سبکهای نقاشی مسیری را برای تکامل بخشهای مختلف یک اثر هنری فراهم میکنند و هر قطعه را بر پایه اصول و ساختاری منحصربهفرد شکل میدهند. در واقع، سبکها نه تنها شیوه و روش کار هنرمندان را تعیین میکنند، بلکه وسیلهای برای بیان دیدگاههای آنها نیز به شمار میروند. ویژگیهای هر سبک، از جمله قلمگذاری، رنگپردازی، نورپردازی، فرم و ترکیببندی، ابزارهای توصیفی آن هستند.
علاوه بر این، مفاهیم روانشناختی، اجتماعی و سیاسی موضوعات نقاشی، یکی دیگر از جنبههای کلیدی در شناخت سبکها محسوب میشوند که نقشی اساسی در تحلیل و بررسی آثار هنری ایفا میکنند. به بیانی دیگر، موضوع اثر در خدمت سبک قرار میگیرد و برخی سبکها تأثیری شگرف بر شکلگیری قوه ذهنی هنرمندان در تصویرگری موضوعات دارند.
تاریخچه سبکهای نقاشی
از دیرباز، انسان برای بازتاب جهان فکری خود بر موضوعاتی هنری تأکید داشته است. همانگونه که در مقدمه اشاره شد، سبکها ابزارهایی هستند برای انتقال هرآنچه در درون و بیرون ذهن انسان رخ میدهد. گاه تأثیرات پدیدههای بیرونی نظیر معنویات یا مسائل اجتماعی و گاه تجربههای ذهنی، فکری و احساسی با شیوهها و تکنیکهای یک سبک تلفیق میشوند. این ترکیبها به خلق آثاری ماندگار میانجامند که در جنبشهای هنری معروفی چون رنسانس، امپرسیونیسم و مینیمالیسم نمود پیدا میکنند.
با نگاهی دقیقتر، میتوان دریافت که تغییر و تحول نقشی بنیادین در شکلگیری ویژگیهای هر سبک و ماهیت جدید آنها دارد؛ فرایندی که تنها در گذر زمان ممکن میشود.
در هر دوره تاریخی، سبکهایی ظهور کردهاند که الهامبخش خود را از فیلسوفان، اندیشمندان و هنرمندان خلاقی گرفتهاند که بهدنبال پایهگذاری هنرهای نو بودند. با این حال، شکلگیری این جنبشها امری ساده نبوده است؛ چراکه تبلور آنها مستلزم اندیشههای عمیق و تأمل بر موضوعات بنیادین توسط اذهانی متفکر بوده و هست.
۱۹- سبک بیزانس (Byzantine)
هنر بیزانس که ریشه در فرهنگ یونانی مسیحی امپراتوری روم شرقی (قرن چهارم تا پانزدهم میلادی) داشت، یکی از برجستهترین سبکهای نقاشی محسوب میشود. این سبک به شدت تحت تأثیر مذهب بود و محتوای آثار آن عمدتاً بر پایه مفاهیم دینی و اساطیر کلاسیک یونان شکل میگرفت. برای دستیابی به رویکردهای نمادین، هنر بیزانسی از عناصر بصری انتزاعی و ضد طبیعتگرایی بهره میبرد و به همین دلیل از قواعد سنتی هنر نظیر بازنمایی عینی طبیعت و رویدادها فاصله گرفت.
در این سبک، موضوعات با استفاده از خطوط تیز، فرمهای زاویهدار، رنگهای مسطح و تزئینات طلایی ارائه میشدند. تزئینات طلایی، که همچنان در کلیساهای سراسر جهان به چشم میخورند، از ارزشمندترین میراث این دوره به شمار میآیند.
بیزانس نهتنها در نقاشی بلکه در سایر هنرها نظیر موزاییککاری، فلزکاری، معماری و نقشبرجستهها نیز تأثیر عمیقی داشت. شمایلنگاری این دوران اغلب چهرههای کشیده و زاویهدار از شخصیتهایی چون مسیح، مریم باکره یا دیگر قدیسان را در پسزمینههایی طلایی و تزئینی به تصویر میکشید.
این آثار معمولاً بر روی صفحات چوبی و با تکنیک انکوستیک (استفاده از موم ذوبشده مخلوط با رنگدانهها) خلق میشدند. چهرههای مقدس با نگاههای خیره و مستقیم در مرکز قاب نقاشی میشدند، چرا که باور بر این بود که چنین نمایشهایی ارتباط معنوی عمیقتری میان بیننده و روح الهی ایجاد میکنند. همین ویژگیها به آثار بیزانسی کیفیتی معنوی و الهی میبخشید.
پیتر پیرسون، هنرمند و مورخ، درباره بعد متافیزیکی و معنوی این نمادها گفته است: «شمایلنگاری خوب، میکوشد تا واقعیت نامرئی را به شکلی قابل مشاهده منتقل کند.»
۱۸- رنسانس (Renaissance)
قرون وسطی، پس از عبور از یک دوره تحولآمیز، به عصر درخشان رنسانس رسید؛ دورانی شگفتانگیز و تأثیرگذار در تاریخ و فرهنگ اروپا که از قرن چهاردهم تا شانزدهم میلادی ادامه یافت. این دوره با تکیه بر اشتیاق به دانش و بازآفرینی ارزشهای کلاسیک فرهنگهای یونان و روم باستان، جهان هنرهای تجسمی، معماری، شعر و موسیقی را دگرگون کرد.
رنسانس، در عین حفظ مفهوم کلاسیک هنر، به یکی از پراهمیتترین سبکهای نقاشی در تاریخ هنر تبدیل شد. با این حال، هنرمندان این دوره برخی از اصول و قواعد هنر پیشین را بهنفع هنر کلاسیک بازتعریف کردند. آنها با تأکید بر انسانگرایی (اومانیسم) و ارائه تعاریف جدیدی از زیبایی، هماهنگی و تقارن، رویکرد تازهای در هنر پدید آوردند. همچنین، اندیشمندان رنسانس تلاش کردند تا هنرها را با دقت بیشتری طبقهبندی کنند و جایگاه آنها را در زندگی ارتقا بخشند.
هنرمندان رنسانسی برای نمایش آناتومی بدن انسان، از اصول علمی و منطقی بهره میبردند که نتیجه آن خلق چهرههایی واقعگرایانهتر و احساساتی باورپذیرتر بود. آثار آنها با دستیابی به ابعاد گستردهتری از رئالیسم، موضوعاتی فراتر از دین، شامل اساطیر، افسانهها و تاریخ را نیز به تصویر کشیدند. این نگاه تازه، باعث شد هنر بیش از پیش به زندگی روزمره پیوند بخورد.
تمرکز هنرمندان بر اومانیسم، انسان را به مرکز جهان تبدیل کرد و موجب گسترش نقاشی از افراد واقعی، آناتومی دقیق بدن انسان و بازنمایی طبیعت شد. این تغییرات، هنر رنسانس را به نقطه عطفی بیبدیل در تاریخ هنر بدل ساخت.
۱۷- منریسم (Mannerism)
منریسم، که بهعنوان شیوهگرایی یا تکلفگرایی نیز شناخته میشود، یکی از سبکهای هنری برجسته است که در سالهای پایانی رنسانس ایتالیایی شکل گرفت و تا پایان قرن شانزدهم میلادی ادامه یافت. این سبک، بر پایه اصول رئالیسم شگفتانگیز رنسانسی بنا شد، اما با رویکردی تازه، آثار را به دنیایی غنی از تخیل و اغراق وارد کرد. در این دوره، برخی از شیوههای متعارف نقاشی تغییر یافت؛ برای مثال، آناتومی شخصیتها با کشیدگی و پیچوتابهای غیرمعمول به تصویر کشیده میشد، فضاها و مناظر غیرواقعی بودند، و موضوعات اسطورهای و تمثیلی نقشی کلیدی در شکلگیری آثار داشتند. همچنین، اصطلاح «ظرافت» در این دوره جایگاه ویژهای پیدا کرد.
ویژگیهای آثار متأخر میکلآنژ تأثیر عمیقی بر نقاشیهای سبک منریسم گذاشت و بهعنوان منبع الهامی بزرگ برای هنرمندان این دوره عمل کرد. دیوارنگاره داوری نهایی او با ترکیببندیهای نامتعارف، هماهنگی در دل ناهماهنگیها و نمایش حالات عاطفی و احساسی عمیق، الگویی برای کشف و بازتعریف اصول طبیعتگرایی شد.
هنرمندانی همچون ال گرکو، پارمیجانینو، وازاری، چلینی، تینتورتو، روسو فیورنتینو، پونتورمو، برونتسینو، بولونیا، وُلترا و برادران تسوکاری از چهرههای برجسته و استادان این سبک بهشمار میروند که آثارشان همچنان ماندگار است.
۱۶- باروک (Baroque)
سبک باروک در اواخر قرن شانزدهم میلادی از ایتالیا آغاز شد و تا قرن هجدهم به شکلی گسترده در سراسر اروپا، بهویژه در کشورهایی مانند فرانسه، اتریش و اسپانیا، گسترش یافت. این سبک حوزههای گوناگونی از هنر، از جمله نقاشی، مجسمهسازی و معماری را دربر گرفت. از برجستهترین پیشگامان این جنبش میتوان به کاراواجو و جان لورنتسو برنینی در رم، آنتونی ون دایک در بریتانیا و پیتر پل روبنس در شمال اروپا اشاره کرد.
نقاشیهای باروک غالباً برای سفارشهای عمومی خلق میشدند و بهویژه در قالب نقاشیهای دیواری و سقفی در کلیساها، طاقها و کاخها به اجرا درمیآمدند. این سبک با فضاسازیهای تاریک و پررمزوراز، نورپردازی دراماتیک که بر سوژه و روایت اثر تأکید میکرد، ترکیببندیهای پرقدرت، مناظری با عمق بصری چشمگیر و نمایش دقیق حالات چهره، هویت تازهای به نقاشی بخشید.
کاراواجو بهعنوان یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین نقاشان این دوره، به «پدر نقاشی باروک» شهرت دارد. آثار او سرشار از مضامین و مفاهیمی پیچیده و احساسی هستند که مخاطب را به عمیقترین لایههای عاطفی میکشانند. نقاشیهای کاراواجو، حس وحشت، ترس و هیجان را در بستری از نورپردازیهای دراماتیک و اسرارآمیز به تصویر میکشند و روایتهایی غنی از راز و رمز ارائه میدهند. تأثیر شیوه منحصربهفرد او در نقاشی باروک چنان عمیق بود که الهامبخش نسلهای بعدی نیز شد.
۱۵- نوکلاسیسیسم (Neoclassicism)
نوکلاسیسیسم بهعنوان سبکی که در قرن هجدهم میلادی به اوج رسید، فضاسازیهای ساده و متعادل را جایگزین پیچیدگیها و جزئیات پرزرقوبرق دورههای پیشین کرد. هنرمندان این دوره، بر طرح کلی اثر تأکید بیشتری داشتند و بسیاری از جلوههای تزئینی و جزئیات فرعی را به حاشیه راندند. در نتیجه، روابط صوری و فرمی در این سبک مفهوم جدیدی یافت و فرم، بار دیگر بهعنوان عنصر اصلی اثر هنری جایگاه خود را بازیافت.
پالت رنگی در نقاشیهای این دوره بهگونهای طراحی شد که حس آرامش و سکون را به مخاطب منتقل کند. موضوعات اساطیری و تاریخی اهمیت ویژهای در این سبک پیدا کردند و سوژهها اغلب از ادبیات کلاسیک باستان و قرون وسطی انتخاب میشدند.
آنتون رافائل منگس، اولین هنرمند شناختهشده نوکلاسیسیسم، با نقاشیهای دیواری خود این سبک را به جهانیان معرفی کرد. پس از او، ژاک-لویی داوید، نقاش برجسته فرانسوی، با پیروی از اصول نوکلاسیسیسم و افزودن رویکردهای خلاقانه، هنر قرن هجدهم را به اوج رساند. او معتقد بود: «هنرمند باید فیلسوف باشد و تنها مشعل عقل را بهعنوان راهنما برگزیند.»
با اینحال، در دوران باروک و نوکلاسیسیسم، دیدگاهی افراطی درباره حقیقت در هنر شکل گرفت. بر اساس این دیدگاه، حقیقت نهتنها شرط کافی زیبایی است، بلکه با زیبایی یکی دانسته میشود.
۱۴- روکوکو (Rococo)
روکوکو بهعنوان محصولی از یک جنبش هنری تزئینی، در قرن هجدهم میلادی در پاریس ظهور کرد و در نهایت به یکی از سبکهای شگفتانگیز نقاشی تبدیل شد. خطوط منحنی، صحنههای احساسی و عاشقانه، و ترکیببندیهایی پرجنبوجوش با رنگهای درخشان از ویژگیهای برجسته این سبک بهشمار میرفتند. هنرمندان روکوکو با این عناصر توانستند علیه چارچوبها و نظم سختگیرانه و گاه آزاردهنده سبک باروک قد علم کنند.
موضوعات نقاشیهای این سبک عمدتاً بر اساس فعالیتهای سرخوشانه و لوکس اشراف ثروتمند شکل میگرفت. هنرمندان چهرههای واقعی و خیالی را با جزئیات فراوان و خطوط منحنی و سیال به تصویر میکشیدند. در این آثار، زنان اغلب در میان گیاهان بلند و سرسبز با حالتی دلربا نقش میبستند.
روکوکو در فرانسه، با هنرمندانی چون فرانسوا بوشه، ژان اونوره فراگونار و ژان-آنتوان واتو به اوج رسید. همچنین، در انگلستان، هنرمندانی مانند ویلیام هوگارت و توماس گینزبرا بهعنوان پیشگامان این سبک شناخته میشوند.
۱۳- رمانتیسم (Romanticism)
رمانتیسم که بیشتر بهعنوان یک جنبش ادبی شناخته میشود، در همان ابتدای ظهورش به هنرهای تجسمی، از جمله نقاشی نیز راه یافت. این سبک توسط رهبران جنبش در فرانسه، بریتانیا و آلمان، بهعنوان واکنشی در برابر قوانین و نظم سختگیرانه نئوکلاسیسیسم پایهگذاری شد. ساختارهای رمانتیسم بر پایه بیان تخیلات، احساسات و آزادی از محدودیتهای سبکهای پیشین شکل گرفت. شارل بودلر، شاعر و منتقد مشهور، در سال ۱۸۴۶ درباره این سبک گفت: «رمانتیسم نه در انتخاب موضوع و نه در حقیقت دقیق، بلکه در نوعی احساس نهفته است.»
در رمانتیسم، نمودهای درونی بر نمودهای بیرونی ارجحیت داشتند و هنرمندان تلاش میکردند احساسات و افکار اسرارآمیز خود را از طریق آثارشان منتقل کنند. این رویکرد، در حقیقت، نوعی مبارزه علیه عقلگرایی عصر روشنگری بود و به همین دلیل، رمانتیسم بهعنوان یکی از انقلابیترین سبکهای نقاشی در تاریخ هنر شناخته میشود.
برخی از نقاشیهای رمانتیسم، مفاهیم اجتماعی و سیاسی تاریکی را در خود جای دادهاند. این مضامین با استفاده از عناصری همچون آسمانهای اغراقآمیز و فضای دلگیر و پرابهام به تصویر کشیده میشدند. همچنین، غرور و تعصبات ملیگرایانه یکی از موضوعات مهم و پرتکرار در آثار هنری این جنبش بود.
۱۲- امپرسیونیسم (Impressionism)
در قرن نوزدهم، نخستین جنبش هنر مدرن، امپرسیونیسم، در فرانسه شکل گرفت و تحولی بنیادین در هنرهای تجسمی ایجاد کرد. این جنبش، مفاهیم و ساختارهای تازهای را معرفی کرد که توانست هنر را از قید اصول و سنتهای تکراری و خستهکننده رها کند. از آن زمان، هنرمندان توانستند با آزادی بیشتری به خلق آثار خلاقانه و بیمرز بپردازند و ایدههای خود را با روشهایی نوآورانه به تصویر بکشند.
نقاشان امپرسیونیست با تمرکز بر ویژگیهای بصری رنگ و نور، قواعد جدیدی در هنر پایهگذاری کردند. آنها از ضربات آزاد و سریع قلممو استفاده میکردند تا لحظات زودگذر زندگی را ثبت کنند. موضوعات آثارشان اغلب شامل صحنههای روزمره مردم عادی و مناظر طبیعی بود. این روش، هنر را به واقعگرایی تازهای رساند که با نگاه شخصی و احساسی هنرمند ترکیب شده بود.
از برجستهترین هنرمندان این جنبش میتوان به پل سزان، کلود مونه، پیر آگوست رنوار، کامی پیسارو و آلفرد سیسلی اشاره کرد.
۱۱- پستامپرسیونیسم (Post-Impressionism)
پستامپرسیونیسم بهعنوان ادامهای بر جنبش امپرسیونیسم ظهور کرد و به خلق آثار برجستهای از هنرمندانی چون ونسان ون گوگ و پل گوگن انجامید. این سبک که به یکی از جریانهای پیشرو در نقاشی تبدیل شد، در سال ۱۹۱۰ در فرانسه به اوج رسید و برای سالها الهامبخش بسیاری از هنرمندان بود.
پستامپرسیونیسم، واکنشی به طبیعتگرایی و تأکید بیش از حد امپرسیونیستها بر نور و رنگ بود. در این سبک، هنرمندان بهجای تمرکز صرف بر ثبت واقعیت، به بیان احساسات و دیدگاههای شخصی خود درباره جهان پیرامون پرداختند. آنها از رنگهای درخشان و واضح و تصاویر نمادین برای ایجاد آثاری با بار عاطفی و روانشناختی قوی بهره بردند. این تغییر نگرش باعث شد که هنر از بازنمایی صرف واقعیت به ابزاری برای انتقال مفاهیم درونیتر تبدیل شود.
۱۰- فوویسم (Fauvism)
فوویسم یکی از سبکهای نقاشی و جنبشهای هنری اوایل قرن بیستم است که در آغاز با تمسخر و نقد مواجه شد. هنرمندان برجستهای چون آنری ماتیس، آندره درن و موریس دو ولامینک از پیشگامان این سبک بودند که آثار خود را با استفاده از رنگهای شدیداً درخشان و اغراقآمیز، ضربات قلمموی جسورانه و تصاویری تحریفشده خلق میکردند. این ویژگیها باعث شد فوویسم به عنوان یک حرکت هنری نوآورانه و انقلابی شناخته شود که بهطور غیرمستقیم به آغاز هنر آوانگارد قرن بیستم کمک کرد و فضای خلاقیت را در دنیای هنر به شکلی تازه و مثبت تعریف کرد.
۹- اکسپرسیونیسم (Expressionism)
اکسپرسیونیسم یک جنبش هنری بود که بر اساس هیجانات عاطفی شکل گرفت و از سال ۱۹۰۵ تا ۱۹۲۰ بخش عمدهای از هنرهای تجسمی، معماری، ادبیات، شعر و موسیقی در آلمان، اتریش و چند کشور دیگر را تحت تأثیر قرار داد. این سبک با ویژگیهایی چون اشکال اغراقآمیز، فرمهای تغییر یافته، رنگهای زنده و فضاهای پرجذبه شناخته میشود. تمام این ویژگیها بهطور کلی در راستای نمایش خلاقانه عواطف، آزادی بیان و بازتاب احساسات و دیدگاههای درونی هنرمند به کار گرفته میشد.
۸- کوبیسم (Cubism)
کوبیسم یکی از بزرگترین سبکهای هنری قرن بیستم است که توسط پابلو پیکاسو و ژرژ براک شکل گرفت و به هنر همانند امپرسیونیسمها، ابعاد جدیدی بخشید. این سبک با ابداع یک زبان بصری خاص که شامل فرمهای هندسی و تکهتکه شده بود، برای ایجاد توهم فضای سهبعدی و بازسازی موضوعات سنتی مانند چشماندازها، برهنگی و طبیعت بیجان، پایهگذاری شد. در کوبیسم، هنرمندان پرسپکتیو را به شکلی متفاوت به کار گرفتند و نور و سایه را تا حد زیادی حذف کردند. آنها همچنین اشکال را در یک زمان و مکان و در سطوح مختلف آبستره به نمایش میگذاشتند.
۷- فوتوریسم (Futurism)
فوتوریسم یک جنبش هنری اوایل قرن بیستم بود که با پیشرفت چشمگیری همراه شد و ابتدا به یک انقلاب بزرگ در هنر ایتالیا تبدیل شد و سپس در هنر مدرن و ادبیات انتزاعی تغییرات جالبی به وجود آورد. هدف اصلی بنیانگذاران این جنبش، نمایش انرژی و حالوهوای دنیای مدرن در آثار هنری بود. هنرمندان فوتوریسم با نگرش جدیدی در مقابل هنرهای سنتی و کهنه ایستادند، زیرا معتقد بودند که این هنرها تاثیرات منفی بر آینده دارند. آنها باور داشتند که این خفقان گذشته مانع از پیشرفت در مسائل اجتماعی، فرهنگی و هنری ایتالیا است. بنابراین، فوتوریسم به عنوان یک سبک هنری مسیر را برای ظهور بسیاری از جریانهای هنری دیگر هموار ساخت.
۶- سورئالیسم (Surrealism)
سوررئالیسم، برخلاف دیگر جنبشهای هنری که توسط نقاشان شکل گرفت، در سال ۱۹۲۰ در پاریس توسط شاعر فرانسوی آندره برتون بهوجود آمد. این سبک که به فراواقعگرایی نیز معروف است، از مرزهای واقعیت فراتر رفته و وارد دنیای خیال میشود تا تصاویری از رویا و توهم به تصویر کشیده شود. آثار سوررئالیسم که در فضایی آزاد و بیقید و بند شکل میگیرند، نتیجه برخوردی است با رویکردهای عقلگرایانه، و برتری دادن به ضمیر ناخودآگاه و غیرمنطقی. هدف اصلی این جنبش، تأکید بر شهود و رهایی ذهن از محدودیتهای خردگرایانه و تجربههایی بود که در دنیای منطقی به دام افتاده بودند.
۵- آرت دکو (Art Deco)
سبک آرت دکو برای اولین بار قبل از جنگ جهانی اول در فرانسه وارد هنرهای تجسمی، معماری، طراحی و هنرهای تزئینی شد. این سبک با از بین بردن مرزهای میان رسانهها و حوزههای مختلف هنری، توانست آنها را به هم نزدیک کند. به همین دلیل، در آرت دکو که یکی از برجستهترین سبکهای نقاشی است، ارتباطی جالب و متفاوت میان طیف وسیعی از هنرها، از جمله معماری، مبلمان، لباس و جواهرات مشاهده میشود.
یک نمایشگاه در سال ۱۹۲۵ آثار برخی از هنرمندان و معماران آرت دکو را به نمایش گذاشت که این رویداد باعث شد تا سبک آرت دکو مسیر اصلی خود را پیدا کند. در حقیقت، واژه آرت دکو از عبارت فرانسوی «آرت دکوراتیف» گرفته شده که به این نمایشگاه اشاره دارد. آرت دکو با ترکیب اشکال هندسی، رنگهای درخشان و جذاب، و فرمهای مدرن همراه با عناصر زینتی، به مفهومی جدید از نوگرایی دست یافت که تاثیرات آن در تمامی ابعاد زندگی مدرن دهههای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ قابل مشاهده است.
۴- پاپ آرت (Pop Art)
پاپ آرت یکی از سبکهای نقاشی مدرن است که توسط هنرمندان بریتانیایی و آمریکایی با الهام از فیلمها، تلویزیون، تبلیغات، بیلبوردها، کمیکاستریپها و ویترین مغازهها شکل گرفت. هدف این سبک، ارائه آثاری طنزآمیز، کنایهدار و انتقادی بود. هنرمندان پاپ آرت معمولاً بر روی عناصر ساده، معمولی و سبک زندگی روزمره تمرکز داشتند و آثار خود را در ابعاد بزرگ و به شیوههای مختلف به نمایش میگذاشتند. این جنبش اولین سبک هنری بود که با استفاده از اشکال ساده و رنگهای شاد و پرجنبوجوش، تصاویری از زندگی روزمره و مصرفگرایی خلق کرد و در نهایت باعث کاهش فاصله میان هنرهای تجاری و هنرهای زیبا شد.
اندی وارهول در مورد این جنبش گفته بود: «هنرمندان پاپ تصاویری ساختند که هر کسی که در برادوی قدم میزد، در کسری از ثانیه آنها را تشخیص میداد. کمیکها، میز پیکنیک، شلوار مردانه، افراد مشهور، پرده دوش، یخچال، بطریهای کوکاکولا – تمام این چیزهای مدرن شگفتانگیز که اکسپرسیونیستهای انتزاعی تلاش میکردند تا آنها را نادیده بگیرند».
۳- فتورئالیسم (Photorealism)
فوتورئالیسم یا واقعگرایی عکسوار یکی از سبکهای نقاشی است که در اواخر دهه ۱۹۶۰ در آمریکا به وجود آمد و بر اساس رئالیسم و برخلاف ایدهآلیسم انتزاعی شکل گرفت. این سبک برای مدت طولانی بخش عمدهای از شیوههای کاری نقاشان را در بر گرفت. هنرمندان فوتورئالیسم ابتدا تصاویری از واقعیتهای زندگی شهری، روزمرگیها و پرترهها را عکاسی میکردند و سپس با دقت و جزئیات کامل، همان تصاویر را به طور عینبهعین به تصویر میکشیدند. از هنرمندان برجسته این سبک میتوان به مالکوم مورلی، آدری فلک، چاک کلوز و دنیس پترسون اشاره کرد.
۲- مینیمالیسم (Minimalism)
مینیمالیسم یا سادهگرایی به عنوان یک چالش در برابر نظریات قبلی درباره نقاشی انتزاعی مطرح شد. این سبک یکی از جنبشهای مهم و ساختارشکن دهه ۱۹۶۰ به شمار میرود که با تأکید بر سادهسازی اشکال هندسی شناخته میشود. جنبشهای انتزاعی اولیه در اروپا تأثیر زیادی بر شکلگیری مینیمالیسم آمریکایی داشتند. در همان دوره، آثار هنرمندان روسی، هلندی و اعضای مدرسه باهاوس آلمان که از پیشگامان انتزاع رادیکال بودند، راه را برای هنرمندانی مانند دن فلیوین، دونالد جاد و رابرت موریس هموار کردند تا بتوانند جریانهای هنری خود را بهتر کشف و توسعه دهند. مینیمالیسم با دوری از قراردادهای خاص، چارچوبهای سختگیرانه و محدودیتهای مرسوم، با فرمهای آبستره بازی میکند و نقاشی انتزاعی را به عرصه آزادی و مفهومسازی میبرد.
۱- هایپررئالیسم (Hyperrealism)
اکنون زمان آن رسیده که به معرفی آخرین جنبش هنری این فهرست پرداخته و به سبک نقاشیهای شگفتانگیز دهه ۲۰۰۰ بپردازیم؛ سبکی که با نامهای ابرواقعگرایی، واقعگرایی افراطی یا هایپررئالیسم شناخته میشود. احتمالاً بارها در رسانههای مختلف با نقاشیهای هایپررئالیسم مواجه شدهاید و اولین چیزی که به ذهن شما خطور کرده، شباهت بالای این آثار به عکسهاست. این سبک توسط هنرمندان ماهری اجرا میشود که به تمامی اصول جزئینگری مسلط هستند و ممکن است ماهها طول بکشد تا یک اثر با موضوعاتی مانند زندگی روزمره و پرترهها را به کمال برسانند.
نظرات کاربران