مجله سیمدخت
0

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟
بازدید 21

نمی‌توان فیلم «تله» را به گونه‌ای توصیف کرد که گویی با پدیده‌ای نو و بی‌سابقه روبه‌رو هستیم! این فیلم نیز تریلری کم‌رمق از ام نایت شیامالان است که با مشکلات همیشگی‌اش همراه است!

فیلم «تله» یک تریلر جنایی است که از دیدگاه یک قاتل سریالی به نام کوپر (با بازی جاش هارتنت) که به «بوچر» معروف است، روایت می‌شود. اگر فیلم را مشاهده نکرده باشید، ممکن است از توصیف من این برداشت را داشته باشید که با تجربه‌ای خشن و تکان‌دهنده روبه‌رو هستیم؛ اما در جدیدترین اثر ام نایت شیامالان، هیچ خونریزی وجود ندارد! جالب است که در تمام طول فیلم، هیچ صحنه‌ای از قتل نمایش داده نمی‌شود.

تنها اشاره‌هایی غیرمستقیم به روش کار قاتل وجود دارد و به جز آن، تنها عکسی از جنازه یکی از قربانیان قبلی و تصاویری از زندانی جدیدش دیده می‌شود. «تله» بیشتر شبیه به ترکیبی از فیلم‌های فرار از زندان و تریلرهای موش و گربه است تا یک اثر ترسناک متمرکز بر جزئیات جنایت‌های آدمکشی.

ایده اصلی «تله»، طرح نیروی پلیس فیلادلفیا برای دستگیری یک قاتل زیرک و خطرناک است. مأموران قانون می‌دانند که هدف آن‌ها در میان تماشاگران یک کنسرت از خواننده جوان پاپ به نام لیدی ریون (با بازی سالکا شیامالان) حضور دارد و به همین خاطر، تصمیم می‌گیرند ساختمان محل برگزاری کنسرت را محاصره کنند. این که آیا چنین طرحی واقعاً می‌تواند برای دستگیری یک مجرم فراری مؤثر باشد، می‌تواند ذهن تماشاگر را به سوی مجموعه‌ای از سوالات بی‌پاسخ سوق دهد!

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

کارِ جاش هارتنت با عضلات چهره‌اش طیِ این نمای افشاگر مهم در ابتدای فیلم، بیانی می‌سازد برای حقیقت آشوبناکی که پشت نقاب آرام کوپر پنهان است. همچنین معنادار است که با این افشای داستانی، گویی رنگ سرخ هم خودش را از گوشه‌ها به داخل قاب تحمیل می‌کند.

جدیدترین اثر شیامالان بهشت افرادی است که از کشف «حفره‌های داستانی» لذت می‌برند! نخستین حفره داستانی خود ایده اصلی فیلمنامه است. فرض اولیه داستان «تله» اینگونه قابل توضیح است: «کسانی که در جستجوی سوزن هستند، آن را به انبار کاه می‌برند!» در اواسط فیلم، دکتر جوزفین گرنت (با بازی هایلی میلز)، که به عنوان تحلیل‌گر پرونده‌های قاتلین سریالی با اف‌بی‌آی همکاری می‌کند، درباره‌ی جمعیت حاضر در کنسرت می‌گوید: «امروز ۲۰۶۴۲ نفر این‌جا بودند. ۳۰۰۰ مرد در این جمعیت بودند… همه آن‌ها را هنگام خروج بازجویی خواهیم کرد.» با شنیدن این جمله، نمی‌توان به بیهودگی تمام موقعیت‌های قبلی فکر نکرد!

در چنین شرایطی، نیروی پلیس تا زمان برگزاری کنسرت صبر کرده و یک مجرم خطرناک را در میان جمعیت رها کرده‌اند. پس از تلاش‌های شلخته و نامنظم برای دستگیری چند مظنون، آن‌ها به راهکار پرهزینه‌ای مانند بازرسی از تمام مردان حاضر در ساختمان روی آورده‌اند. اما به راحتی می‌توانستند از تمام این مشکلات جلوگیری کنند و در همان ابتدا، با بررسی داده‌های ثبت‌شده تمام خریداران، مظنونین را شناسایی کرده و برای تحقیقات بیشتر دستگیر کنند و در نهایت مجرم را به دام بیندازند.

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

ایده‌ی مرکزی «تله»، منطقی نیست؛ اما جذابیت سینمایی زیادی دارد و شیامالان می‌توانست از امکانات سالن کنسرت و موسیقی دایجتیک، استفاده‌ی سبکیِ خلاقانه‌ای کند. ولی میزانسن‌های تخت و دکوپاژ تکراریِ فیلمساز، این ظرفیت را اساسا هدر می‌دهند.

چگونه ممکن است نیروی پلیس با پیدا کردن یک تکه کاغذ پاره بلیت به این نتیجه برسد که «بوچر» در کنسرت حضور خواهد داشت و چنین عملیاتی پیچیده را بر اساس یک فرض نامطمئن بنا کند؟ ممکن است قاتل این بلیت را برای شخص دیگری خریده باشد! علاوه بر این، برنامه نیروی پلیس برای دستگیری قاتل دقیقاً شامل چه اقداماتی می‌شود؟ وقتی دکتر گرنت می‌گوید مجرم «دستش را خوب بازی کرده»، منظورش دقیقاً کدام بازی است؟ تریلرهای «موش و گربه» نیازمند طراحی هوشمندانه‌ای برای اقدامات متقابل بین شکار و شکارچی هستند، اما در «تله»، به ندرت نشانه‌ای از این طراحی مشاهده می‌شود.

جدیدترین ساخته‌ی شیامالان، بهشت تماشاگرانی است که از پیدا کردن «حفره‌های داستانی» لذت می‌برند!

به نیمه‌ی دوم روایت و زندگی خانوادگی کوپر می‌پردازیم. اگر ریچل (با بازی آلیسون پیل) تا حدی به شوهرش بدبین بوده که بخواهد پلیس را خبر کند، چرا به جای این کار به نقشه‌ای عجیب و غیرقابل‌اعتماد مثل رها کردن یک تکه کاغذ پاره در مخفی‌گاه او روی آورده و هویت او را به راحتی افشا نکرده است؟ چگونه در تمام مدت نگرانی ریچل، شوهر تیزبینش به او مشکوک نشده و زن با چه تضمینی حاضر شده دخترش را با چنین هیولایی تنها بگذارد؟

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

این پرسش‌ها بی‌پایان هستند و شامل جزئیات داستان نیز می‌شوند! چرا فروشنده تی‌شرت‌ها دقیقاً سِری‌ترین اطلاعات را با مشتری‌اش در میان می‌گذارد؟ نه یک مشتری معمولی، بلکه مردی که با خصوصیات ظاهری مجرم شباهت زیادی دارد! از خود فروشنده می‌شنویم که او به طرز وسواس‌گونه‌ای پیگیر ماجرای «بوچر» بوده و از جزئیات تمامی قتل‌های او مطلع است. علاوه بر این، تحلیل‌گر پلیس نیز برای کارکنان خدماتی کنسرت سخنرانی کرده و باید اطلاعاتی درباره‌ی فردی که به دنبالش هستند به اشتراک گذاشته باشد. پس چرا فروشنده هیچ تردیدی نسبت به کوپر نداشته و به او مشکوک نمی‌شود؟

چرا فرمانده نیروی ضربت جزئیاتی مانند هویت قربانیان قبلی قاتل را در میانه عملیات با تیمش به اشتراک می‌گذارد؟ چرا هیچ‌یک از سربازان به حضور یک فرد ناشناس در میان جمع‌شان واکنش نشان نمی‌دهند؟ چرا هیچ‌یک از ناظران دوربین‌های ساختمان نفوذ مخفیانه کوپر به اتاق نیروی پلیس را متوجه نمی‌شوند؟ چرا سربازی که روی بام به کوپر مشکوک شده، به سوال بی‌معنای او پاسخ سرراستی می‌دهد؟

واضح است که دکتر گرنت پیش از سخنرانی برای کارکنان استادیوم خود را معرفی کرده، پس چرا یکی از کارکنانی که در جریان این سخنرانی بوده، درباره‌ی هویت او سوال می‌کند؟ هنگام خروج از ورزشگاه، نیروی پلیس چگونه به حضور مردی با خصوصیات مشابه یکی از مظنونین پرونده در جمع کوچک همراهان خواننده مشهور شک نمی‌کند؟

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

از معدود ایده‌های بیانیِ موثرِ شیامالان در ترکیب‌بندی، ایجاد قاب‌درقاب‌هایی است که روی گرفتاری یک شخصیت داخل «تله»، تاکید می‌کنند.

هدف لیدی ریون از رفتن به خانه کوپر چیست؟ اگر او قصد نجات جان مرد زندانی را دارد، چرا به جای اینکه خودش را به خطر بیندازد، کوپر و دخترش را پیاده کرده و سریعاً با پلیس تماس نمی‌گیرد؟ کوپر پیش‌تر اشاره کرده بود که می‌تواند با فشردن یک دکمه، کار اسیرش را تمام کند؛ بنابراین حضور دختر خواننده نمی‌تواند مانع او باشد.

به طور مشابه، وقتی لیدی ریون در دستشویی خانه کوپر با تلفن او تنها می‌ماند، چرا به جای تماس با پلیس و افشای هویت قاتل و آدرس خانه، راه پیچیده‌تری را انتخاب کرده و با مرد اسیر و طرفدارانش صحبت می‌کند؟ همچنین، چگونه او به این سرعت با استفاده از تلفن فرد دیگری، به اکانت خودش لایو می‌گیرد؟

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

اصلاً هدف کوپر از قتل‌هایی که انجام می‌دهد چیست؟ آیا باید آن سخنرانی خنده‌دارش در ماشین درباره‌ی ناقص بودن انسان‌ها و «قطعه‌قطعه» بودن‌شان را به عنوان فلسفه جدی قاتل در نظر بگیریم؟ چرا او قربانی جدیدش را زندانی کرده و از دور تحت نظر قرار می‌دهد؟ با توجه به هوش و زیرکی کوپر، چطور او به مسموم بودن شیرینی‌های دست‌پخت همسرش شک نمی‌کند، در حالی که لحظاتی قبل متوجه نقش اساسی او در توطئه علیه خودش شده است؟

فرض اولیه‌ی داستانِ تله را می‌شود این‌طور توضیح داد: «کسانی که دربه‌در به دنبال سوزن می‌گردند، آن را به داخلِ انبار کاه می‌کشانند!»

البته، همان‌طور که در ابتدای متن اشاره کردم، فیلم «تله» هیچ ویژگی خاصی ندارد که نتوان نمونه‌های آن را در آثار دیگر خالقش پیدا کرد و این واقعیت شامل منطق مفروضات داستانی نیز می‌شود! فیلم‌های ام نایت شیامالان مملو از ایده‌ها و مفاهیمی هستند که به سادگی می‌توانند بی‌معنایی خود را آشکار کنند. با این حال، به شخصه معتقدم که تمایل به مچ‌گیری از داستان‌گویان یک گرایش گمراه‌کننده است و تجربه چندبعدی تماشا فراتر از نظم منطقی پلات است. بنابراین، چرا ذره‌بین‌مان را زمین بگذاریم و با درک کامل صحنه‌ها سرگرم نشویم؟

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

بزرگ‌ترین امتیاز «تله»، بازی چشم‌گیرِ جاش هارتنت است که در فرازی مثل این نمای بسته‌ی خفقان‌آورِ میانه‌ی فیلم، جنون شخصیت را انتقال می‌دهد.

برای پاسخ به این سوال، دوباره با محدودیت‌های سینمای ام نایت شیامالان مواجه می‌شویم. این فیلمساز هندی‌تبار آمریکایی بیشتر به خاطر پیچش‌های داستانی غیرمنتظره آثارش شناخته می‌شود. خوشبختانه، در فیلم «تله» خبری از توئیست‌های دیوانه‌وار که کل تجربه تماشا را به هم بریزد، نیست! البته یک پیچش داستانی وجود دارد که معنای اصلی «تله» و نقش غیرمنتظره ریچل را شامل می‌شود و به اندازه کافی با سایر عناصر داستان هماهنگ است. اما علاوه بر این ویژگی‌های همیشگی شیامالان، سه کیفیت دیگر نیز در کارنامه‌اش وجود دارند که مانند موتیف‌های ناخوشایند، تکرار می‌شوند: دیالوگ‌نویسی ضعیف، ریتم ناموزون و لحن کنترل‌نشده. این سه آسیب در لحظات مختلف فیلم به وضوح خود را نشان می‌دهند.

نمی‌توان گفت که بدجنسانه است اگر بگوییم شیامالان در ضعیف بودن دیالوگ‌هایش به نوعی امضای شخصی رسیده است! او به طور کلی نویسنده خوبی نیست و تعداد فیلمنامه‌نویسان بدی که به اندازه او از هالیوود فرصت تولید آثارشان را دریافت کرده باشند، بسیار کم است! اما در همین نوشته‌های ضعیفش، دیالوگ‌نویسی همیشه بیشتر به چشم می‌آید. رویکرد شیامالان در نوشتن گفت‌وگوهای شخصیت‌هایش در نقطه‌ای تعادل غریبی قرار دارد؛ از یک سو، هیچ‌کس در جهان مانند کاراکترهای او صحبت نمی‌کند و از سوی دیگر، این تمایز در جملات نسبت به واقعیت زندگی هیچ نشانه‌ای از سلیقه یا ظرافت‌های ادبی ندارد که بتوان آن را «استیلیزه» نامید!

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

نورپردازیِ سایومبو موتیپروم در صحنه‌ی گذرایی مثل گفت‌و‌گوی کوپر با مادر هم‌کلاسیِ دخترش، چشم‌های قاتل را در سایه نگه می‌دارد و در تضاد با روشناییِ چهره‌ی کاراکتر مقابل‌اش قرار می‌دهد.

نتیجه، صحنه‌های دیالوگ‌محوری است که صرفاً به کارکردشان در پیش‌برد داستان محدود می‌شوند و ویژگی دیگری ندارند. نه‌تنها فاقد خاصیت هستند، بلکه تا حدی آزاردهنده و خام به نظر می‌رسند. شخصیت‌ها اطلاعاتی را که نویسنده نیاز دارد، به زمخت‌ترین و غیرقابل‌باورترین شکل ممکن به بیننده و یکدیگر منتقل می‌کنند. این مشکل، به همراه سهل‌انگاری کارگردان در بازی‌گردانی و ناتوانی‌اش در تنظیم لحن فیلم، به وضوح در صحنه‌های شکل‌گیری و توسعه‌ی رابطه‌ی کوپر و فروشنده یا تعاملات او با مادر هم‌کلاسی دخترش خود را نشان می‌دهد.

استفاده ابزاری شیامالان از عناصری که می‌توانند به ظرافت‌های زیباشناختی اثر کمک کنند، تنها به دیالوگ‌ها محدود نمی‌شود و در برخورد او با روانشناسی شخصیت اصلی یا تم‌های فیلم نیز مشهود است. برای مثال، رابطه کوپر و رایلی (آریل داناهیو) ظرفیت‌های زیادی دارد که عمدتاً هدر می‌روند و تنها از طریق خوانش فرامتنی می‌توان آنها را در نظام معنایی اثر توجیه کرد.

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

فیلم «تله» این پتانسیل را داشت که به شخصی‌ترین اثر شیامالان تبدیل شود. البته، چنین ادعایی درباره متنی با محوریت یک قاتل سریالی ممکن است عجیب به نظر برسد، اما در فیلم نشانه‌های واضحی از این پتانسیل هدررفته وجود دارد. نخستین موضوع، رابطه پدر و دختری است که به‌عنوان یک تم اساسی مطرح می‌شود. کوپر، پدری میان‌سال است که باید بین چالش‌های زندگی حرفه‌ای‌اش و فضایی امن که می‌خواهد برای دخترش ایجاد کند، تعادل برقرار کند. رفت و برگشت‌های مکرر این مرد آشفته بین فضای درون و بیرون سالن، نشان‌دهنده مزاحمت‌های حرفه‌ای او برای زندگی شخصی‌اش است. نیروهای قدرتمند خارجی به او اجازه نمی‌دهند که با خیالی آسوده از همراهی با دخترش لذت ببرد.

بدجنسانه نیست اگر بگوییم که شیامالان در بد بودن دیالوگ‌هاش، به نوعی از امضای شخصی رسیده است!

محوریت رابطه‌ی پدر و دختر با حضور شخصیت لیدی ریون بیشتر به چشم می‌آید. جالب است که نقش این خواننده جوان را سالکا شیامالان بازی می‌کند. به این ترتیب، می‌توان گفت «تله» به نوعی یک تیزر تبلیغاتی مجلل است که ام نایت شیامالان برای دخترش کارگردانی کرده است (آهنگ‌های لیدی ریون، قطعاتی از آلبوم اختصاصی‌ای هستند که سالکا برای فیلم پدرش تهیه کرده). از سوی دیگر، این انتخاب به‌وضوح نشان می‌دهد که فیلمساز می‌خواهد توجه ما را به این خوانش شخصی از داستان جلب کند.

اما فراتر از اهمیت فرامتنی، در بخشی از کنسرت، لیدی ریون به رابطه‌ای ناکام با پدرش اشاره می‌کند و ایده‌ی بخشش را مطرح می‌سازد. واضح است که این اشاره به‌عنوان یک تناظر با رابطه‌ی رایلی و کوپر عمل می‌کند و شیوه‌ای را که دختر معصوم به زندگی مخفی تاریک پدرش خواهد نگریست، به تصویر می‌کشد.

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

این‌که کوپر در حین شنیدن صحبت‌های لیدی ریون، تنها تماشاگر حاضر در سالن به نظر می‌رسد که تمایلی به بخشیدن گذشته ندارد، به یکی دیگر از ایده‌های فیلم مربوط می‌شود: رابطه تلخ کوپر با مادرش. این پیرزن که در طول روایت فیلم چندین بار کوپر را در حال خیال‌پردازی درباره‌اش مشاهده می‌کنیم، به نوعی نماد این رابطه است. با تأکید بر این ارتباط، شیامالان قاتل سریالی فیلمش را به یک بیمار روانی رنجور تبدیل می‌کند که میل به کشتن او از ترومایی در دوران کودکی ناشی می‌شود (کوپر اشاره می‌کند که در کودکی به‌خاطر اشتباهاتش مجازات‌های شدیدی می‌شده است).

به هنگام نوشتن این جمله، احساس خستگی کردم! بی‌معنا است که بخواهیم درباره تحلیل تماتیک صحبت کنیم، وقتی شیامالان به هر دو ایده‌ی «رابطه‌ی پدر و دختر» و «بیماری روانی» به‌طور سطحی و بی‌ثمر می‌پردازد. ایده اول به تدریج به سمت پایان فیلم رها می‌شود و تمرکز روایت بیشتر به سمت رابطه‌ی کوپر و ریچل معطوف می‌گردد.

تمام برداشت‌های فیلم از کاشته‌های مربوط به حضور رایلی (شامل شوخی‌های نه‌چندان خنده‌دار درباره تفاوت نسل‌ها) بی‌فایده می‌مانند و در نهایت، به همان آغوش‌کشیدن پایانی می‌رسیم که برای تأثیرگذاری عاطفی، کاملاً بی‌پشتوانه است. کار فیلمنامه با «مشکلات مادری» کوپر و عباراتی مانند «متوقف کردن هیولا» به حدی مبهم و تعریف‌نشده است که هیچ معنایی ندارد و صرفاً به‌عنوان بهانه‌ای برای دستگیری قاتل غیرقابل کنترل، با حضور مکانیکی و سطحی شخصیت بی‌هویتی مانند دکتر گرنت، ارتباط برقرار می‌کند.

تله (Trap): تکرار مکررات شیامالان یا نوآوری در ژانر وحشت؟

شاید بزرگ‌ترین آسیب سینمای ام نایت شیامالان، «عدم درک اندازه» باشد که در *تله* نیز به وضوح دیده می‌شود. کارگردان نه تنها در صحنه‌هایی مانند همراهی رایلی با لیدی ریون بر روی صحنه یا نواختن پیانو توسط خواننده‌ی مشهور در خانه‌ی محقر یکی از طرفداران، با بازگشت‌های مکرر به نماهای سطحی و بی‌روح، فیلمش را از ریتم خارج می‌کند، بلکه ایده‌های بیانی خوبش را نیز با تاکیدات اضافی به هدر می‌دهد. پایان فیلم، مصداق بارز این آسیب است؛ شیامالان برای نشان دادن این‌که کوپر از دست قانون فرار کرده است، تصوری خوب مانند چرخ ناقص دوچرخه را به تصویر می‌کشد، اما به سرعت با توضیح جزئیات فرار او، تمام ایجاز هنرمندانه‌ی نمای قبلی را نابود می‌کند.

منبع : imdb

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *