سریال «مثل اژدها: یاکوزا» (Like A Dragon: Yakuza) اقتباس جدیدی از آمازون پرایم است که، همچون سریال «فالآوت» بر همین پلتفرم، بر اساس یک مجموعه مشهور بازی ویدیویی ساخته شده است. با اینکه «فالآوت» موفقیتی برای آمازون محسوب میشود، تلاش برای تکرار این موفقیت با «مثل اژدها: یاکوزا» چندان ثمربخش نبوده است.
البته، اگر با تمام جزئیات بازیهای سری «یاکوزا» آشنا نبودم، ممکن بود این سریال را اثری خوب بدانم؛ زیرا داستان قابل قبولی دارد و از کیفیت تولید بالایی برخوردار است. اما «مثل اژدها: یاکوزا» تنها نام «یاکوزا» را یدک میکشد و در واقع به وجهه این مجموعهی نامآشنا لطمه زده است. این سریال در کنار دیگر اقتباسهای ناامیدکننده از بازیهای ویدیویی امسال مانند «ناکلز»، «مهاجم مقبره: افسانه لارا کرافت»، فصل دوم «هیلو» و فیلم «سرزمینهای مرزی» قرار میگیرد. در نقد این سریال، قصد دارم به اشتباهات رایج در اقتباس از بازیهای ویدیویی و عواملی که میتوانند یک اقتباس را موفق کنند بپردازم.
بازیهای «یاکوزا» که با نام «شبیه اژدها» (Like A Dragon) نیز شناخته میشوند، مجموعهای ژاپنی در سبک اکشن ماجراجویی هستند که توسط شرکت «سگا» (Sega) و اولین بار در سال ۲۰۰۵ برای پلیاستیشن ۲ منتشر شدند. از آن زمان، این مجموعه با انتشار نه نسخه اصلی و چندین اسپینآف و بازسازی، به یکی از فرنچایزهای باسابقهی دنیای بازیهای ویدیویی تبدیل شده است.
بازیهای «یاکوزا» دنیای جنایت سازمانیافتهی یاکوزا را از دیدگاه شخصیتی به نام کیریو کازوما روایت میکنند و خالق آن، توشیهیرو ناگوشی، در پی روایت داستانی مردانه در محیط خشونتآمیز و جنایتخیز یاکوزا بوده است؛ ایدهای که در آن زمان در دنیای بازیها تازگی داشت. سریال «مثل اژدها: یاکوزا» بر اساس داستان اولین بازی ساخته شده اما تغییرات بسیاری در آن اعمال شده است.
این سریال اولین اقتباس از بازیهای «یاکوزا» نیست؛ پیش از این، فیلم «مثل یک اژدها» به کارگردانی تاکاشی میکه در سال ۲۰۰۷، چندین سریال تلویزیونی و حتی یک اجرای تئاتری در سال ۲۰۱۵ در توکیو نیز اقتباسهای دیگری بودهاند که بیشتر به خط اصلی داستان وفادار ماندهاند. با این حال، سریال جدید چنان از محتوای اصلی فاصله گرفته که دیگر ارتباط چندانی با بازیها ندارد. داستان سریال درباره پسر جوانی است که تصادفاً نامش با شخصیت اصلی بازی یکی است و به طریقی وارد دنیای یاکوزا میشود. اگر با بازیهای «یاکوزا» آشنایی داشته باشید، با مرور خلاصه داستان این سریال، تفاوتهای بارز آن با بازی را خواهید دید که هویت اصلی سریال را زیر سوال میبرد.
هشدار؛ در نقد سریال «مثل اژدها: یاکوزا» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد سریال «یاکوزا»؛ مرثیهای برای یک رویا
داستان سریال در سال ۱۹۹۵ میلادی آغاز میشود. کازوما کیریو (ریوما تاکئوچی) و دوست صمیمیاش نیشیکیاما (کنتو کاکو) برای تغییر سرنوشت خود و دوستان یتیمشان، یومی (یومی کاوایی) و میهو (هینانو ناکایاما)، به سرقت از یک آرکید دست میزنند. غافل از اینکه این اقدام ساده، آنها را وارد دنیای تاریک و خشن کاموروچو میکند، جایی که قدرت در دستان یاکوزاست و این آرکید متعلق به خانواده دوجیماست. کیریو برای جبران اشتباه خود و نجات دوستانش از عواقب خطرناک، پیشنهاد میدهد که به عنوان عضو جدید یاکوزا، آنها را از مجازات رهایی بخشد. او رؤیای تبدیل شدن به “اژدهای دوجیما” را در سر دارد، مبارزی افسانهای که جایگاه ویژهای در میان اعضای این خانواده دارد.
داستان با گذشت یک دهه به سال ۲۰۰۵ میرسد، زمانی که کیریو به دلایل نامعلوم در زندان به سر میبرد. کارآگاهی به نام داته (سوبارو شیبوتانی) میکوشد او را به دنیای یاکوزا بازگرداند تا به درگیری بین دو گروه بزرگ یاکوزا، “ائتلاف اومی” و “قبیله توجو”، پایان دهد.
عامل این تنشها، آیکو ساوامورا (میساتو موریتا) خواهر یومی است که ده میلیارد ین از توجوکلن دزدیده است. در این زمان، نیشیکی که سالها پیش آرزوی ورود به خانواده توجو را داشت، اکنون در برج میلنیوم ریاست خانواده را بر عهده گرفته، و یومی نیز که در سال ۱۹۹۵ به کلوپ سرنا سپرده شده بود، حالا برای توجو بیزینس پولسازی را میچرخاند. با خروج کیریو از زندان، خبر حمله به یومی به گوشش میرسد و او را ترغیب میکند که دوباره به دنیای یاکوزا بازگردد.
داستان بهصورت موازی بین سالهای ۱۹۹۵ و ۲۰۰۵ در حال حرکت است و گذشته شخصیتها و نخستین روزهای فعالیتشان برای یاکوزا را به تصویر میکشد. خانواده دوجیما در تلاش است تا زمینی مهم را تصاحب و برج میلنیوم را در آن احداث کند. کیریو و نیشیکی، به امید ارتقای جایگاه خود، سند این زمین را برای دوجیما میدزدند، اما مهر مالک اصلی که حالا کشته شده، لازم است. این مهر در دستان خواهر مالک است که توسط یک پلیس فاسد برای دوجیما آورده میشود. در این میان، دو شخصیت کلیدی خانواده دوجیما، سائجیما و ماجیما، وارد داستان میشوند. ماجیما به دلیل شکست در مأموریت، یکی از چشمان خود را از دست میدهد.
در سال ۲۰۰۵، آیکو، خواهر میو، که ده میلیارد ین دزدیده است، دختری به نام هاروکا دارد. اعضای توجوکلن به دنبال آیکو و هاروکا هستند، اما پیش از آنکه به آنها برسند، کیریو سر میرسد و هاروکا را نجات میدهد. آیکو، که گمان میکند دخترش در درگیری کشته شده، فرار میکند. کیریو، هاروکا را به یومی بازمیگرداند و با کمک فلوریست سای (تومویا مائنو)، که از همه رخدادهای کاموروچو باخبر است، به دنبال آیکو و پول گمشده میگردند تا از آغاز جنگ جلوگیری کنند.
در بخشهای مربوط به سال ۱۹۹۵، ماجرای خواهر بیمار نیشیکی، میهو، روایت میشود که برای تأمین هزینه جراحیاش، کیریو به مبارزات زیرزمینی میپیوندد و پیروز میشود، اما متوجه میشود که دوجیما از عمد رسیدگی به وضعیت میهو را به تأخیر انداخته تا نیشیکی را به خود وابسته کند.
در نهایت، نیشیکی از روی انتقام، دوجیما را میکشد و کیریو همه چیز را به گردن میگیرد و به همین خاطر ده سال زندانی میشود. اما وقتی در ۲۰۰۵ بازمیگردد، نیشیکی به شخصیتی کاملاً متفاوت تبدیل شده و قتلهای زنجیرهای کاموروچو نیز به او مرتبط میشود. مبارزهی سختی بین او و کیریو در میگیرد که نیشیکی را تا مرز مرگ میبرد. در این لحظه، او پرده از رازی برمیدارد که والدین کیریو و خود او توسط اژدهای دوجیما کشته شدهاند. آخرین صحنه سریال با نگاه کیریو به خالکوبی اژدها بر پشت کازاما و آشکارسازی هویتی دراماتیک به پایان میرسد.
اقتباس از بازیهای ویدیویی «یاکوزا» اشتباه است
اقتباس از بازیهای ویدیویی اخیراً رواج زیادی پیدا کرده است، اما این کار معمولاً چالشبرانگیز و در بسیاری از موارد ناکام است. بهندرت پیش میآید که چنین اقتباسهایی موفق شوند، مانند سریال «آخرین ما» (The Last of Us). این سریال باعث شد مخاطبان جدیدی به بازی علاقهمند شوند و فروش آن را افزایش داد، در حالی که خود بازی بهتنهایی محبوبیت زیادی داشت. اما اگر مخاطب پیش از سریال، بازی را تجربه کرده باشد، ممکن است سریال برایش تنها تکرار و اتلاف وقت به نظر برسد.
این بازیها، مانند آثار استودیوی ناتی داگ (Naughty Dog)، در ذات خود فیلمهای قابل بازی هستند؛ از همین رو شاید اقتباس لایو اکشن برای آنها بیمورد به نظر برسد. موفقیت «آخرین ما» بهنوعی شانسی بود، چون در مقابل، فیلم «آنچارتد» (Uncharted) با تام هالند، موفق نشد مخاطبان جدیدی به دنیای بازی جذب کند و صرفاً یک فیلم اکشن ماجراجویانه کلیشهای باقی ماند. بسیاری از این فیلمها و سریالها با هدف جذب مخاطب به بازی ساخته میشوند، نه اینکه روایت تازهای ارائه کنند.
این نوع اقتباسها معمولاً شکست میخورند، زیرا اغلب فقط داستان بازی را بازگو میکنند. در حالی که بهترین نوع اقتباس این است که از دنیای بازی برای روایت یک داستان جدید بهره ببرند. اگر داستان همان باشد، چرا کسی که آن را در بازی تجربه کرده، باید سریال را تماشا کند؟ سریال «فالآوت» (Fallout) نمونه خوبی از این نوع اقتباس موفق است. این سریال با ایجاد شخصیتهای جدید و توسعه داستانی که حتی برای طرفداران پر و پا قرص بازی هم تازه و جذاب است، توانسته جهان فالآوت را به گونهای بازنمایی کند که داستانی جدید را به تصویر بکشد. کیفیت تولید و بازیگران برجسته آن نیز به موفقیت سریال کمک کرده است.
اما اقتباس از سری «یاکوزا» با چالشی متفاوت روبهرو است و بیشتر به «آخرین ما» شباهت دارد تا «فالآوت». در حالی که بازی «فالآوت» به بازیکنان اجازه میدهد روایت خاص خود را در دنیای آخرالزمانی آن خلق کنند، بازیهای «یاکوزا» بر اساس شخصیتهایی با داستان ازپیشتعیینشده ساخته شدهاند و بازیکن داستان کیریو و سایر شخصیتها را از نزدیک دنبال میکند. سری «یاکوزا» نهتنها یکی از داستانمحورترین بازیهاست، بلکه در نوع خود درامی فوقالعاده نیز به حساب میآید.
شخصیتپردازی قوی آن با کاراکترهایی که بازیکنان طی دو دهه با آنها خو گرفتهاند، به اوج رسیده است. شخصیت اصلی سری، کازوما کیریو، که یکی از نمادینترین کاراکترهای دنیای بازیهاست، داستانی عمیق و پیچیده دارد که بازیکنان آن را از بازی «یاکوزا زیرو» (Yakuza 0) تا وقایع آخرین نسخه دنبال کردهاند. این تجربهای است که هیچ اقتباس سریالی، بهویژه یک مینیسریال کوتاه، نمیتواند آن را به بازیکنان بازگرداند. بازیکنان این مجموعه با کیریو بزرگ شدهاند و هر لحظه از رنجها و پیروزیهای او را از نزدیک حس کردهاند. چنین تجربهای را نمیتوان در شش قسمت تکرار کرد و همین مسئله سوال مهمی را ایجاد میکند: چرا باید این تجربه را تکرار کرد؟
در «فالآوت» با دنیایی آخرالزمانی مواجهیم که قوانین و تاریخ منحصربهفردی دارد و در بازیهای شرکت بتزدا (Bethesda) بهخوبی معرفی شده است. این جهان تازه و منحصربهفرد است و شباهتی به سایر مدیا ندارد. اما دنیای «یاکوزا» در کاموروچو جریان دارد، منطقهای که بر اساس کابوکیچوی توکیو بازسازی شده است و در دوران مختلف تاریخی، داستانهای شخصیتهای بازی در این فضا روایت میشود. از دهه ۸۰ میلادی و خیابانهای اوساکا در «یاکوزا زیرو» گرفته تا شهرهای دیگر ژاپن، این بازیها بازنمایی دقیقی از فرهنگ، ترندها، و تحولات هر دوره را به نمایش میگذارند.
پیشرفتهای زمانی و مکانی حتی در گیمپلی بازیها هم تأثیر میگذارد؛ برای مثال، بازیکن در دهه ۸۰ در کنار ماجیما درگیر مدیریت کلوبهای کاباره است، یا در ۲۰۱۲ با کیریو و دنیای مدرن و گوشیهای هوشمند آشنا میشود.
در فرنچایز «یاکوزا» خبری از جهان خیالی با قوانین تازه نیست؛ این بازیها روایتی از خود ژاپن و دورههای مختلف تاریخی آن هستند. داستانی که حول محور زندگی شخصیتهای پیچیدهای مانند کازوما کیریو میچرخد و اگر قصد تعریف داستانی غیر از داستان کیریو را داشته باشید، دیگر عنوان «یاکوزا» معنای خاصی نخواهد داشت. شخصیت کیریو و داستان او در بازیها به غایت خود میرسد؛ جایی که عمیقترین، دراماتیکترین و حماسیترین شکل ممکن این شخصیت و ماجراهایش روایت میشود. بازآفرینی این داستان در قالب یک سریال نهتنها ضرورت ندارد، بلکه به اعتبار و اصالت این فرنچایز لطمه میزند.
همانطور که پیشتر درباره فیلمهای اقتباسی دیگر، مانند «سرزمینهای مرزی» اشاره شد، این اقتباسها هدف مشخصی ندارند. طرفداران بازی که با داستانهای اصلی آشنا هستند، خودشان به بهترین شکل با این شخصیتها ارتباط برقرار کردهاند و مخاطبان جدید هم اگر بخواهند پس از تماشای سریال به سراغ بازی بروند، با تضاد آزاردهندهای بین آنچه دیدهاند و آنچه بازی میکنند، مواجه میشوند.
سریال «مثل اژدها: یاکوزا» تصویر مخدوشی از شخصیتهای اصلی بازی ارائه میدهد؛ کیریو دیگر آن شخصیت قهرمانانه نیست، نیشیکی نیز بهجای جوان جاهطلب و وفادار، شخصیتی کمرمق به تصویر کشیده شده و ماجیما از آن جنون خشمگین و یاکوزای غیرقابل پیشبینی خود فاصله گرفته است.
این انحرافها بیشتر در شخصیتپردازی کیریو مشهود است. در بازیها، کیریو حاضر است برای دو چیز مهم، جان خود را به خطر بیندازد: رفاقت و احترام به پدر معنویاش، کازاما. کازاما، یکی از سران قدرتمند یاکوزا، برای کیریو و نیشیکی در نقش یک پدر مهربان ظاهر میشود و ارزشهای آنها را شکل میدهد. کیریو پس از مرگ او، به تاسیس یتیمخانهای میپردازد تا میراثی از کازاما باقی بگذارد و از یتیمها حمایت کند. این شخصیتپردازی عمق و پیچیدگیهایی دارد که در سریال کاملاً نادیده گرفته شده و به کیریو انگیزههای سطحی و بیپایهای نسبت داده شده است.
در سریال، بهصورت تصنعی از کازاما شخصیتی دوگانه میسازند؛ او را یکبار بهعنوان فردی منفی به تصویر میکشند و بار دیگر، در حالی که با شلنگ به گلهای باغچه آب میدهد، از او تصویر پدری دلسوز و پرمهر به نمایش گذاشته میشود. این ناپیوستگی شخصیتها را سطحی و نامفهوم میکند و کیریو در جایگاه یک شخصیت اصلی، بهجای پیمودن مسیر پرماجرای خود، صرفاً تحت آموزشهای سطحی کازاما قرار میگیرد، گویی در حال تماشای یک فیلم کلیشهای مشتزنی هستیم.
نمونه دیگری از ضعفهای سریال، زمانی است که کیریو بدون هیچ سابقهای از قدرت و اعتبارش، در اولین رویارویی با خانوادهی دوجیما ادعا میکند که میخواهد «اژدهای دوجیما» شود. در بازیها این لقب بهواسطه دستاوردهای کیریو به او داده میشود و نشانهای است از هیبت و افسانهای شدن او در دنیای یاکوزا، نه ادعایی ساده. در سریال، از این عنوان بهعنوان یادگاری از یاکوزای دیگری یاد میشود که کیریو در کودکی او را تحسین کرده است. این تغییری غیرمنطقی و آسیبزننده است، زیرا یکی از جنبههای برجسته کیریو، استقلال و هویت منحصربهفرد اوست که در طول سالها با عزم و اخلاقیاتش ساخته شده است. علاوه بر این، احمقانه بهنظر میرسد که کیریو پس از سالها زندگی در کنار کازاما، تا آخرین لحظات سریال از خالکوبی اژدهای پشت خود بیخبر باشد.
این اقتباسهای سطحی نهتنها به اصالت فرنچایز صدمه میزنند، بلکه از آنچه «یاکوزا» را به اثری ماندگار در دنیای بازیهای ویدیویی تبدیل کرده است، فاصلهای غیرقابل جبران دارند.
خرابکاریهای شخصیتپردازی سریال تنها به کیریو محدود نمیشود؛ بلکه شخصیتپردازی ماجیما نیز به شکلی مخرب و بیسابقه به تصویر کشیده شده است. داستان پیچیدهای که در بازیها برای کور شدن ماجیما، وفاداری او به شیمانو و دلیل پذیرش لقب «سگ دیوانه شیمانو» روایت میشود، در سریال کاملاً نادیده گرفته شده است.
در هر داستان خوب مرتبط با یاکوزا، شخصیت پیچیدهای چون ماجیما نقش اساسی دارد، و طبیعی بود که انتظار ببینیم او به درستی نشان داده شود. اما حضور سطحی سائجیما در سریال بهجای اینکه به پیشبرد داستان کمک کند، تنها به دلیل خوشحال کردن مخاطبان به تصویر کشیده شده است؛ حتی کیفیت گریم او (مانند کلاهگیساش) هم از نسخههای بازی ضعیفتر است. ورود سائجیما به داستان فقط برای زخمی شدن و حذف سریع او انجام شده، بیآنکه توجهی به عمق شخصیت و پسزمینه احساسیاش داشته باشد که در بازیها نقش پررنگی ایفا میکند.
در شش قسمت سریال، تلاش شده تا دو داستان پیچیده «یاکوزا زیرو» و اولین «یاکوزا» همزمان روایت شوند، اما نتیجه، بازنویسی عمیق شخصیتها و تغییرات اساسی در داستانهاست، تا جایی که شخصیتهای آشنا کاملاً دگرگون شدهاند. هاروکا که در بازیها بهعنوان کودکی مهربان و قدردان شناخته میشود، در سریال به کودکی نقنقو و کمعلاقه تبدیل شده که رفتارهایش هیچ شباهتی به شخصیت اصلی ندارد.
کیریو در سریال از کازاما متنفر است، نیشیکی با حسادت به کیریو قصد تجاوز به یومی را دارد (در حالی که در داستان اصلی، نیشیکی به دلیل محافظت از یومی در برابر دوجیما دست به قتل او میزند)، و ماجیما به دلایلی سطحی و غیرمنطقی بیناییاش را از دست میدهد. شخصیتهای قدرتمند و کلیدی مانند شیبوساوا و شیمانو نیز به کاریکاتوری از خودشان تبدیل شدهاند؛ شیبوساوا در سریال تا حد یک شوخی پایین آورده شده و شیمانو نیز بهندرت در داستان حضور دارد. حتی مکانهایی مانند کلوپ «سرنا» که در بازی تحت مدیریت یک زن قوی و مستقل است، در سریال به سادگی تحت سلطه دوجیما در آمده و از اصالت خود فاصله گرفته است.
وقت ارزشمند سریال به جای پرداختن به این شخصیتهای کلیدی، صرف داستان بیاساسی مانند میهو، خواهر نیشیکی شده است که از همان ابتدا مشخص است حضورش تنها بهمنظور مرگ و برانگیختن واکنش عاطفی طراحی شده است. با اینکه سریال پر از کاراکترها و روابط پیچیده است، این شخصیتهای اضافه تنها باری بر دوش روایت گذاشتهاند و روند داستان را کُندتر کردهاند. در حالی که در بازیها، دشمنی بین نیشیکی و کیریو بهاندازه کافی بنمایه عاطفی دارد و نیازی به مرگ میهو برای ایجاد یک پیشزمینه احساسی نبوده است.
تغییرات عمیق در شخصیتها، انگیزهها و پیشینههایشان، هویت آنها را کاملاً دگرگون کرده است؛ بهطوری که حتی اگر نام شخصیتها تغییر میکرد و سریال بهطور مستقل داستانی از دنیای یاکوزا ارائه میداد، باز هم روایتی متفاوت از سری اصلی داشت. با این حال، روایت سریال با تدوینی شتابزده و پر از کاتهای بیدلیل، دنبال کردن داستان را برای مخاطب دشوار کرده است.
داستان بین سالهای ۱۹۹۵ و ۲۰۰۵ مدام جابهجا میشود و بدون توجیه، به سالهای دیگری چون ۲۰۰۳ و ۱۹۸۶ هم میرود که تنها خط داستانی را پیچیدهتر کرده و انسجام ذهنی مخاطب را مختل میکند. فلشبکهای غیرضروری، مانند صحنهای از سال ۱۹۸۶ که بچهها در یتیمخانه را نشان میدهد، هیچ اطلاعات قابلتوجهی به مخاطب اضافه نمیکنند و بیشتر به یک اضافهگویی شباهت دارند.
صحنههای اکشن سریال تنها نکتهی مثبت آن است
دیدن محله کاموروچو، با مغازهها، چراغها، و حضور دائم اوباشی که در مسیر کیریو و همراهانش سبز میشوند، حس دلگرمکنندهای را القا میکند؛ بهویژه که این محله با ترکیبی از دکور و جلوههای ویژه کامپیوتری بازسازی شده تا فضای قدیمی و آشنای کاموروچو را به تصویر بکشد. طراحی میدان تئاتر یکی از بهترین بخشهاست؛ هرچند نسبت به نسخه بازی، کمتحرکتر است، اما همچنان زنده و پویاتر از بخشهای دیگر دیده میشود.
مبارزه پایانی بین توجوکلن و اومی الاینس در همین میدان برگزار میشود و حالوهوای صحنههای شلوغ و درگیرانه بازیهای «یاکوزا» را به خوبی تداعی میکند، همانطور که اغلب کیریو باید به تنهایی با گروهی از یاکوزاها روبهرو شود. اگر یک صحنه از بالا رفتن کیریو از برج میلنیوم نیز به سریال اضافه میشد، حس نوستالژیک بازیها تقویت میشد، چون بازیکنان «یاکوزا» میدانند که نبردهای برج میلنیوم از عناصر جداییناپذیر این سری است. با این حال، عظمت برج فقط از بیرون برجسته شده و در داخل آن تنها به اتاق نیشیکی و راهپلهای کوچک محدود شده است.
بدیهی است که سریال «یاکوزا» بدون صحنههای مبارزه نمیشود. در بازیهای «یاکوزا»، همانقدر که شخصیتها دیالوگهای طولانی دارند، همانقدر هم مبارزه میکنند. سریال «مثل اژدها: یاکوزا» نیز در این زمینه به خوبی عمل کرده و با اشارههای خود به بازیهای اصلی، برای طرفداران خاطرهانگیز شده است.
هرچند طراحی مبارزات آنچنان خلاقانه نیست، اما سبک مبارزه کیریو در سریال به اندازه کافی به نسخه اصلی شباهت دارد تا شما را یاد بازیها بیندازد. صحنههای نبرد زیرزمینی نیز یادآور مبارزات کیریو در رینگ هستند و حتی زمانی که کیریو از زندان آزاد میشود، گروهی از یاکوزاها بهسویش میآیند و او باید برای پیشبرد داستان، مثل بازیهای ویدیویی، تعدادی از آنها را شکست دهد. در کل، صحنههای مبارزه از جنبههای داستانی سریال برجستهترند، چون در این لحظات از داستانپردازیهای ناخوشایند خبری نیست.
مثلاً هرچند شخصیت ماجیما در سریال از نظر داستانی کاملاً خراب شده، اما صحنه مبارزه او و کیریو در قسمت سوم یکی از لحظات بهیادماندنیتر سریال است؛ هرچند که کارگردانی و نورپردازی خاص آن اندکی از تأثیرش کاسته است. این نقص در مهمترین صحنه قسمت پایانی، یعنی مبارزه کیریو و نیشیکی، نیز دیده میشود که در آن نور آبی بیش از حد غالب است و سایهها به هم میریزند و تصویر را شلوغ میکنند. این نوع مشکلات در فیلمبرداری سریال کم نیستند.
با این حال، از نظر بصری، «مثل اژدها: یاکوزا» بر بسیاری از سریالهای اخیر آمازون پرایم مانند «پسران» و «حلقههای قدرت» برتری دارد. نورپردازی در بسیاری از لحظات زیباست، اما همخوانی کافی بین نور و فیلمبرداری وجود ندارد. انگار تیم نورپردازی کارش را بهخوبی انجام داده، اما ارتباطی میان آنها و فیلمبردار وجود نداشته که ایدههای نورپردازی را بهدرستی در قابها منتقل کند. بهجای اینکه نورهای جذاب در قابها برجسته شوند، دوربین به سرعت از آنها میگذرد تا بازیگران را دنبال کند.
در صحنههایی که از دوربین روی دست استفاده شده، حرکتهای دوربین بهطور غیرهدفمند و بدون برنامهریزی به دنبال بازیگران میرود که باعث میشود تصاویر حس آشفتگی و بینظمی پیدا کنند. در واقع، همین دوربین روی دست مهمترین ضعف بصری سریال به شمار میرود و باعث میشود هماهنگی بین نور و فیلمبرداری از بین برود. این مشکل در قاببندیها نیز اثرگذار است؛ تمرکز قاب بهراحتی از دست میرود، و کاراکترها و اشیاء در هرجومرج کامل در قاب ظاهر و خارج میشوند.
تنها جایی که استفاده از دوربین روی دست تصمیم درستی بوده، صحنههای پرتحرک مبارزات است، بهویژه مبارزات زیرزمینی در قسمت چهارم. البته در همین صحنهها نیز گاهی بیتوجهی به جزئیات دیده میشود. به نظر میرسد برخی از بخشهای فیلمنامه که در یک مکان روی میدهند، همزمان فیلمبرداری شدهاند. گرچه این کار از نظر زمانی و هزینهای منطقی است، اما برای مخاطب نباید بهراحتی قابل تشخیص باشد. برای نمونه، صحنه مبارزه زیرزمینی کیریو در رینگ در قسمت اول که به تساوی ختم میشود، همزمان با مبارزه قسمت چهارم فیلمبرداری شده و حتی جای دوربین و لباسهای دوجیما هم تغییری نکرده است.
خوشبختانه، ایرادات بصری در طول سریال کاهش مییابند و در صحنههایی که از دوربین ثابت استفاده شده، شاهد تصاویری چشمنواز هستیم که با نورپردازی مناسب و اصلاح رنگ، لذت بصری را برای بیننده به ارمغان میآورند. چنین تصاویری با رنگهای زنده و جذاب، در بسیاری از سریالها و فیلمهای درام امروزی کمتر دیده میشود؛ اما «مثل اژدها: یاکوزا» با قابهای پررنگ و لعاب خود میان این آثار برجسته شده است.
نماهایی از نیشیکی در رستوران، حضور بچهها کنار تخت میهو در بیمارستان، یومی در کلوب سرنا در قسمت چهارم، و بهویژه قابهای پایانی پس از مبارزه کیریو و نیشیکی از بهترین صحنههای سریال هستند که در کنار اصلاح رنگهای فانتزی، نورپردازی جذابی دارند و از دوربین روی دست نیز استفاده نشده است.
به ندرت پیش میآید که دربارهی صدابرداری یک فیلم یا سریال صحبت کنم، اما در این سریال مشکل بزرگی در صدابرداری وجود دارد که نمیشود از آن چشمپوشی کرد. در بسیاری از صحنهها، صدای شخصیتها بهطور پراکنده در محیط پخش میشود، گویی از میکروفونهای متصل به بازیگران استفاده نشده است.
این نوع صدابرداری، که صدای شخصیتها از زوایای مختلف به گوش میرسد، در بازیهای ویدیویی قابلقبول است؛ اما برای سریال تلویزیونی مناسب نیست. صدابرداری سهبعدی ممکن است برای بازیها که در آنها ارزیابی محیط اهمیت دارد، کاربردی باشد، اما وقتی در یک سریال تلویزیونی روی صفحهای دوبعدی تمرکز داریم، این رویکرد تنها گیجکننده است. نمونهای از این مشکل زمانی است که کیریو و داته سان در زندان صحبت میکنند؛ چون داته سان پشت شیشهی اتاق ملاقات نشسته، صدایش واضح نیست و بهسختی شنیده میشود.
حالا که صحبت از داته سان شد، انتخاب بازیگر این شخصیت نیز سوالبرانگیز است. این بازیگر نه از لحاظ ظاهری و نه در حالتها و رفتار، شباهتی به کاراکتر داته سان در بازی ندارد. انتخاب بازیگر نیشیکیاما هم یکی از ضعیفترینهاست. نقش نیشیکی را کنتو کاکو بازی میکند که به نظر میرسد شخصیت نیشیکیاما در بازیها را بهخوبی نشناخته؛ حرکات و لحن او بیشتر شبیه به یک ضدقهرمان کلیشهای است که در بسیاری از سریالها دیدهایم.
این اجراها نشان میدهد که بازیگران تنها به فیلمنامه تکیه کردهاند و گویا وقت کافی برای مطالعهی شخصیت اصلی خود در بازیها نگذاشتهاند. انتظار بالای من از بازیگران بیدلیل نیست؛ دوبلورهای مجموعه «یاکوزا» اجرای درخشانی از شخصیتها ارائه کردهاند، و صدای تاکایاکا کورودا برای شخصیت کیریو ترکیبی از قدرت، آرامش و صلابت است که توقعاتم را از بازیگران سریال بالا برده است.
با این حال، باید گفت اجرای ریوما تاکئوچی در نقش کیریو قابلقبول است. گرچه او از نظر چهره و فیزیک شباهتی به کیریوی اصلی ندارد، اما بازیگری توانمند است و در صحنههای احساسی میتواند دیالوگها را بهخوبی اجرا کند. برای مثال، زمانی که در اپیزود اول با کازاما جر و بحث میکند که او را پدر خود نمیداند، یا وقتی پس از پیروزی در مبارزهی زیرزمینی به ملاقات میهو میرود و بین خنده و گریه نمیداند چه احساسی داشته باشد. با این همه، نمیتوان از این نکته گذشت که کیریوی ریوما تاکئوچی هرچند خوب است، اما شباهتی به کیریوی کورودا ندارد.
- اصلاح رنگ جذاب
- طراحی و کارگردانی صحنههای اکشن
- پرشهای زمانی متعدد
- عدم هماهنگی بین فیلمبرداری و نورپردازی
- بیتوجهی به داستان و کاراکترهای فرنچایز اصلی
آیا میدانید چطور میشد اقتباس سریالی بهتری از «یاکوزا» ساخت؟ اگر سریالی اپیزودیک ساخته میشد که در هر قسمت، کیریو با چالشی جدید روبرو میشد، این به یکی از مهمترین ویژگیهای بازیهای «یاکوزا» نزدیکتر میبود: مأموریتهای فرعی، که به «ساباستوری» (Substory) مشهورند. در این داستانهای فرعی، کیریو (یا هر شخصیت قابل کنترل دیگر) با چالشهایی روبرو میشود که ارتباطی با خط اصلی داستان ندارند اما به قدری جذاب و خلاقانهاند که بازیکن ساعتها درگیر آنها میشود، بدون اینکه در داستان اصلی پیشرفتی کرده باشد.
نویسندگان «یاکوزا» در این ساباستوریها از هر موضوعی، از فرقههای خودساخته و گربههای خیابانی گرفته تا فالگیرها و مسابقات ماشینهای دستساز (Pocket Circuit)، داستانهای جذابی میسازند. اگر سریال از این فرمت پیروی میکرد، نویسندگان میتوانستند به راحتی شخصیتهای جدید خلق کنند و داستانهای متنوع و سرگرمکنندهای تعریف کنند، بدون اینکه به پسزمینهی کیریو آسیبی وارد شود.
با این حال، در سریال «مثل اژدها: یاکوزا» از این ساباستوریهای معروف خبری نیست و در عین حال داستان آن نیز از بازیها فاصله دارد. در واقع، سریالی است با شخصیتهایی که فقط نامشان با شخصیتهای بازی همخوانی دارد؛ اما داستان آنقدر دستکاری شده که به سختی میتوان آن را اقتباسی وفادار از بازی «یاکوزا» دانست. در عین حال، اشاراتی به بازیها وجود دارد که تنها برای طرفداران معنادار است، و این سریال را در حالتی معلق و نامتعین قرار میدهد. آیا «مثل اژدها: یاکوزا» یک اقتباس وفادارانه است؟ اصلاً. آیا داستانی کاملاً جدید است؟ نه دقیقاً. در نتیجه، سریال در جایگاهی قرار دارد که مخاطب را از ماهیت آن دچار تردید میکند.
با این همه، اگر هیچ پیشزمینهای از بازیهای «یاکوزا» نداشته باشید، احتمالاً از تماشای سریال لذت خواهید برد؛ شخصیتها و دیالوگها به اندازهای خوب هستند که تماشای شش قسمت سریال را خوشایند کنند. اما اینکه کسی با وجود داستانها و شخصیتهای بهیادماندنی بازیهای اصلی، سریال را به آنها ترجیح دهد، جای سوال دارد. با خبرهایی که دربارهی ساخت سریالی بر اساس بازیهای «مس افکت» توسط آمازون منتشر شده، امیدوارم تجربهی نیمهموفق «مثل اژدها: یاکوزا» به کار آید و اقتباس بعدی ویدیوگیمی این پلتفرم از اشتباهات این سریال درس بگیرد.
شناسنامه سریال «مثل اژدها: یاکوزا» (Like a Dragon: Yakuza)
سازندگان: شان کراوچ، یوگو ناکامورا
نویسندگان: کانا یامادا، یاسوهیرو یوشیدا براساس داستانی از توشیهیرو ناگوشی
بازیگران: ریوما تاکئوچی، کنتو کاکو، مونتاکا آئوکی، یومی کاوایی، توشیاکی کاراساوا، سوبارو شیبوتانی
محصول: ۲۰۲۴، ژاپن و ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به سریال: ۵.۷ از ۱۰
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: ٪۶۷
خلاصه داستان: کازوما کیریو، نیشیکیاما، یومی و میهو از هر فرصتی استفاده میکنند تا از محدودیتهای یتیمخانه بیرون بزنند. یک روز، وقتی بچهها دست به دزدی از یک آرکید میزنند، بهطور ناخواسته وارد بازی خطرناک یاکوزا میشوند. خانوادهی دوجیما، که مالک این آرکید است، حاضر نیست بدون مجازات از سرقت بچهها و پول از دست رفته چشمپوشی کند.
در این بین، قیم یتیمخانه، کازاما، که خود یاکوزای سابق است، تصمیم میگیرد مسئولیت خطای بچهها را بر عهده بگیرد. با این حال، کیریو و نیشیکی برای جبران اشتباهشان تصمیم میگیرند با پیوستن به خانوادهی دوجیما، دین خود را ادا کنند. اما نمیدانند قدم گذاشتن به دنیای تاریک یاکوزا چه عواقب هولناکی برای آنها و دوستانشان خواهد داشت…
نظرات کاربران