دلایل شکست دنیای سینمایی دیسی هرچه باشد، از مدیریت ضعیف استودیوی برادران وارنر سرچشمه میگیرد. آنها تقریبا همهی قدمهای خود را اشتباه برداشتند، نتوانستند برنامهی مشخصی برای آینده طراحی کنند و هرگاه هم که برنامهای داشتند، آن را عملی نکردند؛ گاهی هم که میخواستند شرایط را بهبود ببخشند، افراطی عمل کردند.
تنها کافی بود که آنها به عملکرد تجاری و بازخوردهای نه چندان خوب «مرد پولادین» نگاه بیندازند و متوجه شوند که رویکردشان جواب نمیدهد. در عوض، به زک اسنایدر آزادی بیشتری دادند تا «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» را بسازد و نقشههای ناکارآمد خودش را گسترش دهد. سپس وقتی عملکرد فاجعهبارتر «طلوع عدالت» و خشم طرفداران را دیدند، متعجب شدند، در حالی که خودشان باعثوبانی این وضعیت بودند.
وارنر وحشتزده شد و اسنایدر را از مجموعه کنار گذاشت و میلیونها دلار هزینه کرد تا «لیگ عدالت» را به اثر متفاوتی تبدیل کند اما در حقیقت به پای خود شلیک کرد؛ این فیلم یک افتضاح تمامعیار بود که نه تنها به فروش خوبی نرسید بلکه دنیای سینمایی دیسی را به یک شوخی تبدیل کرد. آنها در ادامه تلاش کردند تا مجموعه را به مسیرهای مختلفی ببرند و حتی در چند برهه، فیلمسازان را مقصر وضعیت فعلی میدانستند. برادران وارنر بههیچوجه به کیفیت اهمیتی نمیداد، تنها برایش مهم بود که فیلمها بفروشند و فکر میکرد هر چه که بسازد، مورد استقبال طرفداران قرار میگیرد؛ آنها تاوان اشتباهات خود را به بدترین شکل ممکن دادند.
حالا اما بهتر است گذشته را فراموش کنیم، دیسی به رهبری جیمز گان، فرصت دارد که بهترین دوران خود را تجربه کند و حتی به یک رقیب جدی برای مارول تبدیل شود، خصوصا در دورانی که مارول دیگر قدرت سابق را ندارد و آثار این استودیو هم اخیرا شکست خوردهاند. دیسی اما باید با یک مشکل بزرگ دیگر هم دستوپنجه نرم کند؛ در حال حاضر، دیدگاه سینمادوستان به ژانر ابرقهرمانی بهشدت منفی شده است و یک نفرت عمومی نسبت به این ژانر وجود دارد. این بدین معنا است که حتی بهترین فیلمهای آنها هم ممکن است به فروش خوبی نرسند. آیا دیسی میتواند از این چالشها عبور کند؟ باید منتظر ماند و دید.
دنیای سینمایی دیسی، یا به عبارت دیگر دنیای توسعهیافته دیسی (DCEU)، با انجام مراحل طولانی و پشت سر گذاشتن چالشهای فراوان و روزهای تاریک، سرانجام به پایان رسید تا یک فصل جدید و بازسازی آغاز شود. «سوپرمن: میراث» به کارگردانی جیمز گان نقطه آغاز این دوره جدید خواهد بود و این بار قرار است ساختاری منسجمتر و شامل سریالهای تلویزیونی و بازیهای ویدیویی نیز باشد.
سرنوشت دنیای دیسی
دنیای قبلی این سری با فیلم «مرد پولادین» (۲۰۱۳) آغاز شد و با شکست تجاری چند فیلم ناامیدکننده ادامه یافت و در نهایت پس از یک دهه فراوان، با فیلم «آکوامن و پادشاهی گمشده» به نقطه پایانی رسید. در این مقاله، دلایل شکست دنیای سینمایی دیسی را بررسی خواهیم کرد.
بررسی دلایل شکست دنیای سینمایی دیسی؛ چه اتفاقی رخ داد؟
تعدادی از محبوبترین ابرقهرمانان تاریخ از کمیکهای دیسی به دنیا آمدند و با توجه به محبوبیت ژانر ابرقهرمانی در سالهای اخیر، به نظر میرسید که شرایط برای موفقیت فیلمهای ابرقهرمانی دیسی فراهم شده باشد. این مجموعه در چند نقطه اوج خود برخوردار بود، به عنوان مثال «زن شگفتانگیز» (۲۰۱۷) و «شزم!» (۲۰۱۹) که با بازخوردهای مثبت مواجه شدند، و همچنین «آکوامن» (۲۰۱۸) که به عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ دیسی شناخته شد. با این حال، این مجموعه چندین بار شکست را هم تجربه کرد، به خصوص با «جوخه انتحار» (۲۰۱۶) و «بلک آدم» (۲۰۲۲) که هر دو به عنوان فیلمهایی ناامیدکننده به حساب آمدند.
علیرغم روزهای خوب و بد، دنیای سینمایی دیسی هرگز نتوانست به عنوان یک رقیب جدی برای دنیای سینمایی مارول شناخته شود. با اکران «آکوامن و پادشاهی گمشده» و بسته شدن پروندهی دنیای توسعهیافته دیسی، و پیش از آنکه دنیای جدید آنها رسماً آغاز شود، حالا شاید بهترین زمان باشد تا دلایل شکست دنیای سینمایی پیشین دیسی را بررسی کنیم.
۱. شتابزدگی در رقابت با مارول؛ دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است
یکی از اولین اشتباهات استودیو برادران وارنر این بود که سریعاً دنیای توسعهیافته دیسی را به عنوان یک رقیب جدی برای دنیای سینمایی مارول معرفی کند. زمانی که «مرد پولادین» اکران شد و خبر از اکران «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» در سال ۲۰۱۳ منتشر شد، مارول پنج سال برنامهریزی خود را اجرا کرده بود و هفت فیلم قابل قبول را به تدریج منتشر کرده بود.
این مدت زمان برای مارول مهم بود تا شرایط را برای اکران «انتقامجویان» (۲۰۱۲) فراهم کند و با فیلمهای مستقل، ابرقهرمانان و شرورهای دنیای خود را به تدریج معرفی کند. به جای اینکه دیسی این مسیر را پیش بگیرد، تصمیم گرفت تا مسیر صد ساله را یک شبه طی کند. پس از «مرد پولادین»، چند شخصیت مهم خود را با «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» – و به شکل نامناسب – گردهم آورد، بدون اینکه بستری برای یک دنیای سینمایی قابل قبول فراهم شود.
زک اسنایدر ادعا کرده بود که «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» برداشتی ساختارشکن از دو قهرمان نمادین دنیای کمیک و سینما (بتمن و سوپرمن) خواهد داشت. او نه فقط پربیراه نبود، بلکه فیلم به معنای واقعی کلمه، رویکرد متفاوتی به این دو شخصیت داشت اما به جای تحسین برخی از طرفداران، این برداشت نامتعارف بازخوردهای ضدونقیضی را ایجاد کرد. بسیاری از طرفداران به خاطر تقابل بتمن و سوپرمن برای نخستین بار هیجانزده بودند، اما فیلم نتوانست انتظارات را برآورده کند و همچنین بعد از تغییرات ناگهانی در فیلمبرداری، به شکست تبدیل شد.
زمانی که «لیگ عدالت» (۲۰۱۷) منتشر شد، تنها دو عضو از گروه در فیلمهای مستقل معرفی شده بودند:سوپرمن و زن شگفتانگیز. حضور بتمن در این دو اثر سینمایی به اندازهای موثر نبود که طرفداران را هیجانزده کند. «لیگ عدالت» نه تنها باید مهمترین فیلم مجموعه باشد، بلکه باید سه ابرقهرمان جدید (آکوامن، فلش و سایبورگ) را هم در کانون توجه قرار دهد.
برخلاف آثار موفق مانند «مردان ایکس» یا «نگهبانان کهکشان» که نشان دادند تک تک ابرقهرمانان میتوانند در یک فیلم مشترک جذاب باشند، «لیگ عدالت» به دلیل دغدغههای دیگر (آماده کردن شرایط برای آینده) نتوانست موفقیت زیادی داشته باشد و حدود ۶۰ میلیون دلار ضرر کرد.
اگرچه زک اسنایدر به عنوان کارگردان این فیلم نام داشت، واقعیت این بود که محصول نهایی نتیجهٔ دخالتهای استودیو و جاس ویدون بود، و زک اسنایدر حتی نسخهای که در سینماها اکران شد را یک بار هم ندیده بود. از لحظهی ابتدای فیلم که تیر خلاص به سوپرمن میزند، بهوضوح قابل تشخیص بود که فیلم تحت تأثیر دخالتهای مختلف قرار گرفته است. هنری کویل، به دلیل پروژه بعدیاش، نقش سوپرمن را ترک کرده بود و حتی وقتی که از وی خواستند برای فیلمبرداری دوباره برخی سکانسهای لیگ عدالت بازگردد، او این درخواست را رد کرد تا استودیو مجبور شود تا از جلوههای ویژه استفاده کند و آن را بهصورت دیجیتالی حذف کند.
تلاشها برای جلب بازخورد مثبت بیشتر در مقایسه با «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» نیز موفقیتآمیز نبودند، و حتی با تغییر فیلم به شکلی که به نظری به «انتقامجویان» شباهت داشت، همچنان نتوانستند به موفقیت دست یابند. اگرچه اگر زک اسنایدر بتوانسته بود فیلم مورد نظر خود را بهطور کامل تولید کند، شاید شرایط بهبود یافته بود، اما واقعیت این است که اصلیترین مسئله درختانگیزانهای بود که دیسی برای رقابت با مارول به سرعت عجله کرد. با یک فیلم، چند خط داستانی مختلف را به دنیای سینماییاش اضافه کرد که هرکدام میتوانستند به یک فیلم مستقل منجر شوند.
برداشت آنها از کمیک «مرگ سوپرمن» ناکارآمد بود و رویکرد آنها به بتمن هم موفقیتآمیز نبود، زیرا به این شخصیت فرصت کافی اعطا نشد. شتابزدگی نه تنها آنها را به مارول نزدیک نکرد، بلکه باعث شد که طرفداران اعتماد خود به دیسی را از دست بدهند و امیدی به آیندهای روشن نداشته باشند. این تنها یکی از دلایل شکست دنیای سینمایی دیسی نیست.
۲. تصمیمگیریهای اشتباه در ابتدای مسیر
یکی از دلایل شکست دنیای سینمایی دیسی به روزهای اول تأسیس آن بازمیگردد. استودیوی برادران وارنر از کریستوفر نولان و دیوید گویر برای تولید اقتباس سینمایی جدید سوپرمن بهرهگیری کرد؛ آنها پیشتر با سهگانهی «شوالیه تاریکی» یکی از بهترین نسخههای بتمن را ارائه داده بودند. حتی با آغاز یک جهان سینمایی با سوپرمن، آن نسخه یک نمایشگاه سیاهتر و جدیتر از شخصیت بتمن خلق کرد، اما این برخورد با چالشهای جدید روبرو شد.
در مرحله بعدی، استودیو با استخدام زک اسنایدر دچار اشتباه دیگری شد. در ابتدا، اسنایدر به عنوان یک انتخاب ایدهآل به نظر میآمد، با تجربه در ساخت چند فیلم اکشن موفق در کارنامه خود. او نشان داده بود که به عنوان یک فیلمساز خوب در ژانر اکشن شناخته میشود و دیسی هم میخواست با اثری جدید به انتقادات «بازگشت سوپرمن» جواب دهد. اما زمانی که «مرد پولادین» ساخته شد، استودیو به جای حل مشکلات اصلی، به سمت افراط در اکشن پرداخت و از مسیر صحیح منحرف شد.
بعضی ادعا میکنند که «مرد پولادین» یک فیلم ابرقهرمانی به سبک «نولان» است، اما این برخورد ناکارآمد بود. اسنایدر، با تمایل به ساخت آثار رنگارنگ و اکشن، توانایی تولید یک فیلم جدی بزرگسالانه را نداشت. با این حال، «مرد پولادین» قابل قبول بود، اما احتمالاً اثر مورد نظر اسنایدر نبود. با ساخت «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت»، او آزادی بیشتری داشت، اما این مجموعه از همان ابتدا مشکلات را تجربه کرد. از زمانی که سوپرمن گردن ژنرال زاد را شکست، واضح بود که مسیر صحیحی دنبال نمیکند. این لحظات باعث شدند که طرفداران حس دوگانهای نسبت به دنیای سینمایی دیسی پیدا کنند، و اکثر مخاطبان معتقد بودند زک اسنایدر قادر به بازسازی و نجات این دنیا نیست.
۳. عدم ثبات در اکران
یکی از دلایل موفقیت دنیای سینمایی مارول، ثبات در اکران فیلمهای مجموعه بود، چیزی که دنیای سینمایی دیسی همواره در آن نقص داشته است. به جز سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ که سینما تحتتاثیر همهگیری کووید ۱۹ قرار گرفت، مارول حداقل یک فیلم در سال منتشر کرده است. از سال ۲۰۱۲، آنها حداقل سالیانه دو فیلم را اکران میکردند و در سال ۲۰۱۷ به سه فیلم در سال رسیدند. این باعث گسترش خوب جهان سینمایی مارول شد و طرفداران مطمئن بودند که هیچ فیلمی را از دست نخواهند داد.
دیسی در سوی مقابل، فیلمهایش را بدون برنامه و با فواصل زیاد روی پرده فرستاد. بعد از اکران “مرد پولادین” در سال ۲۰۱۳، سه سال هیچ فیلمی نداشتند و سرانجام در سال ۲۰۱۶ با “بتمن و سوپرمن” این جهان را ادامه دادند. پس از اکران “لیگ عدالت” در سال ۲۰۱۷ هم، هر سال تنها یک فیلم داشتند، به جز سال ۲۰۲۲ که “پرندگان شکاری” و “زن شگفتانگیز ۱۹۸۴” را اکران کردند، دو فیلمی که موفق هم ظاهر نشدند.
بله، چند فیلم ابرقهرمانی و موفق دیگر مانند “جوکر” (۲۰۱۹) را هم راهی سینماها کردند اما این آثار ارتباطی با دنیای توسعهیافته دیسی نداشتند. مشکل این بود که جهان سینمایی دیسی پیش از حد آرام پیش میرفت و فیلمهایی که از راه میرسند هم به شکلی نبودند که طرفداران را هیجانزده کنند.
در دفاع از دیسی، به نظر میرسید که آنها رفتهرفته خودشان را پیدا میکنند اما با همهگیری کووید ۱۹، برنامههایشان عمل نکرد. آنها میخواستند سالیانه دو فیلم روی پرده بفرستند؛ سال ۲۰۲۰ قرعه به نام “پرندگان شکاری” و “زن شگفتانگیز ۱۹۸۴” افتاد، سال ۲۰۲۱ قرار بود با اکران “جوخه انتحار” و “بلک ادم” همراه باشد، سال ۲۰۲۲ “فلش” و “آکوامن و پادشاهی گمشده” اکران شوند، “شزم! خشم خدایان” را در سال ۲۰۲۳ داشته باشیم و فیلمهایی همچون “بتگرل” و “بلو بیتل” هم اکران آنلاین داشته باشند.
پس از فروش ۱ میلیارد دلاری “آکوامن”، دنبالهاش پس از ۵ سال راهی سینماها شد. این نشاندهنده ضعف مدیریت برادران وارنر در جلب توجه است. “آکوامن و پادشاهی گمشده” اگر زودتر روی پرده میرفت، شاید ۱ میلیارد دلار نمیفروخت اما قطعاً به آن نزدیک میشد. باید ببینیم آثار دیسی از جنبههای کیفیتی چقدر جای بحث دارند؛ بسیاری از این فیلمها کیفیت خوبی نداشتند و بعضیهایشان که خوب بودند، در زمان نامناسب اکران شدند یا تحتتاثیر بدبینی طرفداران قرار گرفتند.
۴. ارتباط نهچندان قانعکنندهی شخصیتها و یک دنیای سینمایی آشفته
یکی از ویژگیهای مثبت دنیای سینمایی مارول این بود که جهان آن به معنای واقعی کلمه زنده و مرتبط به نظر میرسید. با اینکه برای ابرقهرمانان، فیلمهای مستقل ساخته میشد و این آثار معمولا ارتباط مستقیمی با رویدادهای اصلی نداشتند اما مارول میدانست آنها را چگونه به یک جهان بزرگتر متصل کند و به مخاطبان یادآور شود که چه رویدادهایی در دنیای سینمایی مارول در حال رخ دادن است. “کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان” (۲۰۱۴) دنبالهی “کاپیتان آمریکا: نخستین انتقامجو” (۲۰۱۱) بود اما در آن بیوهی سیاه و فالکون حضور داشتند. هالک یکی از شخصیتهای کلیدی “ثور: رگناروک” (۲۰۱۷) بود و مرد آهنی هم در “مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه” (۲۰۱۷) نقش مهمی داشت.
دنیای سینمایی دیسی ابتدا در متصل کردن فیلمهایش افراطی عمل کرد تا سریعا به مارول برسد و همین به یکی از دلایل شکست آن تبدیل شد. پس از عملکرد تجاری ناامیدکنندهی “لیگ عدالت”، آنها تازه به این نتیجه رسیدند که باید در مرتبط کردن فیلمها تعادل به خرج دهند و روی فیلمهای مستقل ابرقهرمانان بیشتر تمرکز کنند. بخشی از مشکل این بود که بن افلک دیگر نمیخواست نقش بتمن را بازی کند و مذاکرات با هنری کویل برای ایفای نقش سوپرمن به بنبست خورده بود.
استودیو نمیدانست که دنیای سینمایی خود را بدون حضور این دو شخصیت مهم جلو ببرد. “زن شگفتانگیز” و “آکوامن” از شرورهایی استفاده میکنند که در برنامههای زک اسنایدر قرار داشتند و “شزم!” هم به حضور ابرقهرمانان دیگر اشاره میکند اما فارغ از این، دنیای سینمایی دیسی هرگز این احساس را نمیداد که منسجم است و این فیلمها در یک جهان خاص رخ میدهند.
“پرندگان شکاری” هم وضعیت عجیبوغریبی را تجربه کرد؛ نه تنها میان دو فیلم “جوخه انتحار” قرار گرفت و بلاتکلیف بود، بلکه گویی اصلا وجود خارجی نداشت، زیرا هرگز به هیچکدام از شخصیتها یا رویدادهای آن در آثار دیگر اشارهای نشد. “بلک ادم” تلاش کرد تا گوشههای این جهان را به یکدیگر متصل کند اما در یک اتفاق عجیبوغریب، “شزم!” را نادیده گرفت، ابرقهرمانی که دشمن اصلیاش خود بلک ادم است! اگر کمی به عقب برگردیم، هنگامی که دستور ساخت دنبالهی “شزم!” صادر شد، جهان دیسی در وضعیت متفاوتی قرار داشت. از ابتدا قرار بود که بلک ادم، شخصیتمنفی فیلم اصلی باشد اما دوئین جانسون دیسی را راضی کرد تا یک فیلم مستقل برای این ضدقهرمان بسازند.
در هر صورت، همچنان هدف دیسی این بود که میان شزم و بلک ادم ارتباط وجود داشته باشد اما دوئین جانسون اجازه نداد و با جدا کردن کامل آنها و قرار دادن بلک آدام در کنار سوپرمن و نادیده گرفتن کامل شزم، به معنای واقعی کلمه، نابودی هر دو مجموعه را رقم زد. اگر زکری لیوای (بازیگر نقش شزم) در بلک ادم حضور کوتاهی داشت، طرفداران برای تماشای “خشم خدایان” هیجانزدهتر میشدند اما جانسون همهی تلاش خود را کرد تا جلوی این اتفاق را بگیرد. چرا اصلا جانسون باید تا این اندازه برای دیسی تصمیمگیرنده باشد؟ به هر حال وقتی همهچیز بهمریخته باشد، هر کسی میتواند بر تخت پادشاهی بنشیند.
به مبحث اصلی بازگردیم، “زن شگفتانگیز ۱۹۸۴” همانطور که از نامش مشخص است، در دههی ۸۰ میلادی اتفاق میافتاد، بنابراین هیچ شخصیت مشهور دیگری در آن حضور نداشت و ایدههایش هم به جایی ختم نشد. در سالهای اخیر، بار دیگر به نظر میرسید که قرار است ارتباط میان شخصیتها و آثار افزایش پیدا کند، سریال “پیسمیکر” سکانسی داشت که اعضای لیگ عدالت از راه میرسیدند، با اینکه چهرهی سوپرمن و زن شگتانگیز مشخص نبود اما از را میلر و جیسون موموآ بازگشته بودند تا نقش فلش و آکوامن را بازی کنند.
در عوض، زن شگفتانگیز در فیلم “شزم! خشم خدایان” حضور پیدا کرد، یک انتخاب هوشمندانه، زیرا شزم قدرت خود را از پدر پرنسس دایانا، یعنی زئوس بهدست آورده است.
زن شگفتانگیز همراه با بتمن (بن افلک) در فیلم “فلش” نیز حضور کوتاهی داشت که اتفاق خوبی بود. “آکوامن و پادشاهی گمشده” هم قرار بود بتمن را داشته باشد، اما پس از تغییراتی که در دیسی رخ داد و رسیدن این دنیای سینمایی به پایان خط، آنها تصمیم گرفتند که بتمن را از فیلم حذف کنند تا دنبالهی آکوامن ارتباطی با نسخههای دیگر نداشته باشد.
بتمنِ مایکل کیتون هم در فیلم “فلش” معرفی شد و قرار بود که در “بتگرل” و در نسخههای بعدی حضور داشته باشد؛ “بتگرل” که اصلا راهی سینماها نشد، او را از آثار دیگر هم حذف کردند و حتی در نمای پایانی “فلش”، با بتمنِ جرج کلونی جایگزین شد تا مطمئن شویم که دیگر جایگاهی در این دنیای سینمایی ندارد.
۵. وضعیت نابسامان دیسی و نداشتن هیچگونه برنامه و نقشهای
همزمان با تولید “بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت”، زک اسنایدر طرح مورد نظرش برای آیندهی این دنیای سینمایی را به دیسی ارائه داد. این طرح تنها به “لیگ عدالت” خلاصه نمیشد و دنبالهها و فیلمهای مستقل ابرقهرمانان را هم پوشش میداد. دنبالهی “لیگ عدالت” او، قرار بود پیرامون “لژیون دووم” اتفاق بیفتد، یعنی جایی که شرورهای فیلمهای مختلف با یکدیگر متحد شدهاند تا لیگ عدالت را شکست دهند.
این شرورها اما اکثرشان اصلا وارد دنیای سینمایی دیسی هم نشدند: ریدلر (شرور فیلم “بتمن” که ساخته نشد)، کاپیتان کلد (شرور فیلم “فلش”)، دکتر پویزن (شرور فیلم “زن شگفتانگیز”) و اوشن مستر و بلک مانتا که خوشبختانه این دو را دیگر حذف نکردند. ایدهی کلی زک اسنایدر فاجعه نبود اما مشکلات فراوانی داشت.
هنگامی که زک اسنایدر کنار رفت، بدیهی بود که دیسی ایدههای او را هم رها کند تا حجم بیبرنامگیها چند برابر شود. همزمان، طرفداران از برادران وارنر میخواستند که نسخهی زک اسنایدرِ “لیگ عدالت” را منتشر کند، اتفاقی که در نهایت رخ داد و این فیلم بهصورت آنلاین از سرویس اچبیاو مکس منتشر شد.
تهیهکنندگان و بخشهای مختلف دیسی، در حال توسعهی پروژههای مختلفی بودند که اکثرشان به نتیجه نرسید. فهرست فیلمهای لغوشدهی دیسی بهشدت بالا است، حتی جیمز گان، رئیس فعلی دیسی، مدتی قبل در این رابطه صحبت کرد و آن را یکی از دلایل شکست دنیای سینمایی دیسی دانست: “تاریخچهی دیسی افتضاح است. ما قول میدهیم که از این پس، همهچیز، از اولین پروژه، ساختار یکپارچهای خواهد داشت.”
گان همچنین با عصبانیت دربارهی بذل و بخششهای دیسی صحبت کرد که فرنچایزهای مشهورش را به راحتی در اختیار دیگران قرار میدهد. منظور او سریالهای مختلف دیسی بود که هر کدامشان از یک پلتفرم پخش میشوند، “ارو ورس” از سیدابلیو، “سندمن” از نتفلیکس، “لوسیفر” از فاکس و… سپس فیلمهایی را داشتیم که اصلا به دنیای سینمایی دیسی ارتباطی هم ندارند، مانند “جوکر” و “بتمن” (۲۰۲۲).
بالاتر هم اشاره کردیم، بعضیها هم میخواستند این وسط از آب گلآلود ماهی بگیرند، مانند دوئین جانسون که خودش یک شرکت تهیه و تولید فیلم دارد و ساخت “بلک ادم” را برعهده گرفت و میخواست یک بخش از دنیای سینمایی دیسی را به تسخیر خودش در بیاورد و مشخص نبود تهیهکنندگان اصلی دیسی چه نقشی در این پروژهها دارند.
شاید نیازی به گفتن نباشد اما دیسی به معنای واقعی کلمه میان زمین و هوا معلق بود و هر کسی از آن سوءاستفاده میکرد. خودشان هم که اصلا نمیدانستند چه کنند، پس باید بینهایت خوشحال باشیم که سکان هدایت را به جیمز گان دادند.
۶. مدیریت ضعیف استودیوی برادران وارنر
دلایل شکست دنیای سینمایی دیسی هرچه باشد، از مدیریت ضعیف استودیوی برادران وارنر سرچشمه میگیرد. آنها تقریبا همهی قدمهای خود را اشتباه برداشتند، نتوانستند برنامهی مشخصی برای آینده طراحی کنند و هرگاه هم که برنامهای داشتند، آن را عملی نکردند؛ گاهی هم که میخواستند شرایط را بهبود ببخشند، افراطی عمل کردند.
تنها کافی بود که آنها به عملکرد تجاری و بازخوردهای نه چندان خوب «مرد پولادین» نگاه بیندازند و متوجه شوند که رویکردشان جواب نمیدهد. در عوض، به زک اسنایدر آزادی بیشتری دادند تا «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» را بسازد و نقشههای ناکارآمد خودش را گسترش دهد. سپس وقتی عملکرد فاجعهبارتر «طلوع عدالت» و خشم طرفداران را دیدند، متعجب شدند، در حالی که خودشان باعثوبانی این وضعیت بودند.
وارنر وحشتزده شد و اسنایدر را از مجموعه کنار گذاشت و میلیونها دلار هزینه کرد تا «لیگ عدالت» را به اثر متفاوتی تبدیل کند اما در حقیقت به پای خود شلیک کرد؛ این فیلم یک افتضاح تمامعیار بود که نه تنها به فروش خوبی نرسید بلکه دنیای سینمایی دیسی را به یک شوخی تبدیل کرد. آنها در ادامه تلاش کردند تا مجموعه را به مسیرهای مختلفی ببرند و حتی در چند برهه، فیلمسازان را مقصر وضعیت فعلی میدانستند. برادران وارنر بههیچوجه به کیفیت اهمیتی نمیداد، تنها برایش مهم بود که فیلمها بفروشند و فکر میکرد هر چه که بسازد، مورد استقبال طرفداران قرار میگیرد؛ آنها تاوان اشتباهات خود را به بدترین شکل ممکن دادند.
حالا اما بهتر است گذشته را فراموش کنیم، دیسی به رهبری جیمز گان، فرصت دارد که بهترین دوران خود را تجربه کند و حتی به یک رقیب جدی برای مارول تبدیل شود، خصوصا در دورانی که مارول دیگر قدرت سابق را ندارد و آثار این استودیو هم اخیرا شکست خوردهاند. دیسی اما باید با یک مشکل بزرگ دیگر هم دستوپنجه نرم کند؛ در حال حاضر، دیدگاه سینمادوستان به ژانر ابرقهرمانی بهشدت منفی شده است و یک نفرت عمومی نسبت به این ژانر وجود دارد. این بدین معنا است که حتی بهترین فیلمهای آنها هم ممکن است به فروش خوبی نرسند. آیا دیسی میتواند از این چالشها عبور کند؟ باید منتظر ماند و دید.
منبع: Movieweb
نظرات کاربران