آیا اسم لادایتها (Luddite) به گوشتان خورده؟ لادایتها گروهی از صنعتگران نساجی در بریتانیا در قرن ۱۹ بودند که دستگاههای نساجی را نابود کردند، چون فکر میکردند این دستگاههای حقیر و مزاحم قرار است آنها را از کار بیکار کنند. یک ضربالمثل انگلیسی هست که میگوید تاریخ تکرار نمیشود، ولی اغلب قافیه را رعایت میکند. حالا که هوش مصنوعی مدتی است ظهور کرده، جنبش لادایتها با قافیهای جدید برگشته است، ولی این بار چیزی وجود ندارد که بتوان نابودش کرد. شما با یک خدای دیجیتالی طرف هستید که همه چیز را میداند و همهچیز را میبلعد.
اولین کسانی که به هوش مصنوعی اعتراض کردند، رانندگان کامیونی بودند که فکر میکردند کامیونهای خودران آنها را از کار بیکار خواهند کرد. ولی اخیراً خطر هوش مصنوعی از کارهای یدی فراتر رفته و حتی حوزهی هنر و نوشتن را هم تهدید کرده است، فعالیتهایی که آنقدر انسانیاند که هیچگاه فکر نمیکردیم هوش مصنوعی بتواند تهدیدشان کند.
واکنش به ظهور هوش مصنوعی در جامعهی هنرمندان و کانسپت آرتیستها تا حد زیادی یادآور نقلقول گاندی بود: «اول شما را نادیده میگیرند؛ بعد به شما میخندند؛ بعد با شما میجنگند. بعد شما پیروز میشوید.» در سال ۲۰۱۷ که تصاویر تولیدشده در هوش مصنوعی اینگونه به نظر میرسیدند، کسی دربارهی این پدیده بد نمیگفت.
مردم این تصاویر را با یکدیگر به اشتراک میگذارند و از اینکه شبیه به کابوسهای گوگل هستند خندیدهاند. اما اکنون که تصاویر تولید شده توسط هوش مصنوعی به این شکل ظاهر میشوند:
دیگر کسی لبخندی بر لب ندارد. اکنون در مرحلهای هستیم که میجنگیم.
(پاورقی: اصطلاح “هنر هوش مصنوعی” یا “AI Art” در انگلیسی به رایجی رسیده است، اما بسیاری اعتراض دارند و باور دارند که هوش مصنوعی نمیتواند “هنر” تولید کند. این مسئله قابل بحث است. برای مثال، اگر تعریف کنیم که هنر هر چیز غیرطبیعی است که زیبا به نظر برسد، هوش مصنوعی ممکن است هنر تولید کند. اما اگر تعریف کنیم که هنر به معنای تجلی روح و احساسات ذهنی هوشمند و احساسگرا است، در این صورت هوش مصنوعی – حداقل در حال حاضر – نمیتواند هنر تولید کند. این بحث نیازمند مقالات جداگانه است، بنابراین از عبارت “تصاویر هوش مصنوعی” استفاده میکنیم.)
در اواخر سال ۲۰۲۲، اعتراض عمدهای علیه تصاویر تولیدشده توسط هوش مصنوعی در آرتاستیشن آغاز شد. صفحه اصلی وبسایت به طور اسپمی با شعار “نه به تصاویر تولیدشده توسط هوش مصنوعی” پر شده بود.
استدلال اصلی این است که تصاویر تولیدشده توسط هوش مصنوعی با قوانین حق تکثیر مغایرت دارند و اساساً هوش مصنوعی ممکن است زحمات هنرمندان واقعی را دزدیده و یک هیولای فرانکشتاین – هرچند زیبا – از آثار هنری که از پیش وجود داشتهاند بسازد.
عوامل آرتاستیشن به سرعت واکنش نشان دادند. آنها یک بیانیه منتشر کردند و اعلام کردند که قصد دارند تگ “NoAI” را به سایت اضافه کنند. اگر این تگ را به اثر خود اضافه کنید، هیچ هوش مصنوعیای نمیتواند اثر شما را به هیچ شکلی “جمعآوری یا استخراج” کند.
این بیانیه به ظاهر، احساسات هنرمندان را نادیده گرفته است. موضوع اصلی آرتاستیشن این بود: قصد دارد به نقطه اوج شکوه و جلال برسد، بدون اینکه متوقف شود، اما شما میتوانید از آن بهرهمند شوید.
بهطور کلی، متوجه هستم که کپیرایت یک مسئله بزرگ است و روشهای هوش مصنوعی در این زمینه چندان قابل اعتماد و دوستدارانه نیستند، اما اینکه خودمان را فریب ندهیم اهمیت دارد. در اینجا، اصلی نگرانی نه این است که آیا ما کپیرایت را رعایت میکنیم یا خیر، بلکه از این است که میترسیم جایگزین شویم. زمانی که تصاویر هوش مصنوعی کیفیت پایینی داشته باشند، هیچکس اهمیت زیادی به نقض قوانین کپیرایت نمیدهد. همچنین، همانطور که راهحل آرتاستیشن نشان میدهد، میتوانیم جلوی پخش وسیع هوش مصنوعی در اینترنت را بگیریم و آن را محدود به جمعآوری آثار هنری که بهطور قانونی جمعآوری شدهاند، کنیم. این ممکن است روند پیشرفت را کند کند، اما نمیتواند آن را متوقف کند. به نظر من، حتی اگر مسئله کپیرایت بهطوری حل شود، برخی از هنرمندان همچنان هوش مصنوعی را با تردید میپذیرند.
بنابراین، سوال اساسی این است: آیا هوش مصنوعی قصد دارد هنرمندان و کانسپتآرتیستهایی که بیشترشان در عرصه گیم فعالاند، را از کار بیکار کند؟ جواب این سوال هم آری و هم خیر است.
هوش مصنوعی قرار است به عنوان جایگزینی برای کسانی که در کارهای کلیشهای فعالند، عمل کند و این اتفاق به شکلی شبیه به تصاویر هوش مصنوعی خواهد بود. این تغییرات میتواند دارای اثرات مثبتی باشد. اطمینان دارم که بسیاری از هنرمندانی که به طراحی دختران انیمهای برای بازیهای هنتای بیشماری که سالانه منتشر میشوند مشغولاند، از اینکه یک نفر از آنها را از این مسئله نجات دهد، استقبال خواهند کرد. اگر مسئله کپیرایت حل شود، دیگر انگیزهای برای استخدام هنرمندان و پرداخت پول به آنها برای انجام کارهایی مانند طراحی یک جلوه ویژه برای شخصیتهای مشخصی از بازیها وجود نخواهد داشت، مگر اینکه طرفی سلبریتی باشد. اما تولید آثار کلیشهای نمیتواند کسی را به اهمیت سلبریتی برساند. بنابراین، این امر این گونه است.
به عنوان یک مثال از مدل اقتصادی تصاویر هوش مصنوعی، میتوان به “میدجرنی” اشاره کرد که در ابتدا در زمینه تولید تصاویر هوش مصنوعی یکتا بود، اما اکنون با رقبایی مانند “Stable Diffusion”، “NightCafe” و “Microsoft Bing” روبرو شده است. این میدجرنی دارای یک سری گزینههای پولی است، که یکی از آنها امکان خصوصیسازی تصاویر را فراهم میکند. بنابراین با پرداخت مبلغی کم، میتوانید تعداد زیادی آثار هنری با کیفیت بسازید که کسی جز خودتان نمیتواند آنها را ببیند. طراحی یک عکس ققنوسی ممکن است برای یک هنرمند انسانی چند روز کار تماموقت طول بکشد، اما این میدجرنی میتواند آن را در عرض یک دقیقه برای شما انجام دهد. اگر این سیستم به مرحله بهرهبرداری اقتصادی در مقیاس بزرگ برسد، هیچ هنرمندی توانایی رقابت با آن را نخواهد داشت.
با این حال، در حال حاضر، هوش مصنوعی نمیتواند به دقت آن چیزی را که در ذهن دارید به شما تحویل دهد؛ به جای آن، تنها میتواند یک طرح کلی و دقیق از آن ارائه دهد. بنابراین، احتمالاً شرکتهای بازیسازی و سایر شرکتها همچنان به هنرمندان نیاز دارند تا تصاویری که هوش مصنوعی تولید کرده، بازبینی و تفسیر و طراحی مجدد کنند. تنها فعالیتی که به شدت کاهش مییابد، طراحی کامل کانسپت آرت است، که برای مقاصد تجاری، جذابیت کمتری دارد. بنابراین، ممکن است یک جنبه از کار طراحی منسوخ شود، اما یک جنبه جدید (مرتبط با بازبینی و تغییر تصاویر هوش مصنوعی) به آن اضافه خواهد شد.
با این وجود، فکر نمیکنم تا به حال کسی بوده که بگوید: “من میخواهم هنرمند شوم تا به زور پول بسازم.” هنر همیشه راهی برای انسانها بوده تا احساسات درونی خود را بیان کنند و بعضی از آنها استعداد و توانایی دارند که به مرحله درآوردن پول از آن هم برسند. اما متأسفانه، رویکرد الگوریتممحوری که به تازگی در صنعت سرگرمی بوجود آمده، ذوق بسیاری از هنرمندان را در نهادهای نامتعارف خود کشانده است. هنرمندی که در حال کار بر روی یک بازی یا فیلم بزرگ یا یک اثر تبلیغاتی است، احتمالاً حس نمیکند که واقعاً در حال بیان احساسات و خلاقیت خود است، زیرا اثری که تولید میکند، کاملاً به شرایط و انتظارات بیرونی وابسته است.
یکی از جنبههای مثبت تصاویر هوش مصنوعی این است که میتواند برای شرکتها، تصاویری الگوریتمی و کلیشهای را که به آنها نیاز دارند، فراهم کند و از هنرمندان رهایی بخشد که این کارها را انجام دهند. برخی از هنرمندان ممکن است در این زمینه احساس خطر کنند، زیرا با وجود تنفر از این کارهای فرسایشی، مجبور به انجام آنها برای کسب درآمد هستند.
اما به قول معروف، هر دری که بسته شود، در دیگری باز میشود. شاید هوش مصنوعی ارزش هنر جریان اصلی و استاندارد را کاهش دهد، اما ارزش دیدگاهها و سبکهای خاصی که هنرمندان انسان میتوانند ارائه دهند، بهطور چشمگیری افزایش خواهد یافت. بهعبارت دیگر، هوش مصنوعی هنرمندان انسان را مجبور میکند تا در کار خود جسورتر، خلاقتر و منحصربفردتر عمل کنند. هوش مصنوعی انسانها را تشویق میکند تا در هنر خود چشماندازی قویتر را کشف کنند.
در جهانی که هوش مصنوعی همه چیز را به دست گرفته باشد، استودیوهای بازی میتوانند برای هر آثاری که تولید میکنند، آرتورکهای سریع و قابل اجرا ایجاد کنند. اما جامعه همواره به عنوان طراوت بخش انسانی میخواهد. شعار “بازی که تماماً توسط هوش مصنوعی طراحی شده است” برای یک تبلیغات بیلبوردی مناسب به نظر نمیرسد، حتی اگر نتیجه نهایی به طور واقعی زیبا باشد.
بنابراین، به جای پایبند ماندن به الگوهای بصری مشابه و محصولاتی که به نظر میرسد توسط هوش مصنوعی طراحی شدهاند، شرکتهای بازیسازی باید هنرمندان خود را تشویق کنند تا از سبکهای بصری خلاقانهتر و منحصربفردتری استفاده کنند که به نظر نمیرسد محصولات هوش مصنوعی باشند. این فرآیند میتواند بهبود قابل توجهی در مهارتها و چشمانداز هنرمندان به دنبال داشته باشد. به علاوه، میتوان هوش مصنوعی را به عنوان ابزاری مؤثر برای آزمون و خطا به کار برد و زمان را صرفه جویی کرد. علاوه بر این، برای افرادی که میخواهند به صورت مستقل بازی بسازند و نمیتوانند هزینههای سنگین هنری را تحمل کنند، هوش مصنوعی یک منبع بزرگ است. بنابراین، همه چیز را نباید از دیدگاه بزرگشرکتی و حریصانه نگاه کرد.
نقش هوش مصنوعی برای هنرمندان تا حدی شبیه به نقش موتور شطرنج برای بازیکنان حرفهای شطرنج خواهد بود. حتی بهترین بازیکن شطرنج دنیا هم هیچ شانسی در مقابل یک موتور شطرنج قوی ندارد، ولی علاقه انسانها به بازی شطرنج به دلیل توانایی هوش مصنوعی در این زمینه کاهش نیافته است. در واقع، هوش مصنوعی به انسانها کمک کرده تا در شطرنج به طور کلی بهبود یابند و بازیهای هیجانانگیزتر و آموزندهتری داشته باشند.
البته میتوان استدلال کرد که کامپیوترها باعث شده نقش حفظیات در شطرنج بیشتر شود و این مسئله از جذابیت و خلاقیت بازی کاسته است. اما در شطرنج همیشه یک جواب بینقص و عینی وجود دارد، در حالیکه در هنر، تفسیرات ذهنی نقشی پررنگتری دارند و معیار عینی برای تعیین “هنر بینقص” وجود ندارد. بنابراین، هوش مصنوعی هرچه پیشرفت کند، نمیتواند هیجان و احساسات نهفته در هنر را کاهش دهد.
یک نکته مهم که باید به آن اشاره شود این است که علاقه به هنر و ادبیات و موارد مشابه، همواره به کیفیت منجر نمیشود. وقتی فردی کتاب زندگینامه یک سلبریتی را میخرد، انتظار نمیرود که این بهترین اثر نوشتاری باشد که موجود است. این فرد ممکن است بداند که ادبیات کلاسیک ممکن است کیفیت بیشتری داشته باشد ولی در همان لحظه، دوست دارد کتابی درباره زندگی سلبریتی مورد علاقهاش بخواند، حتی اگر سطحی و کمارزش باشد و این را بداند.
این موضوع به هنر هم ارتباط دارد. هر چقدر هوش مصنوعی پیشرفت کند، همواره علاقه به هنری که توسط انسان ساخته شده است، وجود خواهد داشت، زیرا ما به کشف شخصیتهای دیگر علاقه داریم، حتی اگر آنها غیرمعمول و عمومی باشند. دلیل این امر این است که میتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم، که جزئی از حس همدلی ما است و یکی از دلایلی که با هنر ارتباط داریم. وقتی مسئولیت تولید آثار هنری تمیز و زیبا بر عهده هوش مصنوعی باشد، هنرمندان واقعاً میتوانند خلاقیت خود را به نمایش بگذارند.
در واقع، ظهور و پیشرفت هوش مصنوعی یک فرصت برای همه است. در بهترین حالت، میتواند به هنرمندان کمک کند تا آثار بهتری بسازند و کار آنها را آسانتر کند. در بدترین حالت، ممکن است تنها وظیفههای مکرر و خستهکننده را انجام دهد و به هنرمندان تشویق دهد که به خلاقیت و رویکرد منحصربهفردتری دست بزنند. با این حال، اگر هوش مصنوعی به اندازهای پیشرفت کند که بتواند مقالاتی از این قبیل بنویسد، باید به یاد داشته باشیم که این تنها میتواند الگوریتمها را بازتولید کند؛ توانایی آن برای آفرینش نوشته یا تصویری کاملاً جدید و بدیع تقریباً صفر است. در هر صورت، همه برندهاند.
مگر اینکه هوش مصنوعی به موفقیتی دست پیدا کند که خود را از چنگ الگوریتمخواری رها کرده و واقعاً به قدرت تفکر دست یابد و رباتهای نویسنده به اندازهای پیشرفت کنند که واقعاً من را از کار بیکار کنند، به طوری که دیگر هیچ کاری در این حوزه برایم باقی نماند. در آن صورت، باید بابت اینکه وقتی فرصت داشتم، سختگیرانهتر در برابر خدای دیجیتالی ایستادگی نکردم، عذرخواهی کنم.
اولین گروهی که به ذهنم میآید رانندههای کامیون هستند، اما چیزی نمیگویم، زیرا خود راننده کامیون نیستم.
بعد از آن به هنرمندان فکر میکنم، اما باز هم چیزی نمیگویم، زیرا خود هنرمند نیستم…
شما میدانید که ماجرا چطور پیش میرود.
نظرات کاربران