مجله سیمدخت
0

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

بازدید 47

فرانسیس اسکات فیتزجرالد، نویسنده‌ای افسانه‌ای است که بیشتر به‌خاطر رمان کلاسیک و مشهور خود به نام “گتسبی بزرگ” شناخته می‌شود. او یکی از نویسندگان برجسته تمام دوران است و اثراتش در ادبیات فراتر از دهه‌های ۲۰ و ۳۰ میلادی و تمام جذابیت‌های آنها به چشم می‌آید. اسکات فیتزجرالد تغییرات اجتماعی این دوره را به زبانی گیرا و صادقانه بیان کرده است و نسل خود را با همه احساساتش، از شیرینی تا تلخی، در زیر تزئینات چشمگیر زندگی خود نمایان کرده است.

10 فیلم اقتباسی

آثار اسکات فیتزجرالد، از جمله “گتسبی بزرگ”، نه تنها عاشقانه‌های تراژیک را به تصویر می‌کشند، بلکه تحلیلی از رویای امریکایی و خواص آن را ارائه می‌دهند که می‌تواند همچون یک چنگال جذاب، افراد را به سمت خود جلب کند و در همان زمان، آنها را خیانت کند. داستان “گتسبی بزرگ” با مهمانی‌های بزرگ و مجلل، غمگینی و تهیی را که پشت آنها پنهان شده است، به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که قدرت داستان‌گویی فیتزجرالد در نگاه دقیق به آرمان‌ها و زیبایی‌ها و همچنین درونمایه‌های پنهان زندگی است.

به علاوه، داستان‌های کوتاه او، همچون “مورد عجیب بنجامین باتن” و “بازبینی بابل”، نمایشی از حسرت و فقدان را با ذوق و تأثیرگذاری تصویر می‌کنند. این داستان‌ها نه تنها به چشم اندازهای جدیدی از انسانیت می‌پردازند بلکه مفهوم زودگذری و تغییر در زندگی را هم بررسی می‌کنند.

اسکات فیتزجرالد با آثارش نشان می‌دهد که جستجوی خوشبختی همواره چیزی دست‌نیافتنی است و زیبایی و تراژدی اغلب به هم پیوند دارند. همچنین، او نقش بسزایی در حفظ روح امریکایی با آرزوهای درخشان و شکاف‌های پنهان آن بازی کرده است که در آثارش به روشنی مشخص است.

از آنجا که برخی از اولین اقتباس‌های سینمایی از آثار فیتزجرالد، مانند فیلم “زیبا و ملعون”، فراموش شده‌اند، اما خوشبختانه هنوز فیلم‌ها و سریال‌های بسیاری بر اساس آثار او ساخته شده‌اند که تمام زیبایی و جذابیت‌های آثار اصلی را با ارزیابی مجدد ارائه می‌دهند.

۱۰. گتسبی بزرگ (The Great Gatsby)

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۱۹۴۹
  • کارگردان: الیوت نیوجنت
  • بازیگران: الن لاد، بتی فیلد، مکدونالد کری، روت هاسی، بری سالیوان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۳۳ از ۱۰۰

اقتباس فیلمی از رمان “گتسبی بزرگ” در سال ۱۹۴۹ میلادی، با کارگردانی الیوت نیوجنت و بازیگری الن لاد، بهتی فیلد، مکدونالد کری، روت هاسی و بری سالیوان، محصولی است که اگرچه به عنوان بهترین اقتباس از این داستان مشهور شناخته نمی‌شود، اما از نظر کیفیت به عنوان بدترین فیلم بر اساس آثار اسکات فیتزجرالد شناخته نمی‌شود. این فیلم داستان یک جوان اهل مینه‌سوتا در غرب میانه را در لانگ آیلند دنبال می‌کند که خود را درگیر ماجرای مرموز گذشته و سبک زندگی جاه‌طلبانه‌ی صاحبخانه‌اش، جی گتسبی، می‌یابد.

با توجه به اینکه فیلم الیوت نیوجنت کاملاً وفادار به کتاب اصلی نیست و در برخی جنبه‌ها از آن انحراف می‌کند، اما به هر حال، می‌تواند تجربه‌ی خوبی برای مخاطبان فراهم کند. این فیلم در مقایسه با فیلمی که در سال ۱۹۷۴ اقتباس شد، به طور کلی نزدیک‌تر به اسلوب و محتوای اصلی داستان فیتزجرالد است و دارای عمق بیشتری است. علاوه بر این، بازی الن لاد در نقش گتسبی، عمق و اسرارآمیزی به شخصیت می‌بخشد که یکی از نقاط قوت این فیلم است.

هرچند فیلمنامه گاهی بیش از حد به توضیح و تفسیر ماجرای خود می‌پردازد، اما این موضوع باعث می‌شود که حس نثر فیتزجرالد در فیلم به نمایش درآید و برای طرفداران این نویسنده قابل تشخیص باشد. جریان داستان این اقتباس در مقایسه با نسخه‌های دیگر، سرعت مناسبی دارد و به طور کلی، به نسبتی نزدیک‌تر به ماجرای اصلی “گتسبی بزرگ” می‌شود. یکی از نکات مثبت این فیلم موسیقی آن است که با دقت حال و هوای آن دهه‌ی زمانی را بازآفرینی می‌کند. همچنین، بازیگرانی مانند روت هاسی و بری سالیوان نیز نقش‌هایشان را بازی کرده و به فضای فیلم رنگ و بو می‌بخشند.

از نقاط ضعف این فیلم می‌توان به عدم توجه به جوانب برجسته و مرموز داستانی اشاره کرد. یکی از جذابیت‌های کتاب “گتسبی بزرگ”، معماگونه بودن شخصیت گتسبی است که در این فیلم به سرعت آشکار می‌شود و این ممکن است باعث کاهش جذابیت آن شود. همچنین، فیلم به‌طور کلی به سبک ملودرام‌های دهه‌ی چهل نزدیک شده و گاهی از جذابیت و الهامی که در کتاب وجود دارد، کاسته می‌شود.

با این وجود، “گتسبی بزرگ” محصول سال ۱۹۴۹ فیلمی خوب و سرگرم‌کننده است، اما اگرچه جذابیت‌هایی دارد، اما به عنوان بهترین اقتباس از کتاب اسکات فیتزجرالد شناخته نمی‌شود.

۹. آخرین قارون (The Last Tycoon)

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۱۹۷۶
  • کارگردان: الیا کازان
  • بازیگران: رابرت دنیرو، جک نیکلسون، رابرت میچام، تونی کرتیس، اینگرید بولتینگ
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۳۵ از ۱۰۰

فیلم “آخرین قارون” بر اساس رمانی به همین نام از اسکات فیتزجرالد ساخته شده است؛ رمانی که هرگز به پایان نرسیده است. داستان، الهام گرفته از زندگی ایروینگ تالبرگ، یک تهیه‌کننده مشهور دهه‌ی ۳۰ آمریکاست، و به زمان طلایی هالیوود نگاهی می‌اندازد.

فیلم با سال ۱۹۳۶ آغاز می‌شود و با اعلام تغییرات بزرگ در صنعت سینما، به زمانی که فیلم‌ها دیگر صامت نیستند و صدا دارند، می‌پردازد. مونرو استار، یکی از غول‌های هالیوود با خلاقیت بی‌حدوحصر و اخلاق سخت کاری‌اش شناخته می‌شود. او بیش از هرچیز به آزادی‌های هنری و عشق به فیلمسازی اهمیت می‌دهد. اما زندگی شخصی استار نیز همانند زندگی حرفه‌ای‌اش پر از چالش‌هاست. او به زودی عاشق بازیگری مرموز و زیبایی به نام کاتلین مور می‌شود و روابطشان پرفراز و نشیب می‌شود.

اگرچه برخی از منتقدان به فیلم الیا کازان انتقاد کرده‌اند و جریان آن را کند و کسل‌کننده ارزیابی کرده‌اند، اما تنها به دلیل بازی رابرت دنیرو، ارزش دیدن این فیلم وجود دارد. او در نقش مونرو استار کاریزماتیک و شگفت‌انگیز به تصویر می‌کشد و همچنین برای اولین و آخرین بار، در کنار جک نیکلسون قرار می‌گیرد.

یکی از انتقادهای مهم به این فیلم، خام بودن فیلمنامه‌اش است. “آخرین قارون” دو مسئله اصلی را در بر می‌گیرد: اول، ماجرای عاشقانه بین مونرو استار و کاتلین مور، دوم، چالش‌ها و فروپاشی‌های درونی استار به عنوان یک تهیه‌کننده برجسته در صنعت در حال تغییر هالیوود. هر دوی این ایده‌ها پتانسیل داشتند که داستان کل فیلم را جذاب کنند، اما فیلم نتوانست به درستی هر یک را به تصویر بکشد.

“آخرین قارون” نه تنها وفادار به کتاب اسکات فیتزجرالد نیست، نه تمرکزی بر عشق دو شخصیت اصلی دارد، و نه اساسا روایت خود را بر دشواری‌های کار در هالیوود می‌گذارد. علاوه بر این، جزئیات کوچکی در فیلم وجود دارند که تجربه دیدن این اقتباس از کتاب اسکات فیتزجرالد را دشوار می‌کنند؛ برای مثال، نحوه فیلمبرداری فیلم از اینگرید بولتینگ، که می‌تواند نشان‌دهنده نگاه اوبژکتیو به کاراکتر او باشد و مخاطب را از داستان عاشقانه مونرو استار و کاتلین مور منحرف کند. این موارد باعث می‌شود که برخی مخاطبان احساس کنند که فیلم هیچ عاشقانه‌ای ندارد و هیچ نگاهی انتقادی به صنعت سینما ندارد. بنابراین، ما تاکنون نمی‌دانیم که الیا کازان

دقیقاً چه اهدافی را در پیش گرفته است.

با این همه انتقادات، “آخرین قارون” اقتباس جالبی از یک اثر ناتمام است. همچنین یک سریال بر اساس این کتاب اسکات فیتزجرالد ساخته شده که در سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۷ برای پلتفرم آمازون تولید شد و با بازی مت بومر و لیلی کالینز منتشر شد که تجربه‌ای قابل قبول از این اثر را به مخاطبان ارائه می‌دهد.

۸. لطیف است شب (Tender is the Night)

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۱۹۶۲
  • کارگردان: هنری کینگ
  • بازیگران: جیسون روباردز، جون فونتین، تام ایول، جنیفر جونز، جیل سنت جان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۷ از ۱۰۰

این فیلم درام به کارگردانی هنری کینگ داستان روانپزشکی به نام دیک دایور (با بازی جیسون روباردز) را روایت می‌کند که با زن جوانی به نام نیکول (با بازی جنیفر جونز) از خانواده‌ای ثروتمند که ثبات روانی ندارد، ازدواج می‌کند. زندگی به ظاهر خوب او زمانی به چالش کشیده می‌شود که دایور به خارج از کشور سفر می‌کند و عاشق زنی امریکایی، یعنی رزمری هویت (با بازی جیل سنت جان) می‌شود.

این روانپزشک که هم نقش شوهر و هم نقش دکتر را برای همسرش بازی می‌کند، حالا خود را در ریویرای فرانسه درست پیش از سقوط بازار سهام در ۱۹۲۹ میلادی می‌یابد که پس از آشنایی با ستاره‌ی خوش‌آتیه، در گردابی از شور و هیجان‌ها می‌افتد و در نهایت سرش به سنگ می‌خورد.

فیلم “لطیف است شب” براساس چهارمین و آخرین کتاب اسکات فیتزجرالد، این نویسنده‌ی آمریکایی ساخته شده و این همزمان آخرین فیلم کارگردان، یعنی هنری کینگ است. می‌توان گفت که اقتباس از داستان‌های بزرگان ادبیات قرن بیستم آمریکا برای سینما همواره چالش‌برانگیز بوده است. هرچند تلاش برخی از بزرگترین نویسندگان آن دوره برای آوردن داستان‌های خود به پرده‌های سینما، با چالش‌های بسیاری همراه بوده است. می‌توان گفت که هالیوود در اقتباس داستان‌های کوتاه فاکنر و همینگوی موفقیت بیشتری داشته است تا اقتباس از رمان‌های بلند آن‌ها. این واقعیت برای فیتزجرالد نیز صدق می‌کند.

حتی وقتی کارگردانان برجسته‌ای مانند هنری کینگ به اقتباس از آثار او می‌پردازند، نتیجه‌ی نهایی همواره انتظارات را برآورده نمی‌کند. “لطیف است شب” اگرچه لحظه‌های خوبی دارد، به ویژه در اواخر فیلم، اما نمی‌توان آن را در سطح کتاب فیتزجرالد قرار داد.

یکی از عوامل اصلی که توجه بیننده را از داستان فیلم پرت می‌کند، ناتوانی کارگردان و فیلمبردار در به تصویر کشیدن جذابیت‌های عصر جاز است که نویسندگی فیتزجرالد به‌خاطر آن شناخته می‌شود. این نسخه از داستان “لطیف است شب” به طور کلی مهر دهه‌ی شصت میلادی امریکا را نشان می‌دهد و هیچ جزئیاتی از لباس‌ها و دکورها تا صحنه‌ها و حتی موسیقی، حس کتاب فیتزجرالد را به تصویر نمی‌کشند.

نویسنده‌ای که در به تصویر کشیدن نسل سردرگم دهه‌ی ۲۰ میلادی بی‌نظیر بود. حتی موسیقی فیلم کینگ نیز بیشتر از سبک سوئینگ دهه‌ی ۱۹۳۰ الهام گرفته است و نه موسیقی جاز دهه‌ی ۲۰ میلادی. تنها ویژگی مثبت موسیقی متن حضور آهنگساز برجسته برنارد هرمان است که موسیقی اصلی این فیلم را ساخته است.

اگر از توصیفات، اتمسفر و حال و هوای داستان فیتزجرالد بگذریم، تنها چیزی که می‌ماند داستان دایورها است که تا حدودی نشان‌دهنده‌ی تجربیات خود اسکات با همسرش زلدا است؛ اگرچه فیتزجرالد اصرار داشت داستان “لطیف است شب” را براساس ماجراهای دوستان خود جرالد و سارا مورفی نوشته است. با این حال، “لطیف است شب” از یک فیلم عالی بسیار دور است.

اما همچنان اقتباس خوبی از یک اثر کلاسیک است که بیشتر از آنچه انتظارش را دارید، از آن لذت خواهید برد. قوی‌ترین ویژگی این فیلم در گروه بازیگران و تصاویر زیبای آن است که البته متأسفانه به پای توصیفات کتاب نمی‌رسند. علاقمندان به کتاب‌های فیتزجرالد بهتر است حتماً رمان را بخوانند و به فیلم کینگ تنها به عنوان مکمل کتاب اصلی نگاه کنند.

۷. گتسبی بزرگ

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۱۹۷۴
  • کارگردان: جک کلیتون
  • بازیگران: رابرت ردفورد، میا فارو، بروس درن، سم واترسون، کرن بلک
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۱ از ۱۰۰

فیلم “گتسبی بزرگ”، به کارگردانی جک کلیتون و نویسندگی فرانسیس فورد کاپولا، سومین اقتباس از رمان معروف “گتسبی بزرگ” اسکات فیتزجرالد است. داستان این فیلم در جزیره لانگ آیلند روایت می‌شود. در نقش اصلی، رابرت ردفورد به عنوان گتسبی، میا فارو به عنوان دیزی و سم واترسون به عنوان نیک کاراوای حضور دارند.

با اینکه بازی رابرت ردفورد قابل قبول است، اما به نظر می‌رسد کمی از تمایز و وجه تاریک شخصیت گتسبی از دست رفته باشد. در عوض، بازی سم واترسون به عنوان نیک کاراوای، بسیار متناسب و مناسب است. وی با حفظ فاصله‌ی خود از دیگر شخصیت‌ها، شخصیت راوی را به خوبی به تصویر می‌کشد و در مونولوگ‌هایش، حس امپرسیونیستی نثر فیتزجرالد را به خوبی بازتاب می‌دهد.

با این حال، برخی انتقادات به بازیگری میا فارو در نقش دیزی و نیز به فیلمنامه‌ی کاپولا وارد شده است. اما اگرچه برخی تفاوت‌هایی با متن اصلی رمان وجود دارد، اما همچنان فیلم به خوبی می‌تواند تمامیت داستان را حفظ کند. این فیلم، نسخه‌ای معشوقه‌تر و بهتر از فیلم ۱۹۴۹ میلادی است و یکی از مزایای بزرگ آن، بازیگری فوق‌العاده گروه بازیگران است. اگرچه نقدهایی به سرعت آهسته روایت داستان وجود دارد، اما از یک اقتباس متناسب با رمان انتظار زیادی نداریم. در نهایت، اگر علاقه‌ی خاصی به خواندن رمان ندارید، می‌توانید از تماشای این فیلم لذت ببرید.

۶. آخرین باری که پاریس را دیدم (The Last Time I Saw Paris)

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۱۹۵۴
  • کارگردان: ریچارد بروکس
  • بازیگران: الیزابت تیلور، ون جانسون، دانا رید، والتر پیجن، راجر مور
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۰ از ۱۰۰

فیلم درام و رمانتیک “آخرین باری که پاریس را دیدم” با بازی الیزابت تیلور و ون جانسون افسانه‌ای، داستانی از یک روزنامه‌نگار امریکایی را روایت می‌کند که به پاریس باز می‌گردد تا خاطرات پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه رابطه‌ی عشقی پرشور خود با هلن السورث را برایش یادآوری کند. این فیلم تکنی‌کالر ریچارد بروکس براساس داستان کوتاه اسکات فیتزجرالد به نام “بازگشت به بابیلون” اقتباس شده است که در کتابی به همین نام در کنار نه داستان کوتاه دیگر او منتشر شد.

الیزابت تیلور واقعا عالی است و بار اصلی فیلم نیز بر دوش اوست، اما اجرای ون جانسون که نقش اصلی فیلم را بازی می‌کند، با انتقادات فراوان مواجه شد. شخصیت‌ها به خوبی ساخته و پرداخته‌شده‌اند و بازیگرهای مکمل نیز به‌خوبی از پس کاراکترهایشان برآمده‌اند. تنها خرده‌ای که می‌توان به آن گرفت، به رابطه‌ی چارلز ویلز و ماریون بازمی‌گردد که هیچ وقت به اندازه‌ی کافی توسعه نمی‌یابد، بااینکه تمام درام و تنش فیلم، به ویژه در اواخر آن، بر رابطه‌ی این دو متکی است.

فیلم “آخرین باری که پاریس را دیدم” از نعمت حضور ریچارد بروکس بهره می‌برد که این فیلم را کارگردانی و نویسندگی کرده است و حتی اسکار بهترین فیلمنامه را برای “المر گنتری” به دست آورد. بروکس در دهه‌ی پنجاه و شصت میلادی در اوج دوران حرفه‌ای خود سر می‌کرد و فیلم‌هایش همه موفقیت‌های تجاری و هنری به حساب می‌آمدند.

“آخرین باری که پاریس را دیدم” نیز در دسته‌ی فیلم‌های تأثیرگذار ریچارد بروکس جای می‌گیرد که اتفاقا یکی از بهترین اجراهای تیلور را در خودش دارد و بیشتر موفقیت خود را هم مدیون حضور همین بازیگر است. اما از شانس بد، این فیلم درست در سال ۱۹۵۴ میلادی اکران شد و نتوانست آنقدر که استحقاق آن را داشت دیده شود؛ سالی که فیلم‌های خوب زیادی داشت، مثل “کریسمس سفید”، “پنجره‌ی پشتی”، “شورش کین”، “در بارانداز” و “وسوسه‌ی باشکوه”.

فیلم “آخرین باری که پاریس را دیدم” با ایده‌ی جذاب و بازیگران رده اول خود، یکی از بهترین اقتباس‌ها براساس کتاب اسکات فیتزجرالد است که تجربه‌ای جذاب، لذتبخش و صمیمی از داستان این نویسنده ارائه می‌دهد. بااینکه این فیلم ممکن است برای برخی بینندگان جوان‌تر بیش از حد قدیمی جلوه کند، اما امید و غم در این فیلم بر پرده‌ای از تصاویر و رنگ‌های چشم‌نواز به تصویر کشیده شده‌اند که مخصوص همان سال‌هاست و نمونه‌اش را در هیچ فیلم مدرنی پیدا نخواهید کرد و امروزه چنین ظرافتی به سختی یافت می‌شود.

دیدن فیلم بروکس به ویژه برای کسانی که عاشق پاریس هستند توصیه می‌شود. نکته‌ی ترسناکی که امروز می‌توانیم به آن اشاره کنیم در بیماری شخصیت الیزابت تیلور نهفته است؛ درواقع این کاراکتر به ذات الریه مبتلاست و متأسفانه خود تیلور نیز سال‌ها بعد به همین بیماری دچار شد.

۵. سه رفیق (Three Comrades)

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۱۹۳۸
  • کارگردان: فرانک بورزیگی
  • بازیگران: مارگارت سولاوان، رابرت تیلور، رابرت یانگ، فرانکفورت تون، گای کیبی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰

“سه رفیق”، که به نامزدی اسکار مارگارت سولاوان انجامید، داستان دوستی سه سرباز آلمانی (رابرت تیلور، رابرت یانگ و فرانکفورت تون) را به تصویر می‌کشد، که هر یک به‌نوعی به پاتریشیا هالمن علاقمندند، زن جوان دوست داشتنی که بیماری گریبانگیرش شده است.

فرانک بورزیگی یکی از معدود کارگردانان هالیوودی است که از فیلم‌هایش برای انعکاس وقایع آلمان قبل از جنگ جهانی بهره برده است. درست است که “سه رفیق” هم مثل اکثر فیلم‌های هم‌دوره‌ی خود داستانی ایده‌آل و عاشقانه‌ای کاملا امریکایی دارد، اما در پس زمینه‌ی آن وایمار آلمان را داریم و با اینکه هیچ اشاره‌ای در فیلم به نازی‌ها یا هیتلر نمی‌شود، اما دلیل ناآرامی‌هایی که در پشت داستان اصلی در جریان است، برای تماشاگران آن روز کاملا روشن بوده است.

“سه رفیق” براساس رمانی به همین نام اثر اریش ماریا رمارک ساخته شده که فیلمنامه‌ی آن را خود اسکات فیتزجرالد برای فیلم بورزینگی اقتباس کرده است. این فیلم برداشتی بیش از حد امریکایی است اما داستان خوبی دارد. این فیلم نزدیک‌ترین چیز به یک فیلمنامه‌ی کامل است که از اسکات فیتزجرالد باقی مانده است. فیلمنامه‌ی اصلی که سال‌ها پس از انتشار فیلم منتشر شد، بسیار صریح‌تر از فیلم بورزیگی بوده است و باعث می‌شود آدم حسرت آن فیلمی را بخورد که اگر فیلمنامه‌ی فیتزجرالد را دستکاری نمی‌کردند ساخته می‌شد.

اگر فیلمنامه‌ی اصلی را خوانده باشید می‌بینید که بسیاری از دیالوگ‌ها روی صفحه بهتر جواب می‌دهند و در فیلم بیشتر جنبه‌ی نمادین و عرفانی پیدا کرده‌اند، نه مثل گفتگوهایی که دو آدم معمولی در صحبت‌های روزمره‌شان با یکدیگر دارند. به طور کلی می‌توان داستان “سه رفیق” را به نوعی “سه تفنگدار” توصیف کرد که حالا یک عضو زن دارند. این فیلم همچنین بازتاب بسیار خوبی از سردرگمی‌های سیاسی و نابسامانی‌های اقتصادی پس از پایان جنگ جهانی به دست می‌دهد.

با داستانی که در پس‌زمینه‌اش جنگ جهانی اول در جریان است، فرانک بورزیگی فیلمی عاشقانه به مخاطبان ارائه داده که با استانداردهای آن روزی بسیار نامتعارف به حساب می‌آمده است. شیوه‌ی خاصی که فیلم برای بیان رابطه‌ی عاشقانه و در کنارش، روابط دوستانه اتخاذ کرده، درست آن چیزی است که فیلم بورزیگی را به یک فیلم کلاسیک تبدیل می‌کند. فیلمبرداری سیاه و سفید و نماهای استودیویی یکی دیگر از ویژگی‌های این فیلم است که به سرعت مخاطب را به سمت خود می‌کشاند.

“سه رفیق” امروزه به خاطر بازی‌های عالی سولاوان، تیلور و یانگ و پس‌زمینه‌ی داستانی آن که در آلمان پس از جنگ جهانی اول اتفاق می‌افتد شهرت دارد. سولاوان چنان جذابیت و صمیمیتی دارد که هرگز به نظر نمی‌رسد که دارد بازی می‌کند. اجرای ملایم و آهسته‌ی او درعین حال مسحورکننده است. با تشدید بیماری او، سه رفیق برای کمک دورش را می‌گیرند که کدام زنی است که دوست ندارد با سه مرد که آشکارا شیفته‌ی او هستند دوره شده باشد!

۴. برنیس موهایش را می‌بندد (Bernice Bobs Her Hair)

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۱۹۷۶
  • کارگردان: جوان میکلین سیلور
  • بازیگران: شلی دووال، باد کورت، بین بینکلی، ورونیکا کارتورایت
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: –

هر چند که شلی دووال را بیشتر به خاطر نقشش در فیلم بزرگ استنلی کوبریک به نام “درخشش” می‌شناسیم، اما این بازیگر در چند فیلم برجستهٔ دههٔ ۷۰ نیز نقش ایفا کرده است، و این پروژه یکی از بهترین و در عین حال کمتر شناخته شده‌هاست. “برنیس موهایش را می‌بندد” یک فیلم تلویزیونی است که داستانش حول شخصیت اصلی به نام برنیس می‌چرخد که خانه را برای دیدار یکی از اقوام خود ترک می‌کند. در طول این مسیر، برنیس یاد می‌گیرد که چگونه یک زن مدرن باشد.

این فیلم میکلین سیلور بر اساس یک داستان کوتاه به همین نام از اسکات فیتزجرالد، بخشی از مجموعه “داستان کوتاه آمریکایی” برای تلویزیون، تهیه شده است. این داستان ابتدا در سال ۱۹۲۰ منتشر شده و بر موضوعاتی مانند هویت و اضطراب‌های اجتماعی زنان در دهه ۱۹۲۰ تمرکز دارد. داستان این فیلم دو شخصیت اصلی را دنبال می‌کند؛

برنیس، دختر نوجوان خجالتی و روستایی که به دیدار دخترعموی جذاب خود، مارجری، در شهر می‌رود. هر چند برنیس هیچگاه زشت نیست، اما رفتارهای سنتی و کمبود مهارت‌های اجتماعی‌اش باعث می‌شود که او از جماعت شیک پوش و مدرن شهری به دور شود. دیگر شخصیت، مارجری، به نوعی نمایانگر عصر جاز در داستان فیتزجرالد است. او سعی می‌کند که برنیس را با اصلاح سبک زندگی‌اش به شخصیتی قابل قبول در جامعهٔ امروز تبدیل کند.

ماجراها در یک رقص تابستانی رخ می‌دهند. وقتی برنیس متوجه می‌شود که همه به عنوان یک ناهنجار اجتماعی به او نگاه می‌کنند، به‌طور ناگهانی تصمیم می‌گیرد موهایش را ببندد و به‌گونه‌ای آرایش کند که با مد آن روز هماهنگ باشد. این تصمیم، نمادی از استقلال و مدرنیته بود، اما در نهایت به نتایج غیرمنتظره‌ای منجر شد.

“برنیس موهایش را می‌بندد” به خاطر رویکرد خاصی که به نمایش زنانگی و جنسیت دارد، تصویری منحصربه‌فرد از زنان جوان دههٔ ۱۹۲۰ ارائه می‌دهد. این فیلم برخلاف همیشه بازی شگرف شلی دووال را درخشان نشان می‌دهد. روایت آرام و دیالوگ‌های دقیق از جنبه‌های زنانه و هویتی که فیتزجرالد در ادبیات خود برجا گذاشته، به درستی به تصویر کشیده شده است.

یکی از نقاط قوت این فیلم، لباس‌های زیبا، مدل‌های آرایش و پیرایش دههٔ ۱۹۲۰ و موسیقی جاز پرجنب و جوش آن است که به خوبی فضای عصر جاز را بازتاب می‌دهد. این امر یک

ی از نکات حیاتی برای هر فیلم‌سازی است که قصه‌ای از داستان‌ها و داستان‌نویسی‌های فیتزجرالد ساخته است. باید به‌خاطر داشت که اگرچه او ممکن است مهم‌ترین نویسندهٔ عصر جاز نباشد، اما حتماً یکی از مهم‌ترین نویسندگان این دوران است و داستان‌های او همواره نشاندهندهٔ این دورهٔ خاص در تاریخ آمریکا بوده‌اند که باید به بهترین شکل در فیلم‌ها به تصویر کشیده شوند.

۳. گتسبی بزرگ

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۲۰۱۳
  • کارگردان: باز لورمن
  • بازیگران: لئوناردو دی‌کاپریو، توبی مگوایر، کری مولیگان، جوئل اجرتون، الیزابت دبیکی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۸ از ۱۰۰

آخرین اقتباس از «گتسبی بزرگ» که به این فهرست راه پیدا می‌کند، رتبه‌ی سوم را به خود اختصاص می‌دهد؛ زیرا به طور قابل توجهی به یکی از به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌های تمام تاریخ سینما تبدیل شده است. بازی دی‌کاپریو در نقش صاحبخانه‌ی مرموز داستان، یکی از مهم‌ترین جنبه‌های فیلم باز لورمن (کارگردان فیلم الویس) است که سبک تجملاتی و پرشور فیلمسازی او، جان تازه‌ای به دنیای «گتسبی بزرگ» می‌بخشد.

اگر بخواهیم مقایسه‌ی کوتاهی انجام دهیم، باید بگوییم که گتسبی دی‌کاپریو شخصیت پیچیده‌ی این کاراکتر را به خوبی درک کرده و اجرای قانع‌کننده‌ای از آن ارائه می‌دهد؛ از این رو کمی بر گتسبی رابرت ردفورد برتری دارد که برای این نقش بیش از حد بی‌نقص و سن‌اش هم از گتسبی کتاب بیشتر بود.

علاوه بر این، کری مولیگان در نقش دیزی بسیار عالی ظاهر شده که باعث می‌شود دیزی او از دیزی فیلم ۱۹۷۴ بهتر باشد. همانطور که از یک فیلم لورمن انتظار دارید، طراحی صحنه و لباس‌ها بسیار عالی است. کاترین مارتین که طراح صحنه و لباس تمام فیلم‌های لورمن است و برای فیلم «مولن روژ!» (Moulin Rouge) هم برنده‌ی جایزه‌ی اسکار شده، برای «گتسبی بزرگ» هم سنگ تمام گذاشته است.

اما یکی از نقاط ضعف فیلم به موسیقی متن آن بازمی‌گردد که مدام بین جاز دهه‌ی ۲۰ و موسیقی مدرن در رفت و آمد است و حواس مخاطب را از داستانی که در جریان است پرت می‌کند. این موضوع برای جلوه‌های ویژه‌ی فیلم هم صادق است و استفاده‌ی بیش از اندازه از آن تصاویر را مصنوعی و غیرطبیعی جلوه داده است. از دیگر انتقادات به فیلم ۲۰۱۳ به بازی توبی مگوایر باز می‌گردد.

درست است که کاراکتر نیک در کتاب اصلی هم بیشتر نقش راوی را ایفا می‌کند که داستان گتسبی را می‌گوید، اما مگوایر به پای هیچ یک از بازیگرانی که تاکنون در نقش نیک کاروای بازی کرده‌اند نمی‌رسد. بازی او بیش از حد خالی و بی‌خاصیت است و کاراکتری که به تصویر می‌کشد انگار هیچ اراده‌ای از خود ندارد و تنها کارش این است که دنبال گتسبی راه بیفتد و این سمت و آن سمت برود.

از موضوعات مهمی که کتاب بر آن دست می‌گذارد، به تصویر کشیدن دغدغه‌های اجتماعی آن عصر است که در این فیلم، در پس تزئینات و تجملات بیش از اندازه گم می‌شود. فیتزجرالد با ظرافت‌های خاصی این مسائل را در داستان خود آورده بود و بهتر بود که فیلم نیز، حداقل در میان خطوط، اشاره‌ای به آن‌ها داشته باشد. اما فیلم لورمن بااینکه تاحدود زیادی در دیالوگ‌هایش به کتاب وفادار است، اما این ظرافت‌ها را از دست می‌دهد و شخصیت‌هایی می‌سازد که خواننده نمی‌تواند با آن‌ها احساس همذات‌پنداری بکند.

با وجود اینکه اقتباس ۲۰۱۳ اگر به متن اصلی وفادار می‌ماند می‌توانست از این‌ها بهتر باشد، اما شکی در آن نیست که فیلم لورمن تلاشی بلندپروازانه از سوی این کارگردان به حساب می‌آید که می‌خواسته زرق و برق‌های عصر جاز را به بهترین شکل به تصویر بکشد. اگر دوست دارید با دیدن فیلمی به مکان‌ها و زمان‌های دیگر سفر کنید، «گتسبی بزرگ» راست کار شماست.

۲. زنان (The Women)

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۱۹۳۹
  • کارگردان: جرج کیوکر
  • بازیگران: جوان کراوفورد، نورما شیرر، پولت گادرد، روزالیند راسل، جون فونتین
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰

فیلم “زنان” به کارگردانی جرج کیوکر و با بازی جوان کراوفورد، نورما شیرر و جون فونتین و با حضور بازیگران پرتوان دیگر، بر پایهٔ نمایشنامهٔ کلر بوث لوس با همین نام ساخته شده است. این فیلم داستان جذابی را از زندگی زنانی روایت می‌کند که به نحوی به یکدیگر ربط پیدا می‌کنند. همه چیز از آنجا شروع می‌شود که یک خانم متأهل متوجه می‌شود که شوهرش به او خیانت کرده است و حالا دوستانش زیر گوشش می‌خوانند که او باید برای طلاق اقدام کند.

اگرچه هرگز نمی‌توان “زنان” را یک فیلم فمینیستی دانست، مخصوصاً که مردان هنوز هم در مرکزیت آن قرار دارند، اما با توجه به گروه بازیگران پرتوان، می‌توان آن را یکی از پیشگامانه‌ترین فیلم‌های عصر خودش در نظر گرفت.

بااینکه نام اسکات فیتزجرالد به عنوان نویسنده در این فیلم ذکر نشده است، اما در اوایل نگارش فیلمنامهٔ “زنان” او را به همراه آنیتا لوس و جین مورفیت برای کار روی فیلمنامه دعوت کرده بودند. از میزان دقیق مشارکت او در نوشتن فیلمنامه گزارشات دقیقی موجود نیست، اما بی‌تردید دیدگاه و شوخ‌طبعی او نسبت به زنان و روابط زنانه در نگارش دیالوگ‌ها و پویایی شخصیت‌ها تأثیرگذار بوده است که می‌توانیم اثر آن را در جوانب مختلف فیلم ببینیم. علاوه بر این، برخی تم‌ها و عناصر در فیلمنامهٔ “زنان” با نوشته‌های فیتزجرالد شباهت دارد؛

مثلاً تأکید بر اضطراب‌ها و دغدغه‌های اجتماعی، درگیری با ناامیدی، ویترین پرزرق و برق، دیالوگ‌های تیز و شوخ بین کاراکترها که از عناصر اصلی داستان‌های او هستند در این فیلم نیز نمود بارزی دارند. طنز تند و گزنده که یکی از ویژگی‌های نویسندگی فیتزجرالد است، تأثیر قابل توجهی در این فیلم داشته است. دعواهای به‌یادماندنی بین شخصیت‌های زن به نوعی بازتاب انتقادات و مشاهدات اجتماعی صریح او از آن دوره را نشان می‌دهد.

بعضی منابع ادعا می‌کنند که حضور فیتزجرالد در این فیلم فراتر از مراحل اولیه‌ی نوشتن فیلمنامه بوده و او در طول تولید به ارائه‌ی پیشنهادات و اصلاحات ادامه داده و حتی گاهی از مراحل فیلمبرداری آن بازدید می‌کرده است؛ اگرچه این موضوع به طور رسمی تأیید نشده است.

باید توجه داشت که کارگردان فیلم، جرج کیوکر، دوست نزدیک فیتزجرالد بوده و پیش‌تر در فیلم “ستاره‌ای متولد شده” (۱۹۳۷) با او همکاری کرده بود. درک شخصیت کیوکر از کتاب‌های فیتزجرالد احتمالاً بر تصویرکشی دیالوگ‌ها و شخصیت‌ها در فیلم “زنان” تأثیرگذار بوده است. به هر حال، موفقیت این فیلم توانسته است جایگاهی به عنوان یکی از فیلم‌های کلاسیک عصر طلایی هالیوود را پایدار کند و اجراهای به‌یادماندنی آن هنوز هم در خاطر مخاطبان باقی مانده است.

۱. مورد عجیب بنجامین باتن (The Curious Case of Benjamin Button)

10 فیلم اقتباسی از شاهکارهای اسکات فیتزجرالد

  • سال اکران: ۲۰۰۸
  • کارگردان: دیوید فینچر
  • بازیگران: برد پیت، کیت بلانشت، ترجی پی. هنسون، جولیا اورموند، تیلدا سوینتون
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰

دیوید فینچر، با تجربه‌ی بی‌نظیری از ساخت فیلم‌های شگفت‌انگیز، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین کارگردانان دوران ما محسوب می‌شود. “مورد عجیب بنجامین باتن” داستانی را روایت می‌کند که مردی (برد پیت) را در پیچیدگی‌های زمان به تصویر می‌کشد؛ در واقع، او به دنیا می‌آید هنگامی که پیر است و مبتلا به بیماری‌هایی است که معمولاً سالمندان را می‌گیرد و امید زندگی برایش کمتر است. با این حال، او موفق می‌شود از این موقعیت خارق‌العاده خارج شده و با گذشت زمان، جوان‌تر شود؛ اما همیشه باید به یاد داشت که بازی با زمان همواره پیامدهایش را دارد.

فیلم “مورد عجیب بنجامین باتن” براساس داستان کوتاهی با همین عنوان نوشته شده توسط اسکات فیتزجرالد در سال ۱۹۲۲ میلادی تولید شده است. البته، این فیلم اقتباس دقیقی از داستان کوتاه نیست، بلکه یک تجسم گسترده‌تر، پیچیده‌تر و احساسی‌تر از آن را ارائه می‌دهد که به عنوان یک پیشرفت در مقایسه با منبع اصلی محسوب می‌شود.

در هر دو داستان و فیلم، شخصی به نام بنجامین باتن به دنیا می‌آید و برعکس عمر می‌کند. این ایده اصلی از دو اثر فینچر و فیتزجرالد است که به بازی با زمان و معنای زندگی می‌پردازد. با این مقدمه، هر دو به موضوعاتی مانند مرگ، ماهیت ناپایدار زندگی و پیچیدگی‌های دستکاری در قوانین زندگی می‌پردازند و با چالش‌هایی روبه‌رو می‌شوند که مردی که خلاف جریان زمان حرکت می‌کند، با آنها روبرو می‌شود.

در فیلم فینچر، تغییرات قابل توجهی در شخصیت‌ها ایجاد شده است، اگرچه تعدادی از شخصیت‌ها از داستان فیتزجرالد الهام گرفته‌اند. روابط بنجامین با کوئینی، دوستی با تی‌کی و عشق به دیزی همگی از منابع اصلی برای این شخصیت‌ها بوده‌اند.

مهم است بدانیم که داستان اصلی فیتزجرالد متمرکز بر سال‌های اولیه باتن و رابطه او با کوئینی است، اما فیلم چندین دهه از زندگی او را نشان می‌دهد و سفرها، شغل‌ها، روابط و عشق‌هایی که در طی این سال‌ها تجربه کرده است را نیز به تصویر می‌کشد. همچنین، فیلم بخش‌های کاملا جدیدی را به داستان اضافه کرده است؛ به عنوان مثال، ارتباط بنجامین با توفان کاترینا.

فیلم با نمایش زندگی بنجامین از آغاز تا انتها، به ما اجازه می‌دهد تا بیشتر به دغدغه‌های درونی او و تحولات ذهنی شخصیت‌ها توجه کنیم. چالش‌های درونی بنجامین، دیدگاه او نسبت به جریان زمان و روابط با شخصیت‌های دیگر، همه به طور قابل توجهی عمیق‌تر و گسترده‌تر شده‌اند. فیلم فینچر یک تجسم بی‌نظیر از زمان، مرگ و عشق است که همزمان جذاب و ترسناک است.

بر خلاف “گتسبی بزرگ” که به دلیل استفاده بی‌جا از جلوه‌های بصری کامپیوتری مورد انتقاد قرار گرفت، “مورد عجیب بنجامین باتن” دقیقاً به دلیل استفاده مناسب از این جلوه‌ها تحسین شده است که از نظر بصری و احساسی با مخاطب تعامل می‌آورد و زیبایی و تراژدی سفر بنجامین را تازه می‌کند که تأثیر بیشتری بر بیننده می‌گذارد.

این فیلم به عنوان نامزد ۱۳ جایزه اسکار انتخاب شد، از جمله نامزدهای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل زن. با این حال، ترکیب مفاهیم و مضامین اصلی داستان کوتاه فیتزجرالد با خلاقیت و توانایی دیوید فینچر، باعث شده تا فیلمی منحصر به فرد و قابل تماشا خلق شود که حتی می‌توان آن را به عنوان یک اثر مستقل لذت برد و تماشا کرد.

منبعThe Collider

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشتر بخوانید