندات دیگر از آن دوره نیز به مواردی از جمله ترس، شرم و خیانت اشاره دارند.

هارلوک توضیح می‌دهد: “انتظارات خاصی در مورد بایدها و نبایدهای جنگ وجود داشتند، مثل اسارت افراد برای باج‌گیری؛ زمانی که این انتظارات یا ‘قوانین’ نقض می‌شدند، به نظر می‌رسد که افراد بیشتری به آسیب می‌بینند و با انواع خاصی از تروما روبرو می‌شوند.” آسیب اخلاقی نوعی زخم روانی است که به نظر می‌رسد جهانی و جامعه‌ای را به تعداد زیادی از جنگجویان اثر گذاشته است؛ از مسیحیان قرون وسطایی تا سربازان جنگ ویتنام.

در دوران قرون وسطایی، جوامع بسیار متکی به مذهب برای کمک به کهنه‌سربازان بودند؛ این جامعه‌ها پیش از هر نبرد برای سربازان دعا و استمداد آمرزش می‌کردند و کهنه‌سربازان با انجام توبه و ابراز ندامت، خود را از همه‌ی جرم‌هایی که انجام داده‌اند، تبرئه می‌کردند. در دوران جنگ‌های صلیبی نیز، باور بر این بود که ورود به جنگ به معنای خودش عمل مقدسی است و می‌تواند تمامی گناهان گذشته را پاک کند.

تروما و جنگ در دوران باستان

در قرن یازدهم میلادی، نورمن‌ها به حمله به انگلستان پرداختند که به اشغال این سرزمین انجامید. نبرد نورمن‌ها به شدت خشونت‌آمیز بود و شرکت‌کنندگان در این جنگ ملزم به انجام توبه برای هر مردی که کشته می‌شد، شدند.

روم باستان؛ پیشگویی و نبرد گلادیاتورها

در سال ۲۶۴ پیش از میلاد، رومی‌ها در بندر درپانا در ساحل غربی سیسیل به حالت آماده‌ی حمله در برابر ناوگان کارتاژی‌ها، دشمن دیرینه‌ی خود، درآمدند. فرمانده ارتش در حال انجام مراسم قبل از نبرد بود تا اطمینان حاصل کند که آیا خدایان به نفع ارتش عمل می‌کنند یا خیر. در این مراسم، جوجه‌های مقدس از قفس رها شدند و به آن‌ها اجازه خوردن دانه داده شد. هرچه جوجه‌ها حریصانه‌تر نوک می‌زدند، امید به نتیجه‌ی خوبتری در نبرد افزایش پیدا می‌کرد.

با این حال، رومی‌ها عجله داشتند. فرمانده به جای انجام مراسم در ساحل قبل از آماده‌سازی قایق‌ها، اصرار داشت که مراسم باید در قایق‌ها انجام شود. جوجه‌ها دریازده شدند و از خوردن دانه امتناع کردند، بنابراین فرمانده با عصبانیت همگان را به دریا انداخت و نتیجه‌ی این اقدام، شکست ارتش بی‌درنگ بود.

فرمانده رومی در ابتدای کار به یک اشتباه واقعی فرو رفت. بری اشتراوس، استاد مطالعات انسان‌شناسی در دانشگاه کرنل نیویورک، تأکید دارد: “سربازان همیشه تمایل داشتند تا باورهای خرافاتی داشته باشند و رومی‌ها نیز از این قاعده مستثنی نبودند”. پیش‌گویی نه تنها اعتماد به‌نفس نیروهای ارتش را برای شروع نبرد ضعیف کرد، بلکه از تجربه‌ی جنگ، روان‌زخم‌های عمیق‌تری نیز به جا گذاشت.

در واقع، رومیان باستان باورهای زیادی در مورد نیاز به اجازه از خدایان برای شروع جنگ‌های خود داشتند. این مردمان بسیار قانونمند فقط جنگ دفاعی را مورد تأیید قرار می‌دادند و هر نبردی باید توسط کمیته‌ای ویژه از کشیش‌ها یا یکی از بیست روحانی امور تشریفاتی تصویب شود.

بی‌ربط به اینکه رومی‌ها قرن‌ها را به فتح امپراتوری انگیزانده‌اند، اعتقادات مرتبط با توجیه جنگ به عنوان دفاع، به نظر بی‌معنی هستند. زیرا تاریخ نشان داده است که رومی‌ها بارها به تهاجم‌ها پرداختند. اما همواره روحانیان اصرار داشتند که این نبردها به هدف دفاعی انجام می‌شود و جنگ توجیه‌پذیر است.

جنگ برای سربازان رومی بسیار خشن و هولناک بود. یونانیان باستان با داشتن “هوپلیت‌ها”، گروهی از سربازان پیاده مسلح که در آرایش فالانکس حرکت می‌کردند و با نیزه‌های دو و نیم متری به دشمن حمله می‌آوردند. در عوض، رومی‌ها از استراتژی حمله‌ی نزدیک‌تری با “گلادیوس”، یک نوع شمشیر کوتاه شبیه قمه، استفاده می‌کردند. پنهان‌کردن وحشت در نبردهای رومی بسیار دشوار بود و سربازان در این نبردها در خون غوطه‌ور می‌شدند؛ حجم خون به حدی بود که حتی خطر لیز‌خوردن نیز وجود داشت.

اما رومی‌ها راه دیگری برای مقابله با تروما داشتند: بازی‌های گلادیاتورها. تماشای این صحنه‌های وحشتناک اغلب به عنوان راهی برای ترغیب مردان جوان به خشونت توجیه می‌شد و عموم مردم به این بازی‌ها علاقه داشتند. یادگاری‌های بازی‌های گلادیاتوری در سرتاسر امپراتوری یافت می‌شود و در شهر پمپئی، دیوار‌نگاره‌ای از طرفداران گلادیاتورها باقی مانده است. حتی مکان نوشته‌ها روی دیوار نشان می‌دهد که برخی از این آثار توسط کودکان حکاکی و نقاشی شده‌اند.

با این حال، اشتراوس معتقد است که این استراتژی‌ها در پیشگیری از تروما به نتیجه‌بخشی کافی نبوده است. او تأکید دارد: “دنیای باستان مملو از پندها است که از نبرد فرار نکنید. اما نبرد به حدی هولناک بود که مردم از آن فرار می‌کردند.”

تروما و جنگ در دوران باستان

نقاشی دیواری که از طرفداران جنگ‌های گلادیاتورها در شهر پمپئی، ایتالیا باقی مانده است.

یونان باستان: نمایشنامه‌های مسحور‌کننده

در فاصله ۴۰ کیلومتری شمال شرقی شهر آتن، یک دشت آرام و با چمن‌زارهای پراکنده واقع شده است. این ناحیه امروزه به‌وسیلهٔ گل‌های وحشی و اطراف آن با درختان کاج و زیتون پر شده است. در یکی از روزهای پاییزی سال ۴۹۰ پیش از میلاد، این دشت شاهد واقعه نبرد ماراتون بین ارتش ایران هخامنشی و ارتش یونان باستان بود. در این نبرد، بیش از شش هزار جنگجوی باستانی زندگی خود را از دست دادند. نتیجهٔ نهایی این نبرد به پیروزی یونانی‌ها منجر شد، زیرا سپاه هخامنشی اقدام به عقب‌نشینی کرد.

آیسخولوس، تراژدی‌نویس و سرباز یونانی، همچنان که در همان زمان و مکان حاضر بود، به‌عنوان یکی از اعضای ارتش یونان در نبرد ماراتون شرکت کرد. او در طول زندگی‌اش نزدیک به ۹۰ نمایشنامه نوشت، اگرچه امروزه تنها هفت نمایشنامه از آثار او باقی‌مانده است. در این نمایشنامه‌ها، آیسخولوس از پیامدهای جنگ و آسیب‌های روانی جنگ جریانات جاری را به‌خوبی توصیف کرده است. تمامی منابع مرتبط با جنگ ماراتون نیز از دیدگاه یونانی‌ها آورده‌شده‌اند و هیچ منبع مستقیمی از جانب ایرانی درباره این رویداد باقی‌نمانده است.

در حقیقت، آیسخولوس به‌عنوان یک سرباز برجسته شناخته می‌شد و در سنگ‌نوشته روی قبر او، اشاره‌ای به نمایشنامه‌هایش نیست؛ بلکه تنها از دلایل دلیری‌اش در جنگ نوشته‌شده‌اند. در یکی از آثار او نیز آمده است: “شهرت او به خاطر شجاعت در دشت معروف ماراتون شناخته می‌شود و ماد مو‌بلند [جنگجوی ایرانی] نیز به خوبی این را می‌دانست.”

تروما و جنگ در دوران باستان

آیسخولوس، شناخته شده به نام اِشیل یا اسکیلس، نخستین نمایشنامه‌نویس یونان باستان بوده و به‌عنوان پدر تراژدی شناخته می‌شود. او در زمان حکومت داریوش بزرگ و پسر او، خشایارشا، در جنگ‌های ایران و یونان به‌عنوان یک سرباز نظامی حضور داشته و در اثرات جنگ در بسیاری از آثار خود به نقد و تبعات جنگ پرداخته است.

پیتر ماینک، استاد آثار کلاسیک دنیای مدرن در دانشگاه نیویورک، اعتقاد دارد که یونانیان باستان از نمایشنامه‌های دراماتیک به عنوان یک شکل از “کاتارسیس” بهره می‌بردند. در این دیدگاه، کاتارسیس به معنای ایجاد حس “پایان‌دادن” به نیروهای عاطفی، به ویژه افزایش درک و پذیرش ترس، از طریق بهبود حس ترحم مطرح می‌شود. حس کاتارسیس، که از تماشای تئاتر و نمایشنامه به دست می‌آمد، با تقویت تنفس و ترقی روحیه فرد، به کمک در پردازش تجربیات احساسی و روانی، به ویژه در زمینه‌ی کهنه‌سربازان، می‌آمد.

به عنوان یک مثال، شاعر حماسی ادیسه‌ی هومر به اضطراب ناشی از جنگ پرداخته است، اما آثار نمایشی آیسخولوس به عنوان نمونه‌هایی غیرعادی در این زمینه تلقی می‌شوند؛ زیرا او به عنوان یک هنرمند تنها وقایع باورنکردنی یا رویدادهای اسطوره‌ای را به نمایشنامه تبدیل نمی‌کند. به‌عنوان مثال، درباره وقایع پس‌از نبرد سالامیس با ایرانی‌ها که در سال ۴۸۰ پیش‌از میلاد رخ داد، نوشته و در آثار خود حتی با دشمنان ایرانی خود همدلی و همذات‌پنداری داشته است.

قرن پنجم در دنیای کلاسیک مشخص‌شده است به‌عنوان دوره‌ای از درگیری‌های خونین؛ نبردهای ایرانی و جنگ پلوپونز تقریباً پیاپی اتفاق می‌افتادند. این دوره به‌عنوان یک زمان از جنگ شناخته شده و اغلب برجسته بر اساس تناوب اتفاقات جنگی و صلح توصیف می‌شود. نبرد تلخ و هولناک بود؛ افراد یا در جنگ شرکت می‌کردند و جان می‌باختند، یا به عنوان خدمه در کشتی‌ها خدمت می‌نمودند و اصولاً شانس زنده‌ماندن در اینجا پایین بود.

با توجه به دیدگاه ماینک، اضطراب ناشی از جنگ در تمامی آثار و مستندات این دوره واضح است. او با اشاره به گزارش‌های تاریخی از جنگ سیسیل، تأکید دارد که گاهی ارتشیان به عجله صحنه را ترک می‌کردند و زخمی‌ها را پشت‌سر می‌گذاشتند، در حالی که سربازان زخمی التماس می‌کردند تا آن‌ها را با خود ببرند. او اظهار می‌کند: “این توصیف بسیار تکان‌دهنده است و اثرات روانی و زخم‌زایی زیادی را در بازماندگان جا leave می‌گذارد”. حتی در داستان‌ها و افسانه‌های مربوط به نبرد ماراتون، ردپایی از آثار روانی و تروما مشاهده می‌شود.

ماینک تاکید دارد که یونان باستان یک جامعه‌ی تشریفاتی بود. پیش از شروع نبرد ماراتون، آتنی‌ها قول دادند که به ازای هر ایرانی که کشته می‌شود، یک بز را به ایزدبانو آرتمیس قربانی کنند؛ با این حال، در نهایت تعهدات خود را به کم آوردند. وقتی که کهنه‌سربازان از جنگ بازگشتند، در مراسم‌های مرتبط با الوزیس شرکت می‌کردند؛ مراسمی فوق‌العاده که وعده‌ی رضایت مردم را می‌داد. با این‌حال، جزئیات دقیق این مراسم تا کنون نامشخص مانده است.

تروما و جنگ در دوران باستان

سربازان یونانی که در نبرد ماراتون زندگی خود را از دست دادند، در این تپه‌ها به خاک سپرده شدند.

نمایشنامه‌های تراژدی نیز جزء اصلی این فرهنگ بودند. در شهر آتن، اجرای نمایش‌ها در فضاهای باز تئاترهای کوچک در زمستان و بهار دست می‌یافت. این تجربه مهیج زیر نور خورشید رخ می‌داد و اغلب با داستان‌های اسطوره‌ای همراه بود که تأثیر گذاری عمیق از حس همدلی بر جمعیت داشت. به عنوان مثال، نمایشنامه‌ی “زنان تروا”، که اولین اثر ضدجنگ در جهان به حساب می‌آید، در دوران پنجاه‌ها قبل از میلاد توسط اوریپید نگارش یافت. این نمایشنامه به بیان آثار مخرب جنگ می‌پردازد و با تلفیق درد و مقاومت، شکافهای روانی قربانیان، عذاب بازماندگان، و فرود اخلاقی فاتحان جنگ‌ها را به تصویر می‌کشد.

در دنیای باستان همانند امروز، جنگ به طور متداول منجر به خرابی جامعه و آسیب زدن به عوامل غیرنظامی و عادی مردم می‌شد. این پدیده منجر به تجاوز، شکنجه، بردگی، دزدی، کشتار و جانشین‌سازی گسترده افراد می‌شد و شهرها را به خاک می‌زد. اشتراوس توضیح می‌دهد که در هنگامی که ارتش به یک شهر حمله می‌کرد، غیرنظامیان در صورت تسلیم‌شدن به تنهایی باقی می‌ماندند. اگر شهر مقاومت نشان می‌داد، ارتش بعد از محاصره یا حتی بلافاصله، با حمله و تحت تصرف قرار می‌گرفت. این بازی اصلاً به عنوان یک عمل منصفانه شناخته نمی‌شد.

یونانیان باستان از طریق سرودن اشعار، خواندن و تماشای نمایشنامه‌ها، و اجرای آیین‌های مختلف، با ترومای ناشی از جنگ مقابله می‌کردند. به‌عنوان مثال، در اشعار حماسی هومر مانند ایلیاد و ادیسه، زنان و کودکان نقش مهمی در ابراز تأثیرات جنگ داشتند.

به نظر پیتر ماینک، می‌توانیم از روش‌های مقابله‌ی یونانیان باستان با تروما و زخم‌های روانی درستی آموزش ببریم. او اظهار می‌کند: «به نظر من، ما نیز باید به شکل گروهی همافرا بشویم و با یکدیگر تجربه کنیم. ما باید تحت تأثیر داستان‌های دیگران قرار بگیریم و باید درون خود جایی برای تجربه حس کاتارسیس باز کنیم؛ اگر موفق به انجام این کار شویم، می‌توانیم با آغاز شفای زخم‌ها و زخم‌های روانی خود، گامی مثبت برداریم.»

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *